loading...
oliv
Akbar Balinparast بازدید : 179 پنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

ديه ي زن و مرد در اسلام متفاوت است. روايات متعدّدي از ائمه معصومين (عليهم السلام) و در پي آن فتاواي فقها دلالت مي کند بر اين که ديه ي زن نصف ديه ي مرد است. ديه ي مرد در اسلام معادل هزار دينار طلا يا ده هزار درهم نقره يا صد رأس شتر يا دويست رأس گاو يا هزار رأس گوسفند است و ميزان ديه ي زن نصف اين مقدار است.


در روايتي از امام صادق (عليه السلام) نقل است: «ديه ي زن، نصف ديه ي مرد است». (2)


همين روايت را بيهقي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل نموده است. اتفاق نظر فقهاي شيعه و سنّي نيز بر اين رأي تعلّق گرفته است. (3)


شيخ طوسي از بزرگ ترين فقها و محدثين شيعه مي نويسد:
در خسارت هاي مالي مقدّر شده، ديه ي زن و مرد تا ثلث ديه برابر است و بعد از آن ديه ي زن نصف خواهد بود. (4)


صاحب جواهر، از ديگر فقهاي بزرگ شيعه در اين زمينه مي نويسد:
در هر صورت هيچ اختلاف و اشکالي از جهت روايت و فتوي در اين مورد وجود ندارد که ديه ي زن مسلمان آزاد و حرّ، اعم از صغيره و کبيره ... نصف ديه ي مرد است. (5)


امام خميني (رحمه الله) نيز در تحرير الوسيله مي فرمايد:
ديه ي زن مسلمان آزاد، نصف ديه ي مرد مسلمان آزاد است. (6)


ساير فقهاي اماميه نيز به اين حکم تصريح نموده اند.


حال آيا مي توان به قاطعيت پاسخ گفت که چرا شريعت، داراي چنين حکمي است؟
براي توضيح اين مطلب، شايسته است به سه نکته اشاره شود:


نخست: احکام الهي و اسلامي که از ناحيه ي پيامبر گرامي اسلام به زبان قرآن و حديث براي ما آورده شده و توسط ائمه معصومين (عليهم السلام) تبيين شده است، به دليل مطلق بودن علم خداوند و خيرخواهي او و عصمت پيامبر و ائمه (عليهم السلام) و آگاهي کامل آن ها به دين، عين حقّ و خير است. بنابراين بايد جميع احکام و معارف فرعي دين را با اتکاء به وحي و عصمت پذيرفت و روشن نشدن حکمت و سرّ آن ها از نقص علم و آگاهي بشرِ غير مرتبط با وحي و عالم غيب ناشي مي شود.


دوم: حکم يک جنس يا نوع براساس غالب افراد است، اگر چه شامل تک تک افراد نشود، چنان چه وقتي ويژگي جنس مرد ذکر مي شود، نظر به طبيعت مرد است هر چند برخي مردان داراي آن ويژگي نباشند.


سوم: دليل يک حکم با علت و حکمت آن متفاوت است و ما از همه ي اسرار و حِکَم قوانين الهي باخبر نيستيم.


با توجه به نکات مورد اشاره، از آن جا که از آيات فراوان قرآن به دست مي آيد، زن و مرد در انسانيّت، منزلت، شخصيت انساني و معيارهاي فضيلت مساوي اند، ترديدي باقي نمي ماند که چنين تفاوت هايي، ناشي از ارزش کم تر زن نيستند، بلکه حکمت ديگري دارند. مي توان براي يافتن حکمت و فلسفه ي احکام شرع انديشه نمود، همچنين در برخي از آيات مربوط به احکام و نيز روايات به نوعي به فلسفه ي احکام اشاره شده است، ولي مهم اين است که در مواردي که در آيات و روايات به علت قطعي حکم اشاره نشده، نمي توان بافته ها و يافته هاي ذهني خود را به عنوان ملاک و علّت تام تلقي نمود. (7)


نبايد فراموش کرد که ديه به معناي بها و قيمت شخص نيست تا تفاوت در آن به معناي اختلاف ارزش ميان دو انسان باشد. نفس انسان قيمت ندارد. قرآن کريم قتل يک انسان بي گناه را مانند کشتار تمامي انسان ها مي داند. (8)


بنابراين اگر اسلام، ديه ي شخصي را کم تر از ديگري قرار داده است، اين در مقام ارزش گذاري انسان ها و شخصيت آن ها نيست. در روايات ديني و احکام شرعي آمده است که ديه ي دو چشم، دو گوش، دو لب، دو دست، دو پا، بيني، زبان ... هر کدام به قدر ديه ي کامل است. در حالي که اگر معيار، عرف يا عقل ما باشد، هيچ گاه جريمه ي قطع بيني را با حيات يک نفر مساوي نمي دانيم.


