هاااا چیه؟
خب دختر دختره دیگه چه فرق داره

هاااا چیه؟
خب دختر دختره دیگه چه فرق داره
این عکس واقعا شرم اوره خودتون ببینید امروز دستم رسید گذاشتم
در موردش نظر بزارید
این عکس بی نظیر از یک چراغ خواب است برای کنترل فکر !!!!
1-اعداد و ارقام غیر ضروری رو دوربنداز!
این اعداد شامل سن، قد و وزن میشه
بگذار دکترها راجع به این عددها نگران باشن
خوب واسه همینه که بهشون ویزیت می دی.
2 دوستهای شاد و خوش و خرم و سر حالت رو برای خودت نگه دار!
آدمهای بی حس و حال تو رو هم بی حال می کنن
( اگه خودت جزو این دسته ای حواست باشه!)
3- دائم در حال یادگیری باش!
سعی کن بیشتر راجع به کامپیوتر، کارهای دستی،باغبانی و خلاصه هرچی که فکر می کنی یاد بگیری
هیچوقت نگذار مغزت بی کار بمونه
"مغز بیکار پاتوق شیطانه"
این شیطان هم اسمش آلزایمر ِ
4- از چیزهای ساده، لـــذت ببر
5- اغلب بخنـــــد، قهقهه های بلند و طولانی
اونقدر بخند که نفست بند بیاد
اگه دوستی داری که خیلی باهاش می خندی، پس خیلی باهاش وقت بگذرون
6- گاهی اوقات یه کم اشک بریز
سختی کشیدن هست، غمگین بودن هست اما ادامه بده
تنها کسی که تمام طول زندگیمون کنار ماست، خود ما هستیم
پس تا وقتی که زنده ایی زندگی کن
7- دور و اطرافت رو با آدمهاو چیزهایی پر کن که دوستشون داری
با دوستها و فامیل، با یادگاری هات، حیووون خونگی، موسیقی ، گل و گیاه و خلاصه هرچیزی
خوب حالا خونه ات پناهگاه و محل آرامشت شد؟
بگو ببینم، رابطه ات با خدا چطوره؟
8- سلامتیت رو جشن بگیر و بهش اهمیت بده!
اگه سالمی، سعی کن این وضعیت رو حفظ کنی
اگه وضعت متغیره، سعی کن متعادلش کنی و حالت رو بهتر کنی
اگر هم فکر می کنی تنهایی از پسش بر نمی آیی،از یک نفر کمک بگیر
9- به سمت ناراحتی هات سفر نکن!
برو به یک مرکز خرید، برو به یه محله ی دیگه، حتی برو یه کشور دیگه
اما هیچ وقت جایی نرو که باعث سرافکندگی و احساس گناهت بشه
10- از هر فرصتی که داری استفاده کن و به همه کسانی که دوستشون داری، عشقت رو نشون بده
برات طریقتی مسئول یکی از سرویس های بهداشتی در پارک آزادگان است که با خلاقیت خود به تزیین فضای داخلی سرویس بهداشتی این پارک پرداخته است.
براساس نظرسنجی که موسسه ملی تحقیقات دانشگاه شیکاگو انجام داده است، این شغلها در ردیف شادترین شغلهای دنیا قرار گرفته اند:
آتش نشان: ۸۰درصد از آتش نشانها از کار خود بهشدت راضی هستند، چراکه شغل آنها همواره کمک کردن به دیگران و در بسیاری از مواقع نجات جان دیگران از مرگ حتمی است.
با آنکه همه آتشنشانان در طول هفته با خطرات زیادی روبهرو هستند اما همین حس کمک به همنوع آنها را راضیترین شاغلان دنیا میکند.
فیزیوتراپ: کار این قشر از جامعه هم مستقیما با مردم و کمک به افرادی در ارتباط است که توان کمتری نسبت به دیگران دارند. آنها هم پس از حل مشکل دیگران از کار خود احساس رضایت میکنند و در نتیجه از نظر خود شغل خوب و شادی دارند.
نویسنده: هر چند بسیاری از نویسندگان، نه تنها در ایران بلکه در سراسر دنیا، همواره از کم بودن دستمزدها و حقوق خود ابزار ناراحتی میکنند اما حس خوب روی کاغذ آوردن ذهنیتها و تفکرات شخصی برای این افراد، شغل نویسندگی را جذاب، دوست داشتنی و حتی شاد میکند.
معلم: اگر چشم خود را به روی حقوق ناچیز معلمان ببندید و به دیگر ویژگیهای معلمی به ویژه ارتباط با بچهها و آموزش درسها و نکات تازه به دیگران فکر کنید، حتما معلمی را شغلی شاد و دوستداشتنی مییابید.
هنرمند: معمولا وقتی صحبت از روحیه لطیف میشود، اولین کسانی که به ذهن میآیند، هنرمندان هستند. البته شادی و نشاط هم جزو لاینفک هنر است و در این بین بهنظر میرسد مجسمهسازان و نقاشان از همه اقشار هنری شادتر هستند.
روانشناس: این قشر از جامعه وظیفه سنگین و مهمی بر دوش دارند که البته در بسیاری مواقع هم شنیدن مشکلات دیگران به نظر سخت و غمانگیز میرسد اما روانشناسان چندان این ایده را قبول ندارند، چراکه معتقدند گذاشتن راهحل پیش پای کسانی که تا مرز سیر شدن از زندگی هم پیش میروند، بسیار لذت بخش و شادی آفرین است.
منبع: iranvij.ir
روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟`
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: "بله."
استاد پرسید: "هر چیزی را؟"
پاسخ دانشجو این بود: "بله هر چیزی را."
استاد گفت: "در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد."
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.
ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: "استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته."
دانشجو پرسید: "آیا سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟"
دانشجو پاسخ داد:
"البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم."
دانشجو ادامه داد: "و تاریکی؟"
استاد پاسخ داد: "تاریکی وجود دارد."
دانشجو گفت:
"شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم."
و سرانجام دانشجو پرسید:
- "و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود."
و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند.
نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود
ایرا براون تنها دو سال دارد ، اما او در حال حاضر یک مدل شناخته شده در آمریکا است. پدر و مادر او قراردادهایی را با دو مارک معروف لباس کودکان امضا کرده اند.
این دختر یک عروسک تمام عیار است. با توجه به گفته های پدر و مادر او، او قرار گرفتن جلوی دوربین را دوست دارد و از مد و فشن کودکان لذت می برد.
در يكي از محلههاي مركزي شهر پاريس، ديواري وسيع جا خوش كرده است كه سراميكهايي لاجوردي تنش را پوشاندهاند و روي آن با 300 زبان زنده دنيا بيش از هزار بار به رنگي سپيد نوشته شده است: «دوستت دارم».
سهم ما ايرانيها هم، دو تا از آن دوستت دارمهاست كه يكي از آنها بالاي ديوار قرار گرفته است و ديگري تقريبا در مركزش.
دوستت دارمهاي ايراني جاي خوبي قرار گرفتهاند و چشم هر گردشگري دستكم يك بار آنها را ميبيند،
(تو تصاویری که براتون گذاشتم مشخصه ) شايد به اين دليل كه خط ايراني زيباست،
شايد هم به اين خاطر كه ما ايرانيها به عاشقي معروفيم.
ما عشق را نسل به نسل در روح يادگاريهايمان دميدهايم، عشق اگر نبود، هنرهايمان ماندگار نمي شد
ادبياتمان شكل نميگرفت و بناهاي تاريخيمان استوار نميماند،
و شايد اصلا ايراني هم وجود نداشت چه، عشق، به همه آنها كه به آن باور دارند، طعم جاودانگي ميچشاند.
آن كه اين ديوار را بنا كرده، حتما ميدانسته است كه بازديدكنندگانش، «دوستت دارم» را به همه زبانهاي دنيا نميدانند،
اما مطمئن بوده است كه جادويي در اين چند كلمه نهفته است كه حتي بدون فهميده شدن معنايش، چشمها را مينوازد.
غرضم از نوشتن ماجراي ديوار دوستت دارم اين نيست كه بگويم ما ايرانيها هم به ديواري مانند آن نياز داريم، هر چند كه اگر آن را داشتيم، دلمان خوشتر بود،
اما حرفم اين است كه شهر ما، به پايتخت ايرانيهاي عاشق نميماند، اينجا شهري است كه ديوارهايش «دوستت دارم» را فرياد نميزنند،
شهري كه «دوستت دارم» را كم دارد.و اینکه ما دوست داشتن همدیگر را فراموش کردیم.
من که نفهمیدم این "اون روزا و قدیما"که سر زبان همه هست, حتی جوانهای 18 ساله ام از خوبی های ماشین ,خانه,لباس و هر چیز قدیمی می گویند کی بوده و کجا بوده.
در این گزارش تلاش می کنیم ,شما را با برخی سرگرمی های عجیب وغریب جوانان دیروز آشنا کنیم البته بدور از هر گونه جهت گیری ای اگر نکاتی هست که جا افتاده مارو همراهی کنید .
1.دندان طلا !
خیلی از جوان های دیروز برای نشان دادن وضعیت خوب مالی و حتی جرات شان دندانهای سالمشان را می کشیدن و دندان طلا می گذاشتن!! باور ندارید از پدر بزرگتان بپرسید.
البته با افزایش نجومی قیمت طلا کمتر کسی از این فکرهای ... به سرش میزند.
2.کفتر بازی"کبوتر بازی"
ابزار لازم این به اصطلاح سرگرمی یک قفس و چند کبوتر زبان بسته بود که باظالمانه ترین روش ها مجبورشان می کردند مسافتی طولانی را طی کنند و مجددا به قفس تنگ و تاریکشان برگردند.
خدا رو شکر زندگی آپارتمان نشینی این روزها کمتر به افراد جرات می دهد همچین کاری انجام بدهند.
3.ترنا بازی
چند نفر که دور یکدیگر جمع می شدند تا رسم شاه و گدا و زندگی دیکتاتوری را تمرین کنند. یک نفر شاه می شد و هرچه امر می کرد باید بدون چون و چرا از سوی دیگران اجرا می شد.
این بازی اغلب در قهوه خانه ها و مکان های عمومی ساعت ها افراد را سرگرم می کرد.
البته برخی بدشان نمی آید ترنا بازی را دو باره رواج بدهند.
4.جمع کردن تمبر
بعضی از جوان های دیروز که دنبال تفریحات سالم بودند کلکسیون جمع می کردند.تمبر,سکه,پوسترهنرپیشه ها و ... که این روزها به دلیل کاهش نامه نگاری و صد البته سرعت دنیای امروز کمتر جوانی سراغ این کارها می رود.
باورتان بشود یانه, بعضی ها آنقدر به کلکسیون شان وابسته می شدند که حتی هزینه های خورد و خوراکشان را برای خرید یک تمبر جدیدمی دادند.
5. غیبت کنون
خیلی از پدر بزرگا و مادر بزرگایی که این روزها به چت و گروه های اینترنتی ایراد می گیرندو نگران اتلاف وقت جوانان هستند قبلا توی کوچه پس کوچه های قدیمی بعد از ظهر ها دور هم جمع می شدند و یه حلقه تشکیل می دادند و مراسم غیبت کنون راه می انداختند.
البته این مراسم آن روزها اسمی نداشت .اما از آنجایی که محتوای جلسات چند ساعته ایشان بیشتر غیبت و صحبت از همسایه های غایب در جلسه بود با اجازه شما جلسه غیبت کنون برای این هم نشینی ها برگزیدیم.
6.فرکردن مو
قدیم ها که ابزار و لوازم سلمانی و آرایش مو انقدر پیشرفت نکرده بود خیلی از مادر بزرگ هایی که از اتلاف وقت نوه هاشان جلو آینه ناراحت هستندیک صبح تا بعد از ظهر با استفاده از ابتدایی ترین روش ها برای فر کردن موها شان وقت می گذاشتند.
تازه خبرندارید که خیلی وقتها موهاشون هم می سوخت و مجبور می شدند کوتاهشان کنند و بعد هم یه یک هفته ای برای موهای از دست رفته عزاداری می کردند!!
7.تماشای معرکه گیری
حتما می دونید که این روزها چندین کتاب و مقاله در خصوص اتلاف وقت جوانان جلوی تلویزیون و شبکه های اجتماعی نوشته شده . اما حتما خبرندارید که قدیما بعضی از بزرگتر ها برای سرگرم شدن پای بساط معرکه ,معرکه گیران می نشستند تا عملیات محیر العقول پاره کردن زنجیر ,بلند کردن جسم سنگین و مارگیری تماشا کنند.تازه برای مشاهده این عملیات شگفت انگیز پول هم پرداخت می کردند تا دخل پهلوان خالی نماند!
8.خربازی یا خر سواری
اگر چه خودم از مخالفان سرسخت این پیاده روی با ماشین! و چرخ زدن با اتومبیل هستم اما خبرندارید جوان های قدیم کارهای عجیب تری می کردند.
یکی از سرگرمی های جمعی مردم خربازی ( خرسواری ، یابو سواری ) بود و این بازی و تفریح منحصرا مخصوص داش مشدی های خوش پوش بود که برای سوار شدن بر خرهای معروف به خربندی و یا خرهای دولایی به خیابان علاءالدوله ( فردوسی ) می رفتند . در این خیابان ده ها خر کوچک و بزرگ همراه پالان های دیدنی و افسارهای مزین به برنج و نقره و گل میخ نقره کوبی شده و زنگوله های ریسه ای و پالان های مخمل و شال و ترمه و اطلس پرزرق و برق و دست و پا و بال و دم حنابسته و سم های سیاه شده و منگوله های زیبا آماده شده بود .
خربازها و یا یابوسوارها نیز لباس های جالبی می پوشیدند . مثلا لباده های بلند از ماهوت و مخمل و رداهای رالی و کپنک های نمدی و شال های ابریشمی و گیوه های آجیره و ملکی و غیره و این خرسوارها در برابر چشمان صدها تماشاچی از حاشیه خیابان علاءالدوله و گاهی لاله زار بالا و پایین می رفتند!!
9. قاشق زنی"تکدی گری آیینی"
قاشقزنی رسمی زنانهاست. زنان چادری بر سر انداخته و گاه نقابی بر چهره میزدند تا ناشناس بمانند. آنگاه با قاشق بر کاسه یا قابلمه یا بر در خانه میکوبیدند و اهل خانه را از آمدن خویش آگاه میکردند. اهل خانه کاسه خالی را گرفته و مشتی آذوقه خشک از قبیل بنشن در آن ریخته و باز میگرداندند. گاه بجای آذوقه پول نقد به قاشق زن پرداخت میشدهاست. مهمترین شرط در قاشق زدن ناشناس ماندن قاشقزن بودهاست. لذا نه قاشقزن و نه صاحب منزل، در هنگام مواجهه سخن نمیگفتهاند.این رسم معمولا توسط دختران دم بخت اجرا می شد!!
البته گفته می شود که آذوقه های جمع آوری شده برای پختن آش نذری بکار گرفته می شد و بین فقرا توزیع می گردید.
داستان کولاکولا، داستان موفقیت است. کوکاکولا رویای شیمیدان آتلانتائی قرن نوزدهم بود، او میخواست یک نوع نوشیدنی با طعمی جدید به وجود آورد که دنیا را فتح کند. این شیمیدان مدتی پس از ساخت کوکاکولا در گذشت. زیرزمین دلگیر تاریکی که او در آنجا معجون شگفتانگیز خود را میجوشاند و ترکیب حیرتآور را در یک قابلمه مسی با قاشقی بزرگ هم میزد، طولی نکشید که راه را برای بسیاری از کارخانههای بزرگ و مدرن هموار ساخت و رویای او به حقیقت پیوست، اگرچه او خود در قید حیات نبود که آنرا ببینید.
پس از تلاشی بیهوده در سال ۱۹۱۴، حدود شصت سال بعد یعنی در دهه ۱۹۵۰ (شصت سال پس از تولید کوکاکولا برای اولین بار) کوکاکولا در مقیاس وسیع وارد هلند شد. کوکاکولا یکی از نشانههای عصر جدید پس از جنگ بود که از جمله کالاهای شناخته شدهای به حساب میآمد که مردم میخریدند. رویارویی با اولین نوشیدنی غیرالکلی جدید در شیشههایی خاص (بطری) تجربهای بود که احتمالاً خیلیها نمیتوانستند فراموش کنند.
من اولین بار آن را در دهکدهای تجربه کردم که در آنجا بزرگ شدم، یک شب که در یکی از کلوپهای جوانان محلهمان سرمیز شرطبندی بودیم که دو مرد با لباس کار سبز رنگ و سر دوشیهای قرمز و سفید بر روی آستینهایشان و جیبهایی روی سینه وارد کلوپ شدند. هر کدام در دستان خود جعبههایی شامل ۲۴ بطری کوکاکولا داشتند و ما از اینکه شنیدیم به طور رایگان میتوانیم نوشیدنیها را بنوشیم، دچار تعجب شده بودیم، کوکاکولای مجانی هرچقدر که بخواهید! اما حالا برای هر بطری باید ۲۵ سنت پول بدهیم ولی فکر میکنیم ارزش آن را دارد.
مدتی نگذشت که کارخانه کوکاکولا در خارج از دهکده بنا شد. در قطعه زمینی پشت یک آلونک، دستگاه بطری پرکن نصب شد که بهزودی توجه زیادی را به خود جلب کرد. آنجا علاوه بر اینکه زمین فوتبالی وجود داشت، محلی شده بود برای دربهای بطریهای کوکاکولا و شیشههای شکسته آن. اگر خیلی خوششانس بودید زیر لایههایی از چوب پنبههای دربها میتوانستید حروف نام کوکاکولا را روی قطعه کاغذهایی ببینید و اگر میتوانستید نام کامل را ارائه دهید، یک بطری کوکاکولا به رایگان به شما داده میشد.
آشنایی ما با کوکاکولا به دهه ۱۹۵۰ برمیگردد که سیاستگذاری روابط عمومی کمپانی آنرا نشان میدهد که حال به این جایگاه رسیده است. نوشیدنیهای مکملی که شما با آن مواجه شدید و بهایش را پرداختید همگی با کوکاکولایی پرداخته شد که بعداً نوشیدید. با قرار گرفتن کوکاکولا در دسترس همه مصرفکنندهها به طور مستقیم و در جای جای دنیا، این کمپانی موقعیت و اهمیت خود را در بازار جهانی بهدست آورد. این شعار کلید شهرت بینالمللی کوکاکولا است: «جهانی بیاندیش، محلی عمل کن!»
موفقیت متدهای کمپانی کوکاکولا به وسیله نتایج حاصل از تحقیقاتی که در سال ۱۹۸۸ توسط سازمان تحقیق انجمنهای لاندور در آمریکا صورت گرفت، به اثبات رسید و همه مردم سراسر جهان از وجود نام تجاری و جهانی کوکاکولا به عنوان یک رقابت جهانی آگاه شدند. این نوشیدنی غیرالکلی با بطریهای آتلانتای ویژه خود به یکی از نشانها و مشخصههای قرن بیستم تبدیل شد که علاوه بر آن، وینسنت ونگوگ، و مارلین مونرو، نیز در این عرصه به شهرت رسیدند.
اما برگردیم به اواخر قرن نوزدهم در آمریکا، در سال ۱۸۶۹، شیمیدانی برجسته به نام «جان سایت پمبرتون» در سن ۳۶ سالگی به آتلانتا رفت تا در آنجا به فروش کلی داروهای خود بپردازد. اما آرزوی بزرگ این شیمیدان، ساخت نوعی نوشابه غیرالکلی بود که بهتر از سودا (لیموناد) باشد و یک نوع نوشیدنی جدید باشد. در هشتم ماه مه ۱۸۸۶، در دفترچه یادداشت سمبرتون، چنین ثبت شده که او در ساخت یک نوشابه خوشمزه موفق شده و مواد و ترکیباتی را با هم مخلوط کرده که قبلاً در یک نوع اکسید و شربت با هم ترکیب کرده بود و علاوه بر آن شکر و آب را هم افزوده است.
فرمول جدید این نوشابه براساس دستورالعملی بود که «شراب فرانسوی کولا» نامیده میشد و آن هم به نوبه خود با الهام گرفتن از یک نوشابه معروف به نام «وین ماریانا» ساخته شده بود. اما پمبرتون پس از آنکه شربتی که ساخته بود خنک شد و طعم خاصی پیدا کرد، به آن ترکیبات دیگری نیز افزود که تا امروز این ترکیبات هنوز به صورت سری حفظ شده است!
این راز ظاهراً آشکار، از طریق اشاره مرموز آن به صورت ترکیبات و اسانسهای طبیعی، همواره جاودان باقی مانده است و از شهرت خاصی نیز برخوردار شده در حالی که همیشه مطلوب نبوده است. کوکاکولا با تهمتهای زیادی روبهرو شده است و برخی، کمپانی کوکاکولا را متهم به افزودن کوکائین به نوشابه کردهاند. این اتهامات گاهی حتی به سخنانی پوچ و مزخرف نیز تبدیل شده مثلاً گفتهاند که سقراط به دلیل نوشیدن شراب سمی کشته نشده است بلکه به دلیل نوشیدن یک لیوان کوکاکولا بوده است!
کمپانی کوکاکولا نیز مانند بسیاری از کارخانههای دیگر، در داشتن صداقت در کار خود موفق بوده است اما شاکیان کمپانی که این نکته را نمیدانستند، کمپانی را بر این فکر واداشتند که در مقابل آنها تبلیغات گستردهای کند و چنین تصور کند که وضعیت کمپانی کوکاکولا با گذشت زمان بهتر خواهد شد و کوکاکولا نتیجه وقایع تاریخی دنیا را جبران خواهد کرد!
«روبرت وودراف» که از سال ۱۹۲۳، رئیس کمپانی کوکاکولا است، چنین عنوان کرده که: کوکاکولا یک مذهب و دین است همچنان که یک بیزنس است! او معتقد است که اسرار کوکاکولا جالب است و دستورالعمل این راز هم یک سرمایه مهم است که در شهرت کوکاکولا نقش دارد. زیرا سری بودن دستورالعمل آن منجر به آن میشود که مردم فکر کنند یک کالای خاص و ویژه را خریداری میکنند.
علیرغم نام بسیار شناخته شده کوکاکولا و تبلیغات گستردهای که برای آن میشود ولی همیشه همان بطری معمولی با نام کوکاکولا که بر روی آن حک شده به تصویر کشیده میشود. اما یک استثنا نیز دیده شده که «هربرت لئپین» پوستری طراحی کرد که به جای بطری کوکاکولا، نقش دیگری روی آن کشیده شده بود و شاید این مساله بیانگر این حقیقت باشد که بطری و لوگوی آن (نام کوکاکولا) هیچکدام توسط افراد متخصص طراحی نشده است. خاصیت آماتوری (ابتدایی) این کالا به سازندههای آن در دنیای طراحی و تبلیغات کمکی واقعی نکرده است و نام کوکاکولا را پمبرتون با کمک دفتردار خود «فرانک ام رابینسون» برای این نوشابه انتخاب کرد که ترکیبی از نامهای برگ کاکائو و مغز کولا (نوعی مغز قهوهای رنگ) است. البته این نظر رابینسون بود که حرف K به C (در کولا) تبدیل شود.
رابینسون با کمک هنرمند سیاه قلم کار بهنام «فرانک ریدج» نشان تجاری این نوشابه را طراحی کرد که نشانی خاص از هنر جدید فرانسوی بود و در زیر نام کوکاکولا، از کلمات «خوشمزه و گوارا» استفاده کرد که مختصرترین و موثرترین تبلیغی است که تاکنون نوشته شده است!