در مورد حکمت تفاوت ديه زن و مرد مي توان گفت به دليل وظيفه ي مهمي که به طور معمول مردان در اقتصاد خانواده و اداره ي آن برعهده دارند، خسارتي که با فقدان يک مرد متوجه کيان خانواده مي شود، در غالب موارد بيش تر از خسارتي است که با فقدان يک زن پيش مي آيد. (9)


در واقع ديه در قبال توانايي جسماني است نه ارزش روحي و معنوي و چون مرد قوي تر است، ديه ي او نيز بيش تر است. (10) بنابراين در مواردي که مردي در برابر زني قصاص مي شود، با پرداخت نيمي از ديه ي قاتل به خانواده ي او خسارتي که از ناحيه ي عدم حضور مرد متوجه آن ها مي شود، جبران مي گردد. بديهي است جنبه ي اقتصادي اين تحليل مبتني بر برداشت هاي عقلي است و تنها مي توان آن را حکمت حکم دانست و نه علّت آن، از اين رو نمي تواند مبناي توسعه، تضييق و يا تغيير در احکام قصاص و ديات گردد. 

پرسش های دینی,سوالات دینی

ديه در قبال توانايي جسماني است نه ارزش روحي و معنوي

 

اگر زناني امتيازات تحصيلي و اجتماعي به دست آورند و يا سرپرستي خانواده تعهد و مسئووليت بيش تري متوجه آنان کند، سبب تغيير قانون نمي شود زيرا قانون براي عموم جامعه وضع مي گردد و هرگز در موارد استثنايي قانون جعل نمي شود. وانگهي قطعاً در زمان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و امام معصوم (عليه السلام) نيز موارد استثنايي وجود داشته و زناني داراي امتيازاتي بوده اند که به خاطر دارا بودن آن امتيازات، برتر از مردان تلقي مي شده اند، ولي هرگز به دليل وجود آنان، قاعده کلّي تغيير نکرده است. (11)


نکته ي ديگري که در اين مورد و ساير مباحث مربوط به زن و مرد بايد به آن توجه نمود اين است که در بررسي موضوعي مانند ديه نبايد مجموعه ي احکام و امور ديگر را ناديده گرفت. ديه و قصاص زن و مرد و شهادت و قضاوت آن دو را بايد در کنار تفاوت هاي تکويني موجود و مسأله مهريه و نفقه و تأمين معاش خانواده و جامعه ملاحظه کرد. ديني که مهريه و نفقه ي زن و خانواده و وظيفه ي کار و جهاد را بر دوش مرد مي گذارد، ديه ي مرد را نيز دو برابر قرار مي دهد. البته ديه معيار انسانيت و ارزش واقعي زن و مرد نيست؛ در ميان مردان يا زنان، بين ولي کامل و بنده ي مقرّب درگاه الهي و شخص گنهکار تفاوتي نيست. چه مردي دروغ بگويد و نماز نخواند، چه راستگو باشد و نمازگزار، ديه ي هر دو مساوي است. دو گوش يا دو چشم يا دو دست يک فقيه وعالم و دکتر و فيزيکدان، ديه اي برابر با دو دست شخص جاهل و بي هنر و بيکار دارد. پس در باب ديه، قيمت واقعي اعضا مورد نظر نيست.


به علاوه، اگر در وضع قانون بخواهيم تک تک خانواده ها و نقش هاي متفاوت زن و مرد در اقتصاد و اداره ي خانه و اختلاف ارزش مشاغل و شخصيت هاي اقتصادي، اجتماعي و ... را در نظر بگيريم، محتاج ترازوي بسيار عظيم و حساسي هستيم که جز در دستگاه عدل الهي و آخرت يافت نمي شود. در آن صورت بايد براي هر شغلي، در زمان هاي مختلف قيمتي کارشناسي تعيين کرد و بين افراد هم رشته و هم کار هم درجات مختلف را ملاحظه نمود و هزار نکته ي ديگر که رعايت اين دقايق در وضع و اجراي قوانين دنيوي غير ممکن است.