«والی اولینز» در کتاب خود تحت عنوان «شخصیت شرکت ائتلافی» فقط یک بار نام کوکاکولا را ذکر میکند آنهم هنگام نقل قول کردن انتقاد «تام ولف» از لوگوهای بیمسمی یعنی: لوگوهای دستنویس کوکاکولا که فوراً در ذهن میمانند و به این طریق شناخته میشوند و لوگوهای بیمسمی در این ارتباط یک شکست حتمی خواهند بود. مطمئناً این نکته واقعیت است که لوگوی دستنویس کوکاکولا شهرت بسیاری پیدا کرده و نیز سبب شناخته شدن خود میان مردم شده و از نقطه نظر روانشناسی طراحی این دو نکته دو سرمایه ارزشمند است.
درواقع لوگوی خطاطی شده از سال ۱۸۹۰ تغییر نکرده است و همین گواهی بر خوب بودن آن سمبل است. از طرفی سمبل شرکت به طور کلی چندین بار تغییر کرده است و یک خط سفید موجدار در زیر نشان تجاری قرار داده شد و به لحاظ شکل و حروف، بر کلمه کوکاکولا تاکید شده است. در سال ۱۹۷۰، یک قوطی به رنگ قرمز روشن با یک لوگوی جدید به بازار آمد و اخیراً نیز خط دومی به لوگو اضافه شده است که در بخش وسط باریک شده و رنگ آن در کشورهای مختلف، متفاوت است. مثلاً در هلند این خط خاکستری است ولی در بلژیک، خط تیره قهوهای رنگ ظاهراً مناسبتر به نظر آمده است.
کوکاکولا شهرت خود را بیشتر از آنکه به طرح خود مدیون باشد، به «بطری به اصطلاح سکسی» خود مدیون است که در سال ۱۹۱۵ ساخته شد. در روزهای اول، این نوشابه غیرالکلی از طریق نمایندگیهای مستقل توزیع و پخش میشد. یکی از این نمایندگیها به سرپرستی، جوزف ای بیدرهارن« اداره میشد که یک مغازه سودا فروشی (لیموناد) داشت. او اولین کسی بود که نوشابههای «پیمبرتون» را در بطریهایی فروخت که مشتریان میتوانستند در صورت تمایل هر طور که بخواهند آن را بنوشند. تغییرمکان و جابهجایی بیدرهارن سبب شد فروش بالا رود.
سرمایهداران دیگر بلافاصله از این سبک پیروی کردند و انواع بطریها را برای نوشابه به کار بردند که اکثر آنها کوکاکولا را بر روی خود داشت. وکیل شرکت به نام هارولد هرسک، از دیدن بطریهای مختلف که تشابه نداشتند به این فکر افتاد که یک بطری ساده و یکسان بسازد. او چنین گفته که «ما باید یک بطری جدید بسازیم، یک نوع بستهبندی جدید که هیچ کس نتواند نوع دیگری را جایگزین آن کند. ما باید بطری را به طریقی بسازیم که همه افراد آن را به عنوان بطری کوکاکولا بشناسند و حتی در تاریکی نیز آنرا تشخیص دهند.بطری کوکاکولا باید به گونهای باشد که حتی شیشه شکسته آن نیز توسط افراد قابل تشخیص باشد و همه بدانند که کوکاکولا است!
اولین بطری توسط «الکساندر ساموئل سون» طراحی شد که کارمند کمپانی «سی جی روت گلس» بود او بطری را براساس شکل برگ کاکائو و مغز کولا طراحی کرد که یکی از محصولات ظریف کمپانی بود. اما یک طراح فرانسوی به نام برایموند لوئی که در سال۱۹۱۹ در آمریکا زندگی میکرد، یک اتومبیل طویل و طرحهای مختلفی را برای کوکاکولا طراحی کرد که کاملاً متضاد طرح ارائه شده توسط ساموئل سون بود
منبع:bartarinha.ir
این هم پرنده که اسم واقعیش همون اسکل هست .قیافه اش را نگاه کنید عین بیشعورهاست بخاطر همین به یه نفر که بیشعوره میگن اسکل.در این مطلب می خواهیم با کمی طنز شما را با یک واقعیت علمی درباره ی اسکل و نحوه ی تشکیل آن آشنا سازیم.
اسکل نام نوعی پرنده که هنگامیکه از لانه اش خارج میشود در هنگام بر گشت فراموش میکند لانه اش کجا بوده. اسکل در اصطلاح به انسانهای کودن و احمق گفته میشود.تاریخچه این اسم به هزاران سال پیش بر میگردد فردوسی از اسکل به عنوان پرنده رویایی که دو بال قرمز دارد و مظهر محبت به شمار میرود.
اما آیا به این فکر کرده اید که ممکن است این فقط یک اصطلاح غیر واقعی باشد ؟!
فردوسی از اسکل به عنوان پرنده رویایی که دو بال قرمز دارد و مظهر محبت به شمار میرود پس این پرنده نمی تواند به معنی کم شعور بودن باشد چون فردوسی همواره از عاشق به عنوان رند (زیرک) بلاکش یاد کرده است.پس معنی حقیقی اسکل چیست ؟ آیا به این فکر کرده اید که املای این کلمه نیز طی زمان تغییر کرده باشد ؟ و یا حتی تلفظ آن ؟
در اصل عثکول خوشه خرما است و به چیزی مانند خوشه خرما که برای زینت در برابر هوا می نهاده اند تا تکان بخورد و مایه ی سرگرمی شود نیز می گفته اند.عثکول خوشه خرمایی بوده که خرماهایش را خورده اند و فقط به درد سرگرمی می خورد.از آنجا که املای درست این کلمه را کسی نمی دانسته است آن را اسکول نوشته اند و برخی نیز به اشتباه اشکول گفته اند.
در یکی از فیلم ها(فیلم مهمان با بازی امین حیایی و شیلا خداداد) نیز هنر پیشه ای گفت که پرنده ای است که یادش می رود دانه هایی که برای زمستان جمع کرده کجا گذاشته است و مردم باور کردند که همین است و این موضوع تا دانشنامه ی معتبر ویکی پدیا نیز نشر پیدا کرده است.در حالی که پرنده بر اساس غریزه ای اشتباه ناپذیر و شگفت انگیز عمل می کند و این سخن تنها برای خنده بود و سخنی جدّی نبود و ممکن نیست که پرنده ای از غریزه ی خود برگردد.
درباره ی معنی اسکول یا همان عثکول صفحه ۱۴۲۴ از فرهنگ لاروس چاپ انتشارات امیر کبیر را بخوانید.
امیدواریم هم کمی خندیده باشید و هم فرهنگ لغات شما کمی کامل تر شده باشد ... انشالله
مشاغل عجیب و غریب دنیا كم نیستند. اما در میان همان مشاغل عجیب هم باید به چند مورد اشارهای ویژه داشته باشیم كه اصولا روی تركیب «عجیب و غریب» را سفید كردهاند. آنچه در پی میآید نگاهی است به همین مشاغل.
محافظ پلهای متحرک
فردی که باید هر شش ماه یک بار به طور رسمی پلهای متحرک را بالا و پایین ببرد و مطمئن شود که آنها معیوب نیستند.
آدامس پاککن
آدامس پاککنها باید با کمک دستگاههای مخصوص تولیدبخار آدامسهای چسبیده شده به پیادهروها، نیمکتهای کنار خیابانها و هر جایی دیگر که آنها چسبیده باشند، بکنند و محل آغشته شده را تمیز کنند.
جداکننده جوجههای نر و ماده
فردی که چنین شغلی را برعهده میگیرد باید هر روز به میان خیل عظیمی جوجه تازه از تخم درآمده برود تا پی ببرد کدام نر و کدام ماده هستند، در پایان نیز آنها را از یکدیگر جدا کند.
مغزخالیکن
منظور ما از «مغزخالی کن» آن دسته از افرادی نیستند که مدام سوال و اطرافیانشان را کلافه میکنند، بلکه مغزخالیکنی شغلی رسمی و محترمانه است و فردی که چنین حرفهای را انتخاب میکند باید هر روز در کشتارگاهها حاضر شود، سر حیوان ذبح شده را روی میز قرار دهد یا به یک قلاب آویزان کند و سپس جمجمه را شکافته و مغز آن را که در برخی از کشورها غذایی بسیار لذیذ محسوب میشود، خارج کند.
چشنده غذای سگ
بله، در کشورهایی که غذای مخصوص سگ تولید میشود، این انسانها هستند که باید وظیفه چشیدن غذای سگها را برای کارخانههای تولیدکننده این نوع محصولات انجام دهند و نسبت به مناسب بودن طعم آن برای این حیوانات خانگی اطمینان حاصل کنند. البته این مساله همیشه اعتراض گروههایی را هم در پی داشته است.
مورچهگیر
شاید شما هم جزو آن دسته از مردمی باشید که در دوران کودکی صاحب یک مزرعه کوچک مورچه بودهاید. پس لازم است بدانید بعضی از آن مورچهها متعلق به مزارع بسیار بزرگتر هستند و در این مکانها پرورش یافتهاند. اما رفتن به مناطق جنگلی و بیابانی و دفن کردن مورچهها برای پرجمعیت کردن آن مزارع بزرگ راهی برای امرار معاش بعضی از مردم است. واقعا تعجبآور است که چطور آنها میتوانند این حشرات را گرفته و به صورت محموله دریایی به نقاط دیگر جهان ارسال کنند!
ژله پرکن شیرینیهای دونات
فردی که شغل وی پرکردن دوناتها با ژله است باید صاحب دستانی ماهر و اعصابی فولادین باشد، زیرا تنها مقدار ناچیزی ژله اضافه - بمب ! - میتواند دوناتها را مانند یک نارنجک دستی منفجر و متلاشی کند.
ساقدوش عروس کرایهای
در برخی از کشورها که داشتن ساقدوش عروس جزو جدانشدنی مراسم ازدواج و عروس خانم نیز از داشتن دوستان و اقوام نزدیک بیبهره است، چه کسی باید وظیفه ساقدوشی را انجام دهد و وی را در این مراسم به یادماندنی همراهی کند؟ خیلی ساده است عروس خانم باید دست به جیب شود تا ساقدوش کرایهای این نقش را ایفا کند.
توپ گلف جمعکن
توپ گلف جمعکنها افرادی هستند که هر تالاب، دریاچه یا بستر آبی را که در نزدیکی زمینهای گلف واقع شده، به دقت جستوجو میکنند تا شاید توپ گلف مفقود شدهای را بیابند، آن را بار دیگر جلا دهند و مجددا به فروش برسانند. شاید در نگاه نخست این شغل چندان پر درآمد به نظر نرسد اما گفته میشود این افراد روزانه دستکم 3000 توپ گلف جمع میکنند.
داور بو
داورهای بو معمولا در صنایع مختلف مشغول به کار میشوند. برای مثال برخی از داورهای بو برای کارخانههای تولیدکننده بو زداهای زیر بغل (دئودورانتهای زیر بغل) کار میکنند و از جمله وظایف آنها این است که زیر بغل افرادی که دئودورانتهای مختلف را استفاده کردهاند، ببویند. برخی از آنها نیز به استخدام کارخانههای تولیدکننده دهانشویه در میآیند و کار آنها بو کردن دهان افرادی است که دهانشویههای مختلف را مصرف کردهاند!
کنترلچی چیپسهای سیبزمینی
وظیفه این افراد بررسی چیپسهای سیبزمینی در خط مونتاژ کارخانههای چیپسسازی است تا مطمئن شوند که این مواد غذایی سرخ شده، پرچرب و ناسالم از نظر فنی معیوب نباشند اما کاری به طعم و خوشمزه بودن یا نبودن آنها ندارند!