ناپيدايي حکمت حکم ديه در مسأله ي ديگري بارز است: ديه ي زن با مرد تا ثلث برابر است و بالاتر از آن، تبديل به نصف ديه ي مرد مي شود. اين موضوعي است که عقل ما از حل آن عاجز است. در حديث صحيحي أبان، از راويان بزرگ شيعه از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند که: « از ايشان پرسيدم که نظر شما در مورد مردي که يک انگشت از انگشتان زني را مي برد، چيست؟ چقدر ديه دارد؟ امام (عليه السلام) مي فرمايند: ده شتر. گفتم دو انگشت را قطع کند؟ امام (عليه السلام) فرمود: بيست شتر. پرسيدم: اگر سه انگشت را قطع کند؟ امام (عليه السلام) فرمود: سي شتر. پرسيدم: اگر چهار انگشت را قطع کند؟ فرمودند بيست شتر. گفتم: سبحان الله! اگر سه انگشت را ببرد، بايد سي شتر بدهد ولي اگر چهار انگشت را ببرد، بايد بيست شتر بدهد!؟ ما اين سخن را در عراق مي شنيديم و از گوينده ي آن دوري مي جستيم و مي گفتيم: اين سخن از شيطان است.


امام (عليه السلام) فرمود: آرام باش أبان! اين حکم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. زن با مرد تا ثلث ديه مساوي است، ولي بعد از گذشتن از ثلث، به نصف تبديل مي شود. اي أبان اين سخن تو براساس قياس است و سنّت اسلامي اگر مورد قياس واقع شود، دين از بين خواهد رفت». (12)


اين حديث شريف و امثال آن خط بطلاني است بر همه ي بافته هاي ذهني ما در مورد احکام الهي و برخي توجيهات خيالي.


================================


پي‌نوشت‌ها:
1.از جمله نگاه کنيد به: مهرانگيز کار: روزنامه عصر عصر آزادگان، 1378/11/7، ص 17. « قوانين شرعي در مورد زنان، ظالمانه است »؛ مهرانگيز کار: هفته نام آبان، ش 107، 1378/10/4، ص 6. « قوانين ناظر بر سن بلوغ دختران، مسئوليت کيفري دختران 9 ساله و ديه ي زن مسلمان و غير مسلمان، حق حيات زنان را متزلزل کرده و نمونه هايي از نقض حقوق شهروندي است که شهروند ايراني را با احساس ناامني، قرين ساخته است »؛ شيرين عبادي: ماهنامه ي زنان، ش 107، ص 20، « زنان قبل از حق وزارت يا قضاوت، حق حيات مي خواهند؛ مسأله ي ديه، هديه ي خانواده ي مقتول به قاتل است. اگر مردي عمداً زني را به قتل برساند، خانواده زن بايد نصف ديه ي مرد کامل را براي قصاص مرد به او بدهند. با وجود چنين قوانيني، اول حق حيات ما را بدهيد، حقوق اجتماعي مان را خودمان مي گيريم.» اکرم مصوري منش: ماهنامه ي گزارش، ش 151، 150، ص 64، « قوانين موضوعه و حقوقي راجع به زنان حاوي نگاهي تبعيض آميز نسبت به زنان است. قرآن به اين احکام ناعادلانه اشاره ي نکرده است. زني که داراي مدرک دکتري است، ديه اش مطابق نيمي از ديه ي مرد معتاد است! هيچ عقل سليمي نمي تواند اين موضوع را بپذيرد. »
2.محمد بن حسن عاملي: وسائل الشيعه، ج 19، باب 5 از ابواب ديات النفس.
3.ر. ک: به: وهبه الزحيلي: الفقه الاسلامي و ادلته، ج 6، 310 و 311.
4.شيخ طوسي: الخلاف، ج 5، ص 254.
5.محمد حسن نجفي: جواهر الکلام في شرح شرايع الاسلام، ج 43، ص 32.
6.روح الله موسوي خميني: تحرير الوسيله، ج 2، ص 558.
7.ناصر قربان نيا: زن و قانون مجازات، فصل نامه ي کتاب نقد، ش 12، ص 91.
8.مائده (5): 32.
9.لطف الله صافي گلپايگاني: معارف دين، ج 1، ص 342.
10.عبدالله جوادي آملي: زن در آئينه ي جلال و جمال، صص 404 – 400.
11.فصل نامه ي کتاب نقد، ش 12، ص 92.
12.ر. ک: محمد بن حسن عاملي: وسائل الشيعه، ج 19، ابواب ديات الاعضاء، باب 44، حديث 1.
منبع مقاله :
کريمي، حميد، (1387) حقوق زن، تهران: انتشارات کانون انديشه جوان، چاپ چهارم.

Akbar Balinparast بازدید : 169 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)


مرحوم ثقة الاسلام کلینی در کتاب شریف" الروضة من الکافی" روایتی درربار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که مشروح آن چنین است:

 


عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ مُیَسِّرٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ كَیْفَ أَصْحَابُكَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَنَحْنُ عِنْدَهُمْ أَشَرُّ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ وَ الَّذِینَ أَشْرَكُوا قَالَ وَ كَانَ مُتَّكِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً ثُمَّ قَالَ كَیْفَ قُلْتَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَنَحْنُ عِنْدَهُمْ أَشَرُّ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسِ وَ الَّذِینَ أَشْرَكُوا فَقَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَا تَدْخُلُ النَّارَ مِنْكُمُ اثْنَانِ لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِدٌ وَ اللَّهِ إِنَّكُمُ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا كُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النّارِ ثُمَّ قَالَ طَلَبُوكُمْ وَ اللَّهِ فِى النَّارِ فَمَا وَجَدُوا مِنْكُمْ أَحَداً



میسر گوید: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم، فرمود: یارانت(شیعیان) چگونه اند؟



عرضه داشتم: فدایت شوم! ما نزد ایشان (اهل تسنن) از یهود، نصاری(ترسا)، گبر و مشرک بدتریم.



راوی گوید: حضرتش (به مجرد شنیدن این سخن) در حالی که تکیه کرده بود برخاست و نشست و فرمود: چه گفتی؟



گفتنم: بخدا سوگند ما شیعیان در نزد مخالفان از جهود و ترسا و گبر و مشركان بدتریم!



فرمود: هان! به خداوند سوگند! که از شما دو تن، هرگز حتی یک نفر هم به جهنم نمی رود، بخدا شما همانهایى هستید كه پروردگار در باره ایشان فرموده:



وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرَارِ(ص/62)



آنها می‌گویند: «چرا مردانی را که ما از اشرار می‌شمردیم (در اینجا، در آتش دوزخ) نمی‌بینیم؟!



أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِیا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ(ص/63)



آیا ما آنان را به مسخره گرفتیم یا (به اندازه‌ای حقیرند که) چشمها آنها را نمی‌بیند؟!



البته نباید هر کسی را به صرف عنوان شیعه، مصداق اینگونه روایات به شمار آورد بلکه باید حساب شیعیان از دوست داران اهل بیت علیهم السلام و نیز شیعیان شعاری جدا شود. توضیح بیشتر اینکه در روایتی از امام حسن عسکری به نقل از پیامبر گرامی اسلام‌؛ شیعیان و دوستداران حضرات معصومین(علیهم السلام) به چند دسته تقسیم شده‌اند، گروهی که گناهان آنها کم است در دنیا و یا هنگام مرگ با سختی‌هایی روبه رو می‌شوند و تصفیه می‌گردند؛ برخی نیز که گناهانشان سنگین‌تر است‌، کارشان به بعد از مرگ می‌انجامد و در مراحل بعدی (برزخ و قیامت‌) تصفیه می‌شوند، عده ای دیگر که گناهان سنگینی دارد کارشان به جهنم می‌کشد.

 

اینان به طبقه بالای جهنم وارد شده و پس از تصفیه و پاک شدن بیرون آمده و به بهشت می‌روند. به فرموده پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) اینان "شیعه‌" نیستند، بلکه دوستداران و علاقه‌مندان اند. در ادامه حدیث آمده است‌: شخصی از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) سؤال کرد: فلانی به ناموس همسایه‌اش نگاه می‌کند و اگر برای او ممکن شود، از گناه ابایی ندارد. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) غضب کرده‌، فرمودند:او را نزد من بیاورید! شخص عرض کرد: او از شیعیان و معتقدان به شما و علی است و از دشمنان شما بری است‌! حضرت فرمود: اگر او از شیعیان ما است که این دروغ است‌؛ شیعه ما کسی است که (علاوه بر پیروی در اعتقادات‌) در اعمال نیز از ما پیروی کند و آنچه که از او نقل کردی‌، جزو اعمال ما نیست‌.[(تفسیر امام حسن عسکری‌(ع‌)، ص 306 ـ 307)



________________________________



الروضة من الکافی، کلینی محمد بن یعقوب

 

Akbar Balinparast بازدید : 128 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

خیلی از زوج ها بعد از ازدواج متوجه می شوند که برای حفظ هماهنگی و خوشبختی زندگی زناشوییشان باید با هم مصالحه کنند. اما برای خیلی از زوج ها بعضی از موضوعات دشوارتر از این است که بخواهند سر آن به تفاهم برسند.