کنترلچی تخممرغها
کارکنترل چی تخممرغها بررسی تخممرغها از نظر ترک و اختلالات دیگر قبل از درجهبندی و مهر تایید زدن روی آنهاست. اگر عادت به نوشیدن زیاد چای یا قهوه دارید، نباید این شغل را انتخاب کنید چون وقت این کار را به دست نخواهید آورد و حتما در این حرفه با شکست مواجه خواهید شد.
تخممرغ شکن
وظیفه تخممرغشکن درست برعکس کنترلچی تخممرغها است. زیرا این افراد باید به وسیله یک میله روی تخممرغها ترک ایجاد کرده و سپس محتویات آنها را به درون دستگاهی بریزند که سفیدهها را از زردهها جدا میکند. تصور کنید وقتی یک کنترلچی تخممرغ با یک تخممرغ شکن ملاقات میکند چه کشمکشی بین آنها رخ میدهد!
رنگکار مرکبات
مسوولیت رنگکار مرکبات که معمولا نارس چیده میشوند، این است که با کمک مواد شیمیایی مانند گاز اتیلن و بخار آب کافی به آنها رنگ و ظاهری طبیعی ببخشد و کاری کند که این میوههای پرفایده کاملا رسیده به نظر رسند.
هنرمند صداساز فیلمها
این افراد باید از انواع و اقسام اشیا و در واقع هر وسیلهای که آنها را در تولید صدای مورد نظر یاری میرساند، بهره ببرند تا بتوانند در فیلمها جلوههای صدا ایجاد كنند. برای مثال، آنها ممکن است برای خلق صدای فردی که مشت میخورد از ضربه زدن به هندوانه استفاده کنند یا برای نشان دادن صدای سکوت، تنها خاموش و بیصدا باشند.
چروک صافکن
خیر منظور آن دسته از افرادی نیستند که در صاف کردن چین و چروک چهره مجردهای سالخورده مهارت دارند، بلکه منظور چروکصافکنهای کفشهای تولیدی هستند تا زمانی که شما کفشها را در فروشگاهها مشاهده میکنید صاف و یکدست و عاری از چین و چروک باشند.
منبع:forum.agahi24.com
در نپال کودکان دختر تا سن 16 سالگی به عنوان خدا و الهه زندگی پرستش می شوند که به آنها در نپال کماری به معنای ویرجین یا باکره گفته می شود و نمادی از تقدس و پاکی محسوب میشوند اما زمانی که به سن بلوغ برسند دیگر نه تقدس دارد و نه پاک محسوب میشود.
تصاویر زیر عکس هایی از دختری به نام چانیرا بایراشایرا می باشد که در حال پرستش است.
منبع:taknaz.ir
درخت شگفت انگيز، قلمرو حيوانات
این تصاویر مربوط به درختی در پارکی در فلوریدا می باشد
هنرمندان بسیاری روی این درخت کار کردند تا شکل نزدیک به 400 حیوان را روی آن ایجاد کتتد
1. پاموکل (ترکیه)
به زبان ترکی این نام یعنی: قلعه پنبه ای و به آسانی می توان فهمید که چرا چنین نامی به آن اطلاق شده است. همچنین این شگفتی طبیعی قسمتی از سایت شهر هایراپولیس (Hierapolis) در سوریه است و در طی قرنها این دو به دلیل نزدیکی یکی شده اند. در واقع برخی از مقبره های قدیمی در قبرستان شهر بخشی از منظره را تشکیل میدهد. این سایت دارای سنگهای تراورتن و چشمه های آب گرم است. سنگهای تراورتن ظاهری متحدالمرکز دارند و با رنگ سفید حریرگونه جلوه ای روحانی خلق کرده اند. چشمه های آب گرم در دهانه ها دارای رسوبات کربنات کلسیم هستند که موجب تشکیل سازه های خارق العاده با ظاهری ارگانیک شده اند.
2. برج یخی کوه اربس (قطب جنوب)
کوه اربس یکی از فعالترین آتشفشانهای زمین است. این کوه تقریبا 4 کیلومتر بالاتر از سطح زمین است و بخاطر دریاچه گدازه های مذاب واقع در دهانه آتشفشانی در قله، میان مجموعه های آتشفشانی مشهور است. بخار داغ آتشفشانی که از ترکها و شکافهای صخره های آتشفشانی بیرون می آید سیستم پیچیده ای از غارهای یخی در اطراف کوه خلق کرده است.
3. آبفشان فلای (نوادا، ایالات متحده)
منظره این آبفشان طوری به نظر می رسد که گویی از یک سیاره دیگر یا یک فیلم علمی تخیلی به زمین آورده شده است. آبفشان فلای یکی از پدیده های نادر است که در یک زمین شخصی واقع شده است. در سال 1916 مالکین زمین در جستجوی آب برای حاصلخیز کردن این زمین بیابانی بودند. آنها آب را یافتند و آن چشمه تا دهه ها جوشان بود. با این وجود مته ای که داخل ستون حفاری بود به ذخیره ای از آب برخورد که منجر به تشکیل چنین آبفشانی شد.
4. صخره های کاشا کاتووه تنت (نیومکزیکو، ایالات متحده)
کاشا کاتووه تنت در نیومکزیکو، جایی است که در آن صخره های قلمی فرسایش یافته ای وجود دارند كه از گدازه های آتشفشانی طی شش میلیون سال تشکیل شده اند. درحالیکه صخره های تشکیل شده از نظر شکل مشابهند اما به لحاظ ارتفاع متفاوت هستند. اختلاف ارتفاع بین چند فوت تا 90 فوت وجود دارد.
5. دره ماه (آرژانتین)
دره ماه، دره ای دورافتاده در آرژانتین است. این دره با جرمهای زمین شناسی میخکوب شده که از فرسایش باد شکل گرفته و سنگهای ایستاده و تخته سنگهایی را موجب شده که مدورند و شبیه گلوله های مرمری هستند. زمین دره که روزی حاصلخیز بوده اکنون خشک است و دارای تعداد زیادی فسیل گیاه و جانور است که زیست شناسان علاقمند به دوره های تاریخی را به خود جلب کرده است.
6. دانکسیا لندفرم (چین)
این پدیده بی نظیر زمین شناسی که معروف به دانکسیا لندفرم است از برخی مناطق در چین قابل رویت است، مانند ژانگی در استان جانسو. دانکسیا که یعنی "ابر سرخ" بخشی از زمین است که از سنگهای ماسه ای قرمز رنگ تشکیل شده که در طی زمان به کوهها و صخره هایی عجیب تبدیل شده اند.
7. چشمه سحرآمیز در پارک ملی چاپادا دیامانتینا (برزیل)
چشمه سحرآمیز، واقع در پارک ملی چاپادا دیامانتینا، در 400 کیلومتری سالوادر، پایتخت ایالت باهیا قرار د ارد. این چشمه عمق 120فوتی دارد و آب آن آنقدر شفاف است که صخره ها و تنه های درختان قدیمی در کف آن قابل رویت است. هنگامیکه خورشید در سمت راست است نور از یک شکاف وارد میشود و انعکاسی آبی رنگ ایجاد می کند. دسترسی به این دریاچه به دلیل حفاظت محیطی و اکوسیستم نادر و خاصش بسیار محدود است.
8. جنگل سنگی (چین)
جنگل سنگی نمونه زیبایی از توپوگرافی انباشت سنگ آهک است. صخره های آن از سنگ آهک درست شده و توسط آبی که به سطح رخنه کرده شکل داده شده است. این آب همه چیز را در اطراف از میان برده به جز ستونها. این جنگل از دوران سلطنت مینگ بعنوان اولین شگفتی طبیعی جهان شناخته شد.
9. وولینگیان، هونان (چین)
منطقه هونان مملو از مناظر چشمگیر است و وولینگیان باشکوه یکی از بزرگترین جاذبه های آن است. این جاذبه طبیعی از بیش از 3000 لایه انباشتی سنگ آهک تشکیل شده است. در این مکان آبشارهای زیبا و بزرگترین غار آهکی آسیا قرار دارد.
10. سالرد اویونی (بولیوی)
سالرد، یک بیابان نمکی انبوه در میانه آلتیپلانو، یکی از مناظر تجسمی بولیوی است. این مکان؛ بیابان هموار و وسیعی است که نور خورشید را چنان منکس می کند که با آسمان اثر تقارنی ایجاد میکند. در بیابان چندین دریاچه با رنگهای غیر معمول وجود دارد که علت آن وجود رسوبات معدنی است.
با توجه به تعداد خیره کننده پیشبینیهای فناوری در سال 2020، كارشناسان این سال را جالب و خارقالعاده خواندند.
البته سال 2020 تنها یك تاریخ درنظرگرفته شده تقریبا 10 ساله برای به وقوع پیوستن این پیشگوییهاست. مایك لیبهولد، یك محقق برجسته موسسه «برای آینده» و یك كارشناس فناوری كامل اظهار كرد: سال 2020 دیگر از نظر من جذابیت بیشتری به نسبت سال 2019 یا 2021 ندارد.
لیبهولد كه در كارنامه خود تجربه همكاری با شركتهای بزرگ فناوری مانند اینتل، اپل و حتی نتاسكیپ را دارد، به مشتریان خود كمك میكند تا نگاهی طولانیمدت به شغل خود داشته و در كوتاهمدت تصمیمات درستی اتخاذ كنند. وی و همكارانش در موسسه برای آینده به مشتریانشان فال گرفتن را آموزش نمیدهند، بلكه آنها را با نشانههایی كه میتوان در دنیای امروز دید و طبق آنها پیشبینی معقولانهای در مورد آینده داشت آشنا میكنند. او دهه آینده را فوقالعاده جالب خوانده است.
ژاپن یك پایگاه روباتیك در ماه خواهد ساخت
از لحاظ قدرت فناوری، هیچ دلیلی وجود ندارد كه ژاپن نتواند این برنامه جاهطلبانه خود را برای ساخت پایگاه قمری روباتیك تا سال 2020 پیش نبرد. این ایستگاه توسط روباتها برای روباتها ساخته خواهد شد.
لیبهولد در این مورد اظهار كرد: چند فضاپیمای خصوصی برای انجام این كار وجود دارد و به نظر من روباتها تا آن زمان پیشرفتهای بسیار خواهند داشت.
چین، پكن را با قطار سریعالسیر به لندن مرتبط خواهد كرد
برنامه چین این است كه شرق و غرب را با یك قطار سریعالسیر به هم متصل كند.
این كشور هزینه ساخت و اجرای این برنامه را بر عهده خواهد گرفت اما در عوض میخواهد كه از منابع طبیعی كشورهایی كه از این فناوری سود میبرند مانند مواد معدنی، چوب و نفت استفاده كند. متخصصان این امر را ممكن اما نامحتمل میدانند.
خودروهایی كه خود را میرانند
امنیت كامل و حمل ونقل آسان با خودروهای خودكار، آرزوی همه از جمله شركتهای گوگل و دارپا و تولیدكنندگان خودرو است. حركتهایی نیز برای جامه عمل پوشاندن به این آرزو صورت گرفته اما از بین بردن اولین مانع كار سختی است و آن برنامهریزی این خودروهای ناهمگن برای برقراری ارتباط با یكدیگر است. انسانها هنوز در سطح جهانی با وجود تمام فناوریهای ترافیكی از زیرساختهای بیسیم برای برقراری ارتباط خودروها با یكدیگر برخوردار نیستند.
سوختهای زیستی از لحاظ قیمتی با سوختهای فسیلی به رقابت خواهند پرداخت
ارتش آمریكا متعهد شده كه تا سال 2020 نیمی از انرژی مورد نیاز خود را از منابع تجدیدپذیر تامین كند. نیروی دریایی آمریكا معتقد است كه میتواند تا آن زمان 50 درصد سوخت خود را با سوخت زیستی جایگرین كند.
«ماشین پرنده»، هوابرد خواهد شد؟
لیبهولد این امر را نامحتمل خواند. وی اظهار كرد: کنترل ترافیک هوایی برای چیزی شبیه به آن باور نکردنی است. این كار از همه نظر مشكل است. به لحاظ منطقی ما نمیتوانیم این كار را انجام دهیم، از لحاظ هزینهای و همچنین فناوری نیز ناممكن است.