 

یکی از مسائلی که ممکن است بعد از ازدواج زوج ها سر آن به مشکل بخورند، تفاوت های مذهبی است. ازدواج هایی که در آن دو نفر با پیش زمینه های مذهبی متفاوت با هم ازدواج می کنند، این روزها خیلی متداول شده است.

 

 

بااینکه اعتقادات مذهبی مسئله ای است که دو نفر قبل از ازدواج درمورد آن با هم بحث می کنند، اما دو طرف تصور می کنند هیچ چیز نمی تواند بر عشق آنها به هم غلبه کند. اما وقتی زندگی واقعی خود را به آنها نشان می دهد و خانواده ها باید تصمیم بگیرند فرزندانشان را با چه دین و مذهبی بزرگ کنند یا کدام مراسم مذهبی را جشن بگیرند و کدام را نگیرند، تفاوت های مذهبی به مشکلی بزرگ تبدیل می شود.

 

اگر شما هم با همسرتان تفاوت مذهبی دارید، نکاتی که در این مقاله برایتان عنوان می کنیم می تواند کمکتان کند با تفاوت های مذهبی در ازدواجتان کنار بیایید:

 

 

* به عقاید یکدیگر احترام بگذارید

 

احترام گذاشتن به اعتقادات مذهبی همدیگر در ازدواج امری ضروری است. یادتان باشد که مذهب همسر شما بخش بسیار مهمی از زندگی اوست. با هم عهد ببندید که هیچوقت به اعتقادات و باورهای مذهبی هم بی احترامی نکنید و به عهدتان وفادار بمانید.

 


* وجه اشتراک پیدا کنید


با پیدا کردن وجه اشتراک بین باورهای مذهبی خودتان و همسرتان، می توانید با تفاوت های دینی هم کنار بیایید. مثلاً اگر در دین هر دو شما عید نوروز جشن گرفته می شود، پس تمرکز خودتان را روی این عید قرار دهید. به باورهایی که هر دو شما در مورد خدا دارید توجه کنید.

 

 

* سعی کنید خودتان را آموزش دهید


حتی اگر مذهب شما با همسرتان فرق کند، باز هم باید سعی کنید اعتقادات او را بفهمید. با اینکار نه تنها می توانید در موقعیت های مختلف او را درک کرده و حمایتش کنید، بلکه آشنا شدن با باورهای همسرتان بینشی عمیق تر نسبت به همسرتان در شما ایجاد می کند و او را بهتر می فهمید. درمورد مذهبش از همسرتان سوال کنید و به هیچ وجه بحث و جنجال سر باورهای همدیگر راه نیندازید.

 


* تصمیم بگیرید که درمورد مذهب فرزندتان چه بکنید


زوج ها با تفاوت مذهبی باید قبل از بچه دار شدن تصمیم بگیرند که بچه هایشان را با چه دینی می خواهند بزرگ کنند. در این نقطه است که باید بیشتر با هم مصالحه کنید. از خودتان بپرسید که دوست دارید فرزندتان تا چه میزان مذهبی باشد. مطمئناً هر زوجی نظر متفاوتی خواهد داشت. بعضی ها دوست دارند فرزندشان را فقط با خدا آشنا کنند، بعضی دیگر دوست دارند او را با مباحث مذهبی دیگر هم آشنا کنند و خیلی ها هم به کل مسئله مذهب را برای فرزندشان نادیده می گیرند تا خود او بعدها تصمیم بگیرد که چه مذهبی برای خود اتخاذ کند.

 


* به مسائل غیرمذهبی توجه کنید


اگر فکر می کنید در مورد مسائل مذهبی هیچوقت با همسرتان به تفاهم نخواهید رسید، سعی کنید روی مسائل غیرمذهبی که هر دو شما از آن لذت می برید تمرکز کنید مثل سرگرمی های مختلف، ورزش یا فیلم. انجام دادن کارهایی که هر دو شما را خوشحال می کند کمکتان می کند حس اتحاد در ازدواجتان را بالاتر ببرید و دیگر وقتتان را صرف دعوا کردن سر مسائل مذهبی تلف نکنید.

 

تفاوت های مذهبی در ازدواج می تواند مشکل ساز باشد، حتی در بادوام ترین و با عشق ترین ازدواج ها. اما با درک متفابل و مصالحه می توانید از بروز مشکل جلوگیری کنید.


منبع:mardoman.net

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 226 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

زنجیر و دست -سید ابن طاووس در منهج الدعوات مى نویسد که حضرت سیدالشهداء (علیه السلام ) فرمود من با پدرم در شب تاریکى به طواف خانه خدا مشغول بودیم. در این هنگام متوجه ناله اى جانگداز و آهى آتشین شدیم که شخصى دست نیاز به درگاه بى نیاز دراز کرده و با سوز و گدازى بى سابقه به تضرع و زارى مشغول است . پدرم فرمود اى حسین (علیه السلام ) آیا مى شنوى ناله گناهکارى را که به درگاه خدا پناه آورده و با قلبى پاک اشک ندامت و پشیمانى مى ریزد او را پیدا کن و پیش من بیاور.

 


ابا عبدالله (علیه السلام ) فرمود در آن شب تاریک گرد خانه گشتم تا او را میان رکن و مقام پیدا کرده و به خدمت پدرم آوردم . على (علیه السلام ) دیدند جوانى زیبا و خوش اندام با لباس هاى گران بها، فرمود تو کیستى؟ عرض کرد مردى از اعرابم . پرسید این ناله و التهاب و سوز و گدازت براى چه بود؟ گفت از من چه مى پرسى یا على (علیه السلام ) که بار گناه پشتم را خمیده و نافرمانى پدر و نفرین او توان را از من ربوده است.



فرمود حکایت تو چیست؟ گفت پدر پیرى داشتم که به من خیلى مهربان بود ولى شب و روز من به کارهاى زشت و بیهوده مى گذشت هر چه او مرا نصیحت مى کرد و راهنمائى مى نمود نمى پذیرفتم و گاهى هم او را آزار رسانده و دشنامش مى دادم یک روز پولى در نزد او سراغ داشتم و براى پیدا کردن آن پول نزدیک صندوقى که در آنجا پنهان بود رفتم تا پول را بردارم. پدرم از من جلوگیرى کرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم. خواست از جاى برخیزد ولى از شدت کوفتگى و درد یاراى حرکت نداشت. پول ها را برداشتم و در پى کار خود رفتم. در آندم شنیدم که گفت به خانه خدا مى روم و تو را نفرین مى کنم.



چند روز روزه گرفت و نمازها خواند پس از آن ساز و برگ سفر آماده کرد و بر شتر خود سوار شد و به جانب مکه بیابان را پیمود تا خود را به کعبه رسانید. من شاهد کارهایش بودم. دست به پرده کعبه گرفت و با آهى سوزان مرا نفرین کرد؛ به خدا سوگند هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگى مرا فرا گرفت و تندرستى را از من سلب نمود. در این موقع پیراهن خود را بالا زد. دیدم یک طرف بدن او خشک شده و حس و حرکتى ندارد. جوان گفت بعد از این پیش آمد بسیار پشیمان شدم و نزد او رفته عذر خواهى کردم ولى او نپذیرفت و به طرف خانه خود رهسپار گشت. سه سال بر همین وضع گذراندم و دائم از او پوزش مى خواستم و او رد مى کرد. سال سوم ایام حج درخواست کردم همان جائى که مرا نفرین کرده اى دعا کن. شاید خداوند سلامتى را به برکت دعاى تو به من بازگرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم تا به وادى اراک رسیدیم.


شب تاریکى بود ناگه مرغى از کنار جاده پرواز کرد و بر اثر بال و پر زدن او شتر پدرم رمید او را از پشت خود بر زمین افکند. پدرم میان دو سنگ واقع شد و از تصادم به آنها جان به حق تسلیم کرد. او را همان جا دفن کردم و مى دانم این گرفتارى و بیچارگى من فقط به واسطه نفرین و نارضایتى اوست .


پدرم با آهى سوزان مرا نفرین کرد؛ به خدا سوگند هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگى مرا فرا گرفت و تندرستى را از من سلب نمود

 


امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمود اینک فریادرس تو رسید. دعائى که پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به من تعلیم کرده به تو مى آموزم و هر کسى آن دعا که اسم اعظم الهى در آنست بخواند بیچارگى و اندوه و درد و مرض و فقر و تنگدستى از او برطرف مى گردد و گناهانش آمرزیده مى شود. طرفى چند از مزایاى آن دعا را على (علیه السلام ) شمرد که ابو عبدالله (علیه السلام ) گفت من از امتیازات آن دعا بیشتر از جوان بر سلامتى خویش مسرور شدم .