انسان قادر خواهد بود با كمك میكرو تراشههای كاشته شده در مغز خود، وسایل اطرافش را كنترل كند
مغز انسان از لحاظ زیستشناسی یك سرزمین فتحنشده بزرگ است.
اگرچه ایده اتصال قدرت اولیه ذهن انسان با محركها و واكنشهای الكتریكی از مدتها پیش در داستانهای علمی و تخیلی و تا حدی در واقعیت وجود داشته، انسان قادر نخواهد بود تا سال 2020 به ادعای شركت اینتل، دستگاهها را با مغز خود كنترل كند.
لیهولد از موسسه برای آینده اظهار كرد: ارتباطات عصبی هم شیمیایی و هم الكتریكی هستند و ما نمیدانیم آنها مخصوصا از لحاظ معناشناسی ارتباطات عصبی چگونه كار میكنند. بلكه شاید بتوان قطعهای الكترونیكی را در جمجمه انسان كار گذاشت اما من معتقدم كه این كار تنها برای كاربردهای درمانی بسیار محدود قابل استفاده است.
تمام صفحات نمایش جدید، او الایدیهای فوقباریك خواهند بود
فناوری نمایش پیشرفت بسیار سریعی دارد. مطمئنا در سال 2020 تعدادی مونیتور السیدی «عتیقه» در برخی مناطق وجود خواهد داشت، اما تا آن زمان كل صنعت به سطوح اوالایدی به نازكی كاغذ تغییر یافته و بسیاری از آنها از قابلیت تماسی برخوردار خواهند بود.
شركتهای فضایی خصوصی انسان را به ماه و سیاركها خواهد برد
سفرهای خصوصی به ماه كه اخیرا به صنعت فضایی شلوغی تبدیل شده و استخراج از اجسام فرازمینی، اهدافی است كه دانشمندان به دنبال تحقق آن تا سال 2020 هستند. قسمت دوم از احتمال كمتری برخوردار است چرا كه هنوز نمیدانیم سفرهای فضایی طولانیمدت چه تاثیراتی بر بدن انسان خواهد داشت و حتی ماموریتهای روباتیك نیز تا چند دهه آینده محتمل نخواهد بود.
یك رایانه 1000 دلاری از قدرت پردازشی برابر با مغز انسان برخوردار خواهد بود
رئیس آیندهنگر شركت سیسكو چند سال پیش این مسأله را پیشبینی كرد. این مسأله البته تا حد زیادی منطقی به نظر میرسد.
توانایی ترجمه جهانی در دستگاههای تلفن همراه وجود خواهد داشت
این امر قویا هم از لحاظ عملی مانند ترجمه گوگل و همچنین اشكال عجیبتری مانند برنامههای دارپا در حال توسعه است. این امر از نظر كارشناسان محتمل بوده اما درصد صحت آن بسته به زبانهای مختلف، متفاوت است.
انسان بالاخره شیشههای ایآر (واقعیت پیشرفته) را خواهد دید
واقعیت پیشرفته بر روی برنامههای گوشیهای پیشرفته كاملا قابل مشاهده است، اما در آینده میتوان بصورت غنی، اختصاصی و آسان این فناوری را بر روی هر چیز قابل مشاهدهای قرار داد. این مسأله به شیشه و جیپیاس دقیق بستگی دارد.
انسان خواهد توانست یك مغز مصنوعی با كاركردی مشابه مغز بسازد
محققان پروژه مغز آبی در سوئیس معتقدند كه هنگامی كه انسان از رایانهای با قدرت یك مغز برخوردار شود، میتواند مغزی از تراشه نیز بسازد. اما مسأله موجود این است كه همانطور كه انسان به ساخت این مغز دست میزند، دانستههایش بیشتر شده ومیزان سختی كار بالاتر خواهد رفت.
سوال اول:
شما در یک مسابقه سرعت شرکت کردهاید.
از نفر دوم سبقت میگیرید؟
اکنون در چه جایگاهی قرار دارید؟
.
.
.
جواب
اگر پاسخ شما جایگاه اول بوده، بهطور حتم شما دارید اشتباه میکنید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جایگاه او را به دست خواهید آورد پس دوم میشوید!
سوال دوم:
اگر از نفر آخر سبقت بگیرید، جایگاه شما .... ؟
.
.
.
جواب
اگر پاسخ شما جایگاه یکی مانده به آخر بوده، دوباره دارید اشتباه میکنید!
به من بگو ببینم: تو چطور میتونی از نفر آخر سبقت بگیری؟؟؟
تا اینجا که زیاد خوب نبودی! بودی؟
سوال سوم:
یه سوال خیلی ساده ریاضی!
توجه: این مسئله فقط باید در کله شما حل شود! از کاغذ و قلم و ماشینحساب استفاده نکنید.
1000 تا بگیر و 40 تا بهش اضافه کن.
حالا 1000 تای دیگه بهش اضافه کن.
حالا 30 تا اضافه کن.
1000 تای دیگه اضافه کن.
حالا 20 تا اضافه کن.
حالا 1000 تای دیگه هم اضافه کن.
حالا 10 تا بهش اضافه کن. مجموعش چقدر شد؟
.
.
.
جواب
مجموعش شد 5000 تا؟
جواب درست در حقیقت 4100 میباشد!
قبول نداری؟ با ماشین حساب دوباره حساب کن!
امروز قطعاً روز تو نیست.
سعی کن سوال آخر را درست جواب بدی
سوال چهارم:
پدر مریم پنج تا دختر داره:
نانا،
نِنِ
نینی
نُنُ
اسم دختر پنجم چیه؟
.
.
.
جواب
نونو؟
نه ! البته نه.
اسمش مریمه!
سوال رو دوباره بخون.
خُب، حالا سوال جایزهدار:
یه آقای کر و لالی میخواد مسواک بخره. با در آوردن ادای مسواک زدن، میتونه خواستهاش را به دکاندار حالی کنه و موفق به خرید مسواک بشه.
سوال:
حالا اگه یه مرد کوری بخواد عینک آفتابی بخره، چطوری باید منظورش رو به فروشنده حالی کنه؟
.
.
.
جواب
اون فقط باید دهنشو باز کنه و اینو از فروشنده بخواد. به همین سادگی!
وضعت چطور بود؟
عکسش را که دیدم، ناراحت شدم ولی اصلا فکرش را هم نمیکردم که بخواهد اینقدر اذیتم کند، مدام از صبح تا شب جلوی چشمانم رژه میرود. انگار یک جایی در گوشه و کنار مغزم جاگیر شده است، و همانجا بست نشسته و خیال تکان خوردن هم ندارد.
راه میروم، میبینمش. غذا میخورم، میبینمش. کتاب میخوانم، انگار وسط صفحه کتاب نشسته و همینطور بر و بر نگاهم میکند. حتی گفتم چشمهایم را ببندم تا شاید توی آن تاریکی برود و دیگر پیدایش نشود ولی فایده ندارد که ندارد. گفتم بیایم اینجا و بنویسم شاید دست از سرم بردارد.
"ایزابل کارو" را میگویم. مانکن معروف فرانسوی، دختری زیبا و جذاب که همه تلاشش این بود که معروفترین مانکن فرانسه باشد و شد. ایزابل معروفترین و خوشگلترین مانکن فرانسه شد. اما حالا این عکسی که من از او دیدم همان ایزابل است هنوز در اوج جوانی است اما روی لبه مرگ ایستاده است.
این همان ایزابل کارو است که با صورت و اندام استخوانی و پوست چروکیده و چشمانی از حدقه در آمده به دوربین نگاه میکند. لازم نیست خیلی دقت کنی تا غمی که در عمق نگاهش موج میزند تو را بهم بریزد. در همان نگاه اول همه چیز دستگیرت میشود.
ایزابل اجازه داد تا کمپین ضد لاغری از سرنوشت تأسفبرانگیز و رقتبار او پوستری تهیه کند تا بتواند جان بقیه دختران را نجات دهد. اما کشور فرانسه نصب پوسترهای ایزابل کارو را در این کشور ممنوع کرد.
کمپین ضد لاغری با تهیه عکس و پوستر و مصاحبه از ایزابل کارو دنیا را تکان داد. اما ظاهرا در اطراف ما کسی پیدا نشد تا به این آژیرهای خطر توجه کند. تا سرنوشت ایزابل و مانکنهایی مثل او را برای دخترانمان بگوید.
"ایزابل میگوید این مصاحبه و پوستر فریادی است برای مبارزه با آنچه گردانندگان صنعت مد بر سر مانکنها میآورند"
رسيدن به سايز 34 يكي از نكات برجسته يك مانكن در عرصه اين رقابت است. دستورالعملي كه خوردن و نوشيدن را تبديل به كابوسي براي يك مانكن ميكند. اين فشار رواني منجر به بروز بيماري بياشتهايي عصبي (انورکسیا) در بسياري از مانكنها ميشود و تاكنون چند تن از آنان را به كام مرگ فرستاده است.
ایزابل در مصاحبه با کمپین ضد لاغری:
به چه دلیل اندامتان را در این پوستر تبلیغاتی به نمایش گذاشتید؟
اندامی را که از آن متنفرم، به نمایش گذاشتم تا دختران جوان در سر تا سر دنیا و دستاندرکاران مد متوجه بشوند که دیکتاتوری لاغری، تا چه اندازه وحشتناک است. لاغری بیش از حد باعث مرگ میشود و لاغری یعنی همه چیز به غیر از زیبایی. من میخواستم رنج خودم را فریاد بکشم.
چطور با الیویرو توسکانی آشنا شدید؟
شنیده بودم که اولیویرو توسکانی برای کمپین ضد لاغریاش، به دنبال دختر جوانی میگردد که واقعاً به بیماری انورکسیا مبتلا باشد. چون خودم هم از ۱۰ سال پیش دچار این بیماری بودم، بلافاصله درگیر این کمپین شدم. اولیویرو توسکانی را چند ساعت قبل از عکاسی ملاقات کردم.
این کمپین را چطور دیدید؟
هدف این کمین نشان دادن واقعیتهای دنیای مد بود. سایز من درست مطابق با مانکنهایی است که طراحان لباس به آن «سایز صفر» میگویند؛ یعنی کمتر از سایز ۳۴ زنانه.
بعضی از مانکنها برای نجات خانوادههایشان از فقر به چنین شرایطی ادامه میدهند. سال گذشته در برزیل دو مانکن جان خود را از دست دادند. طراحان لباس، بیمسئولیت هستند و از دختران جوانی که حاضرند برای وارد شدن به دنیای مد دست به هر کاری بزنند، سوءاستفاده میکنند.
نظر شما درباره مد «پرو انا» یا طرفدار انورکسیا چیست؟
این موضوع شرمآور است. سوءاستفاده از دختران جوان و وادار کردن آنها به غذا نخوردن و تبدیل کردن آنها به یک شبح، جنایت است.
آیا تصویر شما میتواند باعث پیشگیری از گسترش این بیماری بشود؟
مسلماً. اگر من در زمانی که در اوج این بیماری بودم، یعنی در سن بین ۱۳ تا ۱۵ سالگی چنین تصویری را میدیدم، حتما به خودم میگفتم: «من نمیخواهم شبیه این دختر جوان باشم که بدنش مثل زنان پیر، تکیده است» امیدوارم که این پوستر تبلیغاتی بتواند جان دخترهای جوان، حتی یک نفرشان را نجات بدهد.
آیا میدانید که نصب پوستر تبلیغاتی شما در فرانسه ممنوع شده است؟
خیر، نمیدانستم اما واقعا از این مسأله متأسفم. ما در فرانسه چشمان خود را به روی واقعیت بستهایم. بهعنوان مثال، دنیای مد، پشت پرده زندگی واقعی مانکنهای معروف را نشان نمیدهد. ما در پشت صحنه مد، با آرایش صورت و آرایش مو و لباسها، جنازهها را پنهان کردهایم.