 


مفاتیح


آنگاه فرمود در شب دهم ذیحجه دعا را بخوان و صبحگاه پیش من آى تا تو را ببینم و نسخه دعا را به او داد. صبح دهم جوان با شادى و شعف بسوى ما آمد و نسخه دعا را تسلیم کرد. وقتى که از او جستجو کردیم سالمش یافتیم. گفت به خدا این دعا اسم اعظم دارد. سوگند به پروردگار کعبه دعایم مستجاب شد و حاجتم برآورده گردید. حضرت فرمود قصه شفا یافتن خود را بگو:



گفت در شب دهم همین که دیده هاى مردم به خواب رفت دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا نالیده اشک ندامت ریختم. براى مرتبه دوم خواستم بخوانم آوازى آمد که اى جوان کافى است خدا را به اسم اعظم قسم دادى و مستجاب شد. پس از لحظه اى به خواب رفتم.



پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) را دیدم که دست بر بدن من گذاشت و فرمود: احتفظ بالله العظیم فانک على خیر؛ از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم .(20)



دعائى که به او دادند همان دعاى مشلول معروف است که در مفاتیح ذکر شده است.

 

 

.....................................


پی نوشت :

1- بحارالانوار، ج 9، ص 562.

 

Akbar Balinparast بازدید : 164 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

دانشمندان دانشگاه آرهاوس با استفاده از سیستم اسکن مغزی به مطالعه بر روی مغز انسان در هنگام دعا وصحبت با خداوند پرداختند.


محققان با اسکن مغز بیش از ۲۰ داوطلب در هنگام دعا و صحبت با خداوند اعلام کردند مغز افراد در هنگام دعا به گونه ای که در هنگام صحبت با یک دوست فعال می‌شود، فعالیت می‌کند.


محققان دانشگاه آرهاوس دانمارک به منظور مطالعه بر روی این پدیده از داوطلبان خواستند یک بار به خواندن یک دعای مذهبی و یک بار به خواندن یک متن غیرمذهبی و اجتماعی اقدام کنند. به گفته محققان در هنگام انجام عملیات اول و خواندن دعای خداوند مخصوص مسیحیان، قسمتهایی از مغز که با مرور ذهنی و تکرار در ارتباط است، فعال شد.


طی آزمایش دوم، داوطلبان قبل از خواستن آرزوهای خود از شخصیت خیالی بابا نوئل مشغول به خواندن دعاهای شخصی خود شدند که این عمل باعث فعال سازی قسمت‌هایی از مغز که در هنگام برقراری ارتباط با انسانی دیگر فعال می‌شود، شد. این محدوده از مغز با تئوری ذهن (هشیاری از اینکه دیگران دارای انگیزه و غرض مستقل هستند) در ارتباط نزدیک است.



به نظر می‌رسد هر دو منطقه فعال شده مغز در این آزمایشها، رفتار خواستن و توجه به عکس العمل مخاطب که در این آزمایش خداوند بوده است را پردازش می‌کنند. همچنین قسمتهای فعال شده قسمتی از قشر پیشین مغز به شما می‌روند که با توجه به قصد فرد دیگر در ارتباط است.



قشر پیشین مغز در انسان یکی از عوامل کلیدی تئوری ذهن است. به گفته محققان، این قسمت از مغز داوطلبان در هنگام انجام آزمایش دعاهای شخصی و صحبت با شخصیت بابانوئل غیر فعال بوده است. این پدیده نشان می‌دهد داوطلبان بابا نوئل را شخصیتی کاملا خیالی و خداوند را موجودیتی واقعی می‌دانند.



در عین حال مطالعات گذشته نشان می‌دهد که قشر پیشانی مغز در انسانها در هنگام تعامل با اجسام بی جان نیز فعال نمی‌شود. زیرا مغز از چنین اجسامی انتظار عکس العمل ندارد و به همین دلیل نیازی برای فکر کردن به آن جسم احساس نمی‌کند.