************************************************
ایزابل کارو نتوانست با بیماریاش مبارزه کند و آن را شکست بدهد. شاید حالا که او مرده است برای انتشار عکس و مصاحبهاش کمی دیر شده باشد، اما آیا ایزابل تنها قربانی صنعت مد خواهد بود؟؟
یک رعیت در زمان ناصرالدین شاه ، نوشته اي كه ذيلا از نظر خواننده گرامي مي گذرد نامه اي است كه مرحوم ميرزا محمد الويري به مرحوم احمدخان امير حسيني سيف الممالك فرمانده فوج قاهر خلج رقمي داشته كه شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بي نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهكارهاي ادب زبان پارسي به شمار مي آيد.
انگيزه نامه و موضوع آن قلت در آمد و كثرت عائله و تنگي معيشت بوده است. اين نامه در زمان ناصرالدين شاه بوده.
دلمرده آلام دهرم. كوه كوه دردها در دل دارم.
مدام در دام وام، و علي الدوام در ورطه آلام
دهرم هر سحر و مسا در واهمه و وسواس كه مداح
که گردم و كرا واسطه كار آرم كه مهامم را
اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد. مكرر داد
كمال دادم و در هر مورد مدح معركه ها كردم.
همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار
روح همه سرور دل، اما لال را مكالمه و كررا
سامعه و كور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده
در محك ادراك آورده احساس مس كردم و لامساس
گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و
عوام كالحمار محمود و مسرور ... لا اله الا
الله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه
حال كه كارهاي همه عكس مدعا آمد علاوه همه
دردها و سرآمد كل معركه ها عروس مهر در
آرامگاه حمل در آمد. عالم و عام لام و كرام،
صالح و طالح، صادر و وارد، كودك و سالدار،
گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر
كس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و
اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و كاك،
سركه و ساك، كره و عسل، سمك و حمل، گرمك و
كاهو، دلمه و كوكو، امرود و آلو، الي كلم
كدو، همه در راه، مكر دعاگو كه در كل محرومم
و در حكم كاالمعدوم. اگر موهوم و معلول معدل
سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم.
مگر كرم سر كار اعلي كه سرالولد و سرالوالد
در او طلوع كرده و دادرس آمده، درد ها دوا،
وامها ادا و كامها روا گردد.
له طول عمر كطول المطر سواء له الدرهم، و كه
المدر دهد مرد را كام دل كردگار همه عمر
آسوده و كامكار دل آرا همه كار و كردار او
ملك در سما مادح كار او طول الله عمره و دمره
حاسده، هلك اعدانه، اعطه ماله، اصلح احواله
و اسعد اولاده مدام السماء
در این مقاله برای شما شغل های قبلی را که شخصیت های معروف و بزرگ جهان قبلا انجام میدادند را قرار داده ایم.
شخصیت های معروف جهان قبلا چه کاره بوده اند؟!
منبع:asriran.ir
خوابیدن در هر شب آسان است ولی مبارزه با آن مشکل است.
نشان دادن پیروزی آسان است ولی قبول کردن شکست مشکل است.
حظ کردن از یک ماه کامل آسان است ولی دیدن طرف دیگر آن مشکل است.
زمین خوردن با یک سنگ آسان است ولی بلند شدن مشکل است.
لذت بردن از زندگی آسان است ولی ارزش واقعی دادن به آن مشکل است.
قول دادن بعضی چیز ها به بعضی افراد آسان است ولی وفای به عهد مشکل است.
گفتن اینکه ما عاشقیم آسان است ولی نشان دادن مداوم آن مشکل است.
انتقاد از دیگران آسان است ولی خودسازی مشکل است.
ایراد گیری از دیگران آسان است عبرت گرفتن از آنها مشکل است.
گریه کردن برای یک عشق دیرینه آسان است ولی تلاش برای از دست نرفتن آن مشکل است.
فکر کردن برای پیشرفت آسان است متوقف کردن فکر و رویا و عمل به آن مشکل است.
فکر بد کردن در مورد دیگران آسان است رها ساختن آنها از شک و دودلی مشکل است.
دریافت کردن آسان است اهدا کردن مشکل است.
حفظ دوستی با کلمات آسان است حفظ آن با مفهوم کلمات مشکل است.
منبع:asriran.com
فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛
فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛
فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛
فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛
فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛
فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی تو چیه بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛
فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛
فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛
فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛
از بیل گیتس پرسیدند:
از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت: بله فقط یک نفر.
- چه كسی؟
- سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشههای خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم، روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید. گفت: این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.
گفتم: آخه من پول خرد ندارم!
گفت: برای خودت! بخشیدمش!
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یك مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار برای خودت.
گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش میبخشی؟!
پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم میبخشم.
به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را میگوید.
فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت میخواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه
بعد از 19 سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهی را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته. یک ماه و نیم تحقیق کردند متوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمان بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛
از او پرسیدم: منو میشناسی؟
گفت: بله! جناب عالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.
گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟
گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود.
گفتم: حالا میدونی چه کارت دارم؟ میخواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم.
جوان پرسید: چطوری؟
- هر چیزی که بخواهی بهت میدهم.
(خود بیلگیتس میگوید این جوان وقتی صحبت میکرد مرتب میخندید)
جوان سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟
- هرچی که بخواهی!
- واقعاً هر چی بخوام؟
بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به 50 کشور آفریقایی وام دادهام، به اندازه تمام آنها به تو میبخشم.
جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی!
گفتم: یعنی چی؟ نمیتوانم یا نمیخواهم؟
گفت: میخواهی اما نمیتونی جبران کنی.
پرسیدم: چرا نمیتوانم جبران کنم؟
جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت میخواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه. اصلا جبران نمیکنه. با این کار نمیتونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست!
بیل گیتس میگوید: همواره احساس میکنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان 32 ساله مسلمان سیاه پوست.
منبع:tebyan.net
1) آرامش
حتی یک مورد سوگواری شدید یا زدن به سروصورت دیده نشد. میزان تاثر و اندوه بطور خود بخود بالا رفته بود.
2) وقار
صفوف منظم برای آب و غذا. بدون هیچ حرف زننده یا رفتار خشن.
3) توانمندی
بعنوان نمونه معماری باورنکردنی بطوریکه ساختمانها به طرفین پیچ و تاب میخوردند ولی فرو نمی ریختند.
4) رحم و شفقت
مردم فقط اقلام مورد نیاز روزانه خود را تهیه کردند و این باعث شد همه بتوانند مقداری آذوقه تهیه کنند.
5) نظم
غارتگری دیده نشد. زورگویی یا ازدست دیگران ربودن دیده نشد. فقط تفاهم بود.
6) ایثار
پنجاه نفر از کارگران نیروگاه های اتمی ماندند تا به خنک کردن دستگاهها ادامه دهند.
7) مهربانی
رستورانها قیمتها را کاهش دادند. یک خودپرداز بدون محافظ دست نخورده ماند. دستگیری فراوان از افراد ناتوان.
8) آموزش
از بچه تا پیر همه دقیقا میدانستند باید چکار کنند و دقیقا همان کار را کردند.
9) وسایل ارتباط جمعی
در انتشار اخبار بسیار خوددار بودند. از گزارشات مغرضانه خبری نبود. فقط گزارشات آرامبخش.
10) وجدان
هنگامی که در یک فروشگاه برق رفت، مردم اجناس را برگرداندند سرجایشان و به آرامی فروشگاه را ترک کردند.
در دنيا هيچ چيزي به اندازه آموختن براي ساختن يك زندگي انساني اهميت ندارد و اين آموزش از هر قوم و مليتي ميتواند باشد. انتشار اين مطالب شايد بتواند به اندازه ذره اي ناچيز در ترويج گزينه هاي مثبت رفتار عمومي و فرهنگ سازي موثر باشد. پس چه زيباست در انتشار هر آنچه به ترويج رفتارهاي زيبا موثر است كوشا باشيم.
منبع:asriran.com
خواندن کل اين متن بيشتر از 3 دقيقه زمان شما را نخواهد گرفت، پس لطفا بخوانيد!
١٨ سال پيش من در شرکت سوئدى ولوو Volvo استخدام شدم. کار کردن در اين شرکت تجربه جالبی براى من به وجود آورده است. اينجا هر پروژهاى حداقل ٢ سال طول ميکشد تا نهايى شود، حتى اگر ايده ساده و واضحى باشد. اين قانون اينجاست.
جهانى شدن ( Globalization) باعث شده است که همه ما در جستجوى نتايج فورى و آنى باشيم.
و اين مشخصاً با حرکت کند سوئديها در تناقض است. آنها معمولاً تعداد زيادى جلسه برگزار ميکنند، بحث ميکنند، بحث ميکنند، بحث ميکنند و خيلى به آرامى کارى را پيش ميبرند. ولى در انتها، اين شيوه هميشه به نتايج بهترى ميانجامد. به عبارت ديگر:
1- سوئد در حدود 450000 کيلومتر مربع وسعت دارد.
2- سوئد حدود 9 ميليون جمعيت دارد.
3- استكهلم، پايتخت سوئد كه به پايتخت اسكانديناوي نيز مشهور است حدود 78000 نفر جمعيت دارد.
4- ولوو، اسکانيا، ساب، الکترولوکس و اريکسون برخى از شرکتهاى توليدى سوئد هستند.
اولين روزهايي كه در سوئد بودم، يکى از همکارانم هر روز صبح با ماشينش مرا از هتل برميداشت و به محل کار ميبرد. ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى. ما صبحها زود به کارخانه ميرسيديم و همکارم ماشينش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک ميکرد. در آن زمان، ٢٠٠٠ کارمند ولوو با ماشين شخصى به سر کار ميآمدند.
روز اول، من چيزى نگفتم، همين طور روز دوم و سوم.
روز چهارم به همکارم گفتم: آيا جاى پارک ثابتى داري؟
چرا ماشينت را اين قدر دور از در ورودى پارک ميکنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟
او در جواب گفت: براى اين که ما زود ميرسيم و وقت براى پيادهرفتن داريم. اين جاها را بايد براى کسانى بگذاريم که ديرتر ميرسند و احتياج به جاى پارکى نزديکتر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند.
تو اين طور فکر نميکني؟
" ميزان شرمندگى مرا خودتان حدس بزنيد! "
اين روزها، جنبشى در اروپا راه افتاده به نام غذاى آهسته ( Slow Food ). اين جنبش ميگويد که مردم بايد به آهستگى بخورند و بياشامند ، وقت کافى براى چشيدن غذايشان داشته باشند، و بدون هرگونه عجله و شتابى با افراد خانواده و دوستانشان وقت بگذرانند. غذاى آهسته در نقطه مقابل غذاى سريع (Fast Food) و الزاماتى که در سبک زندگى به همراه دارد قرار ميگيرد. غذاى آهسته پايه جنبش بزرگترى است که توسط مجله بيزنس طرح شده و يک "اروپاى آهسته" ناميده شده است. اين جنبش اساساً حس شتاب و ديوانگي به وجود آمده بر اثر نهضت جهانى شدن را زير سوال ميبرد. نهضتى که کميّت را جايگزين کيفيت در همه شئون زندگى ما کرده است.
مردم فرانسه با وجودى که ٣٥ ساعت در هفته کار ميکنند امّا از آمريکائيها و انگليسيها مولّدترند .
آلمانيها ساعت کار هفتگى را به 28/8 ساعت تقليل دادهاند و مشاهده کردهاند که بهرهورى و قدرت توليدشان ٢٠% افزايش يافته است. اين گرايش به آهستگى و کندکردن جريان شتاب آلود زندگى، حتى نظر آمريکائيها را هم جلب کرده است.
البته اين گرايش به عدم شتاب، به معنى کمتر کارکردن يا بهرهورى کمتر نيست. بلکه به معنى انجام کارها با کيفيت، بهرهورى و کمال بيشتر، با توجه بيشتر به جزئيات و با استرس کمتر است. به معنى برقرارى مجدّد ارزشهاى خانوادگى و به دست آوردن زمان آزاد و فراغت بيشتر است. به معنى چسبيدن به حال در مقابل آينده نامعلوم و تعريف نشده است. به معنى بها دادن به يکى از اساسيترين ارزشهاى انسانى يعنى ساده زندگى کردن است.
هدف جنبش آهستگى، محيطهاى کارى کم تنشتر، شادتر و مولّدترى است که در آن، انسانها از انجام دادن کارى که چگونگى انجام دادنش را به خوبى بلدند، لذت ميبرند.
اکنون زمان آن فرا رسيده است که توقف کنيم و درباره اين که چگونه شرکتها به توليد محصولاتى با کيفيت بهتر، در يک محيط آرامتر و بيشتاب و با بهرهورى بيشتر نياز دارند، فکر کنيم.
× بسيارى از ما زندگى خود را به دويدن در پشت سر زمان ميگذرانيم امّا تنها هنگامى به آن ميرسيم که بر اثر سکته قلبى يا در يک تصادف رانندگى به خاطر عجله براى سر وقت رسيدن به سر قرارى، بميريم.
× بسيارى از ما آنقدر نگران و مضطرب زندگى خود در آينده هستيم که زندگى خود در حال حاضر، يعنى تنها زمانى که واقعاً وجود دارد را فراموش ميکنيم.
× همه ما در سراسر جهان، زمان برابرى در اختيارداريم. هيچکس بيشتر يا کمتر ندارد. تفاوت در اين است که هر يک از ما با زمانى که در اختيار داريم چکار ميکنيم. ما نياز داريم که هر لحظه را زندگى کنيم.
به گفته جان لنون، خواننده معروف: زندگى آن چيزى است که براى تو اتفاق ميافتد، در حالى که تو سرگرم برنامهريزيهاى ديگرى هستى.
* به شما به خاطر اين که تا پايان اين مطلب را خوانديد تبريک ميگوئيم. بسيارى هستند که
براى هدر ندادن زمان، از وسط مطلب آن را رها ميکنند تا از قافله جهانى شدن عقب نمانند.
1-خوشبختی به قیمت بدبختی دیگران
2-نگرانی از مسائلی که خارج از کنترل شماست
3-عدم حذف غیرممکن در زندگی
4-ترس از ریسک کردن برای پیروزی
5-محدود دیدن
6-اهداف شما قربانی افکار دیگران
7 -فکر کردن به محدودیتها قبل از اقدام به عمل
8-باز کردن ذهن به روی هر نوع فکر
9-باور به شانس بد
10-ندیدن عواقب و پیامدها
11-در اندیشه گذشته
12-سطحی نگری
13-عبرت نگرفتن از شکست
کنکور در ایران یک غول است که همیشه به همراه یک قیف ( ! ) تعریف می شود. امتحانیست که سرنوشت انسان ها را تغییر می دهد. اما علاوه بر سختی هایی که برای داوطلبین وجود دارد، سختی هایی نیز برای برگزار کنندگان آن و طراحان سوال وجود دارد. در این امتحان که سوال های سخت و آسان طرح می شود، بعضا سوالات واقعا خنده داری به چشم می خورد که برای نشاط روح آدم واقعا مفیدند ! در این مطلب بعضی از این سوال های شاهکار رو می توانید ببینید. ناگفته نمونه، تا جایی که یادم می یاد، سوالات 1 و 2 و 3 و 7 ، سوالات کنکور خود من بودند.
۱- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«به نام خدای ............
بیانداخت شمشیر را شاه دین»
1) جهان آفرین
2) مهربان
3) کریم
4) رحیم
یعنی گزینهها آنقدر تابلوست که طرف اگر شعر را در عمرش هم نشنیده باشد، بهراحتی و با توجه به وزن شعر، میتواند گزینهی درست را پیدا کند. اما این سوال، تازه خوب است! صبر کنید برسیم به جالبترهایش!
۲- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چهگونه گور ........... گرفت»
1) شهرام
2) مهرام
3) بهرام
4) آرام
به خدا این سوالهای کنکور بوده است ها! فکر نکنید من اینها را از خودم درآوردهام. باور نمیکنید، خودتان بروید سایت سازمان سنجش را ببینید. توی این سوال فقط کم مانده بود یکی از گزینهها را هم میگذاشت "دلپذیر" یا "تبرک" ! تست بعدی را داشته باشید:
۳- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«که گوید برو ...... رستم ببند
نبندد مرا دست، چرخ بلند»
1) دست
2) پا
3) کمر
4) چشمهای
دقت دارید که، طراح محترم گزینهی 2 را «پای» ننوشته که خدای نکرده داوطلبین عزیز کوچکترین شکی نکنند. آن گزینهی 4 هم که آخرش است. اما سوال بعدی:
۴- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
« ............ پردهی پندار دریدند
یعنی همهجا غیر خدا هیچ ندیدند»
1) مردان خدا
2) مردم همهجا
3) مردم همیشه
4) مردان و زنان
باز این سوال نسبت به قبلیها خوب است! گزینهی 3 را دارید که! خُب دیگر وقتش است برویم سراغ شاهکارها!
۵- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«گل همی پنج روز و ....... باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد»
1) هفت
2) چهار
3) شش
4) هشت
یعنی من عاشق طراح این سوال هستم! خدایی دل خجستهای داشته! فکر کنید! مثلاً یکی با خودش بگوید : گل همین پنج روز و هفت باشد! ای جان! اما حالا که با سوالات ادبیات آشنا شدید، بد نیست یک نگاهی هم به دو سوال از درس معارف بیاندازیم:
۶- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«ارزش هر کس به درک و ......... وی از حقیقت هستی و جایگاه انسانی در کاردانی آفرینش دارد.»
1) فهم
2) پرهیز
3) دوری
4) جدایی
و اما به نظر من در میان همهی این سوالات نبوغآمیز، جایزهی ویژه تعلق میگیرد به سوال درخشان، بینظیر و شگفتانگیز زیر:
۷- جای خالی را با گزینهی مناسب پر کنید.
«رویاهای صادقانه : هر کدام از ما هنگام ........... رویاهایی را مشاهده میکنیم. این رویاها انواع مختلف دارند.»
1) دویدن
2) ایستادن
3) خواب
4) نشستن
آقا من همیشه هنگام دویدن رویا میبینم ! آنقدر خوب است !!!
اینگونه نگاه کنيد...
.
.
.
مرد را به عقلش نه به ثروتش
.
زن را به وفايش نه به جمالش
.
دوست را به محبتش نه به کلامش
.
عاشق را به صبرش نه به ادعايش
.
مال را به برکتش نه به مقدارش
.
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
.
اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش
.
غذا را به کيفيتش نه به کميتش
.
درس را به استادش نه به سختیش
.
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
.
مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش
.
نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش
.
شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش
.
دل را به پاکیش نه به صاحبش
.
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
.
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
.
.
.
در انتشار آنچه خوبيست و ردي از عشق در آن هست
آخرين نفر نباشيد!
در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیز ترین مسابقات دو در جهان بود. دوی ماراتن در تمام المپیک ها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش می شود.
کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 کیلومتر و 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش میخواست که این اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی کردند و یکی پس از دیگری وارد استادیوم شدند.استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق کردند.
رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میکردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره کرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یکی یکی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد که دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر میرسید که آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری میروند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری کنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترک میکنند. اما...
بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میکند که خط پایان را ترک نکنند گزارش رسیده که هنوز یک دونده دیگر باقی مانده. همه سر جای خود برمیگردند و انتظار رسیدن نفر آخر را میکشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میکنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند "جان استفن آکواری" است دونده سیاه پوست اهل تانزانیا، که ظاهرا برایش مشکلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود
20 کیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این که از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس میزد احساس درد در چهره اش نمایان بود لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مکث کرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش کنند ولی او با دست آنها را کنار می زند و به راه خود ادامه میدهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترک کنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترک نمی کند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترک نکرده و با جدیت مسیر را ادامه میدهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینکه کم شود زیادتر میشود! جان استفن با دست های گره کرده و دندان های به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حرکت خود به سوی خط پایان ادامه میدهد او هنوز چند کیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او میتواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مکزیکوسیتی غروب میکند و هوا رو به تاریکی میرود.
بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شرکت کننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیک میشود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمیخیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق میکنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از کف زدن حرکت میکند و تمام استادیوم را فرا میگیرد نمیدانید چه غوغایی برپا میشود.
40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم میشود و دستش را روی ساق پاهایش میگذارد، پلک هایش را فشار می دهد نفس میگیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حرکت میکند. شدت کف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر میشود خبرنگاران در خط پایان تجمع کرده اند وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت. نزدیک و نزدیکتر میشود و از خط پایان میگذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم میبرند نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن کرده است انگار نه انگار که دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند او که دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.
آن شب مکزیکوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حماسه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حرکت، مستقل از نتیجه بود. او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است. به این فکر نکرد که برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی کند. او تصمیم گرفته بود که این مسیر را طی کند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه کنند ارزشی که احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد که جان ازهمان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است.
او در پاسخگویی به سوال خبرنگاری که پرسیده بود، چرا با آن وضع و در حالی که نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت: برای شما قابل درک نیست! و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد:مردم کشورم مرا 5000 مایل تا مکزیکوسیتی نفرستاده اند که فقط مسابقه را شروع کنم، مرا فرستاده اند که آن را به پایان برسانم.
داستان "جان استفن آکواری" از آن پس در میان تمام ورزشکاران سینه به سینه نقل شد.
حالا "آیا یادتان هست که نفر اول برنده مدال طلای همان مسابقه چه کسی بود؟"
یک اراده قوی بر همه چیز حتی بر زمان غالب می آید.
روز تولد هر انسانی از روزها ی مهم زندگی او به حساب می آید. و هر تولد می تواند گفتنی های بسیاری برای اطرافیان یک انسان داشته باشد. اگر این اتفاق به نحو شگفت آور هم رخ دهد گفتنی های آن روز بیشتر خواهد کرد.
1. زنی که سه فرزند خود را در روزهای 10/10 2010 و 9/9/2009 و 8/8/2008 به دنیا آورده است!
خانواده میشیگان تولد فرزندان خود را که به ترتیب دختر بزرگشان در تاریخ 10.10.10 و سپس پسرشان را در تاریخ 09.09.09 برگزار می کنند اما در عین ناباوری دختر و فرزند سوم آنان در تاریخ 08.08.08 به دنیا می آید. اتفاقی که در هر 50 میلیون نفر برای یک نفر ممکن است اتفاق بیافتد.
2. نوزادی که در ساعت 11:01 در تاریخ 01/11/2011 به دنیا آمده است!
خانمی در مینستوتای آمریکا فرزندش را دقیقا در ساعت 11 و یک دقیقه روز سه شنبه در تاریخ 1/11/2011 به دنیا می آورد. تصاویر ضبط شده از لحظه تولد این نوزاد نیز این امر را تایید می کند که وی دقیقا در ساعت مورد اشاره به دنیا آمده است.
3. دو خواهر دو قلویی که در یک روز و در یک بیمارستان صاحب فرزند شده اند.
این دو خواهر دو قلو که با یکدیگر بسیار صمیمی بودند بهترین لحظه زندگی خود را با هم سهیم شدند. فاصله تولد فرزندان این دو خواهر دوقلو تنها 14 دقیقه بوده است.
4. پنج عضو یک خانواده صاحب یک تاریخ تولد هستند.
در یک اتفاق عجیب و از روی شانس و یا یک برنامه تصادفی پنج نفر از اعضای یک خانواده در یک تاریخ به دنیا آمده اند. کوچکترین عضو این خانواده که هم اکنون میلا نام دارد در تاریخ 29 مارچ همچون سایر اعضای خانواده اش به دنیا آمده است.
5. زنی که خود برای به دنیا آوردن فرزندش به تنهایی اقدام به سزارین کرد
خانم اینس رامیز تنها زنی است که شخصا اقدام به سزارین کرده و این کار را با موفقیت به پایان برده است. او که به علت فقر و دوری مسافت از اولین درمانگاه آن هم در گذر از راه های سخت العبور ، مجبور به این کار شده بود در زیر تنها نور مهتاب شب و در شبی سخت این اتفاق را به صبح می رساند، و زمانی که کمک به وی می رسد او هوشیار در کنار نوزاد به دنیا آمده اش دراز کشیده بود.
6. زنی که سه ساعت پس از تشخیص باردار بودن وی، فرزندش را به دنیا آورد
در تمام طول بارداری بلیندا ویت با مراجعه به بیمارستان محلی از ناراحتی و حال خود شکایت داشت، اما پزشکان بیماری او را یک ورم مزمن تشخیص داده بودند. تا شب به دنیا آمدن دختر کوچک سالم آن ها می رسد. در آن زمان هم پزشک تشخیص بارداری سه ماه را می دهد. در حالی که سه ساعت پس از این تشخیص نوزاد سالم دختر به دنیا می آید. البته این امر برای بلیندا بسیار غیر منتظره و شوک آور بود.
7.دوقلو هایی که تنها به فاصله یک دقیقه از هم به دنیا آمده اند اما در سالی متفاوت
یک زوج جوان آمریکایی در آخرین دقایق تحویل سال 2010 میلادی صاحب فرزند پسر خود شدند. در حالی که در آغاز سال 2011 پسر دوم این زوج به دنیا آمد. ساعت 11:59 شب آخر سال مدیسون کارین به دنیا آمد و در ساعت 12 همان شب یعنی در ورود به سال 2011 آیدن اورت به دنبال برادرش پا به این دنیا گذاشت.
8. مادری که اول صاحب یک فرزند ،سپس دوقلو و پس از آن سه قلو می شود
جالب تر از آنچه که به دنیا آوردن این فرزندان داشته است ، رعایت توالی این حادثه نیز هست.
9. زوجی که دوبار صاحب فرزندان دوقلو آن هم دوقلو های سیاه و سفید پوست شدند
فرزندان این زوج انگلیسی یک بار با وجود تفاوت در رنگ پوست و چشمانشان تعجب و شگفتی بسیاری را بر انگیخته بودند. اما به دنیا آمدن مجدد فرزندان دوقلوی آنان برای بار دوم تنها نکته متعجب کننده برای آنان نبود، که تکرار تفاوت نوزدان دوقلو به همان شکل در رنگ پوست و رنگ چشمان بیش از گذشته آنان را شگفت زده کرد.
10.مادری که فرزندی تقریبا در اندازه خود به دنیا آورد
استیسی هرالد که خود از بیماری کوتولگی رنج می برد ، فرزندی سالم به دنیا آورد که چندان اندازه قدش با مادرش تفاوت نمی کند.
منبع:تک ناز
نرم افزار مشهور گوگل ارث تنها برای آدرس یابی یا گذراندن وقت در پای نمایشگر رایانهها نیست. این نرم افزار با کشف دو هزار منطقه باستان شناسی در عربستان سعودی ثابت کرد که کاراییهای ارزشمندی دارد که باید به آنها توجه بیشتری شود.
این اولین باری نیست که نرم افزار گوگل ارث موفق به دستیابی به چنین موفقیتی میشود. این نرم افزار در ماه سپتامبر نیز موفق به کشف حفرهای برخوردی در صحرای مصر شد، حفرهای به نام «کَمیل» که در اثر برخورد شهابسنگی به وجود آمده و محققان معتقدند میتوان از آن به منظور آماده سازی زمین برای برخوردهایی که در آینده احتمال رخ دادن آنها وجود دارد، استفاده کرد.
حفره کمیل در مصر
این حفره که عمقی برابر 16 متر و طولی برابر 45 متر دارد تا پیش از اینکه توسط چشمهای ماهوارههای گوگل ارث رصد شود، ناشناخته باقی مانده بود.
تصویری که در ابتدا گمان میرفت از بقایای شهر گمشده آتلانتیس باشد
در فوریه 2009 نیز نرم افزار «گوگل اوشن» شبکهای از خیابانها را در بستر اقیانوس اطلس به دور از سواحل آفریقا یافت. این مسیرها که به شکل یک مستطیل کامل بودند ابعادی برابر ابعاد کشور ولز داشته و ابتدا به عنوان شهر گمشده آتلانتیس معرفی شد. اما بعدها مشخص شد آنچه یافته شده درواقع بقایای به جا مانده از نقشه برداری این شرکت از منطقه بوده است.
تصویر هیولای لخ نس
همچنین در ماه آگوست سال گذشته، نگهبان ساحلی به نام جیسون کوک ادعا کرد در هنگام استفاده از نرم افزار گوگل ارث موفق به کشف «هیولای لخ نس»، موجودی ماقبل تاریخی در دریاچه «نس» بریتانیا که هنوز وجود آن به اثبات نرسیده، شده است و گوگل نیز در پی این دعا اعلام کرد منطقه را از فاصلهای نزدیکتر مورد بررسی قرار خواهد داد.
تصاویر به ثبت رسیده در نرم افزار گوگل ارث به اندازهای واضح و با کیفیت هستند که وزارت دفاع آمریکا در سال 2008 این وب سایت تصویربرداری از مناطق نظامی را برای گوگل ممنوع اعلام کرده و از آن به عنوان خطری بزرگ برای امنیت کشور یاد کرد.
مناطق باستانی کشف شده در عربستان
در جدیدترین یافتههای گوگل ارث نیز یک استاد تاریخ باستان در دانشگاه غربی استرالیا موفق شد با استفاده از نرم افزار گوگل ارث بیش از 1977 منطقه باستان شناسی را که بیش از هزار و 82 مقبره قطره اشکی در آن وجود دارد، در عربستان سعودی کشف کند.
بر اساس گزارش تلگراف، دیوید کندی در حالی با استفاده از نرمافزار مشهور گوگل موفق به کشف این مناطق باستان شناسی شده است که مقامات دولتی عربستان دسترسی به مناطق باستانی این کشور را برای باستان شناسان بسیار محدود کردهاند و به تازگی و طی سالهای اخیر اجازه اکتشاف چند منطقه باستانی عربستان را به باستان شناسان دادهاند.
منبع:تابناک
آلیا صبور :: Alia Sabur
آلیا صبور(Alia Sabur)دختر ایرانی جوان ترین استاد دانشگاه در جهان میباشد،نام او در تاریخ ۱۹ فوریه ۲۰۰۸ در کتاب رکوردهای جهانی گینس نوشته شد و پس از ۲۹۱ سال رکورد آقای کولین مکلورین(Colin Maclaurin)زاده فوریه ۱۶۹۸رکورددار پیشین را شکست.
او در تاریخ سوم اسفند ۱۳۶۷ خورشیدی برابر ۲۲ فوریه ۱۹۸۹، در شهر نیویورک زاده شد.
این دختر ایرانی تبار بطور تمام وقت در دانشگاه نیویورک تدریس میکند و به عنوان یک نابغه نام خود را در ردیف جوان ترین استاد دانشگاه های معتبر جهان در کتاب رکوردهای گینس ثبت نموده است . رکوردار قبلی جوانترین پروفسور دانشگاه های جهان متعلق به یک فیزیکدان اسکاتلندی بنام کولین مک لورین(Colin Maclaurin) که شاگرد اسحاق نیوتن بود و در سال ۱۷۱۷ میلادی (۲۹۱ سال پیش) در سن ۱۹ سال و ۷ ماهگی این رتبه علمی را کسب کرده بود .آلیا صبور"در هشت ماهگی خواندن را آغاز کرد و از کلاس چهارم ابتدایی به کالج رفت تا در سطح کارشناسی ریاضیات کاربردی بخواند .
کولین مک لورین :: Colin Maclaurin
وی در سن ۱۰ سالگی در دانشگاه استونی بروک ثبت نام کرد و در ۱۱ سالگی با گرایش به موسیقی به عنوان عضو ارکستر سمفونی "راک لند" به اجرای قره نی پرداخت . آلیا چهارده ساله بود که مدرک لیسانس خود را از دانشگاه نیویورک گرفت و دانشجوی دوره کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه درکسل ، نیویورک شد . او در ۱۸ سالگی مدرک دکترای خود را از دپارتمان تکنولوژی پیشرفته فوزیون در دانشگاه کانکوک سئول(Konkuk University) دریافت کرد و جوان ترین فردی بود که وارد دوره فلوشیپ پس از دکتری شد ، او نشانگرهای سلولی خاصی را بر اساس تکنولوژی نانولوله ها ابداع کرد که در تحقیقات پزشکی کاربرد زیادی دارد .
آلیا صبور :: Alia Sabur
فقط سه روز مانده بود نوزده ساله شود که برای تدریس در دانشگاه کنکوک ، سئول ، کره جنوبی پذیرفته شد . وی تا ماه قبل در دانشگاه دروس فیزیک دانشگاه کنکوک تدریس میکرد و در حال حاضر ، ریاضی و فیزیک را در دانشگاه جنوبی ایالت نیواورلند تدریس میکند . او یکی از دلایل ترک دانشگاه سئول را مشکل سخن گفتن به زبان کرهای بیان کرده است.
منبع:گینس
ازدواج مثل شهر محاصره شده است: کساني که داخل شهرند سعي دارند ازآن خارج و آنها که خارج هستند کوشش دارند که داخل شوند!
فرانکلين
* زندگي زناشويي مثل تاتر است: مردم صحنه زيبا و آراسته آن را مي بينند درحالي که زن و شوهر با پشت صحنه درهم ريخته و پرماجراي آن سر و کار دارند.
فرانسيس بيکن
* تا قبل از ازدواج فقط مرگ مي تواند دو عاشق دلداده را ازهم جدا کند اما بعد از ازدواج تقريبا هرچيزي مي تواند سبب جدايي آنان شود!
سامرست موام
* ازدواج با يک زن مثل خريدن کالايي است که مدت ها مشتاقانه از پشت ويترين تماشايش کرده ايد اما وقتي به خانه مي رسيد از خريدنش پشيمان مي شويد..
جين کر
* ازدواج براي کساني که تصور مي کنند صبح روز بعد از آن ، آدم ديگري مي شوند موضوعي نااميدکننده است.
ساموئل راجرز
* مجردان بيشتر از متاهلين درباره زنان اطلاع دارند چون اگر نداشتند آنها هم ازدواج مي کردند!
اچ.ال.منکن
*مرد با ازدواج روي گذشته اش خط مي کشد ولي زن بايد روي آينده خود خط بکشد.
سينکلر لوييس
* قبل از ازدواج، مرد قبل از خواب به حرف هايي مي انديشد که شما گفته ايد اما بعد از ازدواج ، مرد قبل از اين که شما حرف بزنيد به خواب مي رود!
هلن رولان
* زنان با اين آرزو با مردان ازدواج مي کنند که مردان تغيير کنند... که نمي کنند. مردان با اين آرزو با زنان ازدواج مي کنند که زنان تغيير نکنند... که مي کنند!
* خيلي بامزه است: هنگامي که زنان از ازدواج خود داري مي کنند اسمش را مي گذاريم عشق به استقلال اجتماعي اما وقتي مردان از ازدواج خودداري مي کنند به آن مي گوييم ترس از مسووليت اجتماعي!
وارن فارل
* اگر مي خواهي براي يک روز معذب باشي مهمان دعوت کن. اگر مي خواهي يک سال عذاب بکشي پرنده نگه دار واگر مي خواهي مادام العمر در عذاب باشي ازدواج کن!
" ضرب المثل چيني
تعداد صفحات : 2