بر اساس گزارش نیوساینتیست، محققان بر اساس نتایج نهایی اعلام کردند افراد در هنگام دعا این تصور را دارند که در حال صحبت با شخصی خاص هستند که این نتیجه از نظر مسیحیان نشانه ای جدید از قطعیت وجود خداوند است.

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 207 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)


الا تسمعون الي جواب اهل النار حين سئلوا: و ما سلککم في سقر؟قالوا: لم نک من المصلين(1)

 

.آيا به پاسخ اهل دوزخ گوش فرا نمي دهيد که وقتي از آنها سؤال مي شود چه چيز شما را گرفتار دوزخ ساخت؟ گويند: ما از نمازگزاران نبوديم. نماز، ياد خدا و بالاترين ذکراوست. نشانه ي ايمان، سيماي مکتب و ستون دين است. از اين رو ترک نماز از روي عمد از گناهان کبيره شمرده شده است و در بعضي روايات از تارک نماز به عنوان «کافر» تعبيرشده و مراد کسي است که از روي انکار نماز نخواند.

 

 

توجه به اين نکته لازم است که منشأ اين تنبلي ها و سهل انگاري ها، آلودگي انسان به گناهان و معاصي است وگرنه قلبي که معتقد به حضرت حق بوده و آلوده ي به معصيت نباشد، هرگز نماز را ترک نمي کند، زيرا مي داند که ترک نماز يعني قطع رابطه با خدا.

 


بعضي از تارکين نماز در پاسخ به اين سؤال که چرا نماز نمي خوانيد؟ مي گويند: «خدا ارحم الراحمين است و مي بخشد؟!»، پر واضح است که اين قبيل جوابها، يک مغالطه ي شيطاني بيش نيست. بلکه ايشان خود را بي نياز از بندگي آن غني بالذات مي دانند، ايشان متکبرانند و غافلان و نماز براي متکبران دشوار است «و از خدا به وسيله صبر و نماز ياري جوييد که نماز امري بسيار بزرگ و دشوار است مگر براي خاشعين»(2).

 


ترک نماز در عرض مشرک بوده و با او برابر است: «نماز بپاداريد و از شرک آورندگان نباشيد»(3).

 


و رسول خدا(ص) مي فرمايد: «کسي که نمازش را (عمداً) ترک کرده و اميد به ثواب آن نداشته باشد و از عقاب آن نيز نترسد، من هم باکي ندارم از اين که بگويم او يهودي يا نصراني و يا مجوسي از دنيا مي رود»(4).

 


تارک نماز اگر مي خواهد وضع وخيم و تهي دستي خود را در روز رستاخيز مجسم کند، به اين آيه توجه کند که وقتي دوزخيان مورد پرسش قرار مي گيرند که: «چه چيز شما را در دوزخ انداخت؟ گويند: از نماز گزاران نبوديم و اطعام مسکين نکرديم و با اهل باطل نشستيم و روز قيامت را تکذيب کرديم»(5).

 


و اما تارکين نماز را مي توان به چهار دسته تقسيم کرد:

 


1.ترک نماز از روي انکار: يعني نماز را که يکي از ضروريات دين است، واجب ندانسته و خود را موظف و مکلف به انجام آن نمي داند، چنين شخصي کافر است.

 


2. ترک نماز از روي سهل انگاري و بي اعتنايي: اين قبيل افراد با ترک نماز، مرتکب گناه کبيره شده و فاسق مي گردند.

 


3. ترک نماز در بعضي اوقات: اين اشخاص در اثر ضعف ايمان و بي توجهي به آخرت، گاهي نماز خوانده و گاهي ترک مي کنند و يا اين که نماز را در وقتش بجا نمي آورند، اينان هرچند مانند دو قسم ديگر نيستند، لکن از روايات اين گونه استفاده مي شود که از ضايع کنندگان نمازند. چنانکه اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايد: «هيچ عملي به پيشگاه خداوند محبوب تر از نماز نيست، پس چيزي از امور دنيا، شما را از خواندن نماز اول وقت باز ندارد، زيرا خداوند تعالي مذمّت نموده قومي را و فرموده: واي بر آن نمازگزاراني که از نمازشان غفلت کنند و در انجام آن در اول وقت مسامحه ورزند و عمداً تأخير اندازند»(6).

 


4. ترک واجبي از واجبات نماز: يعني نماز مي خواند، اما نه آن نمازي که از او خواسته اند، بلکه نمازي که در لباس يا مکان غصبي خوانده شده و يا قرائت و اذکار واجبي را غلط مي خواند. از ظاهر روايات چنين احتمال مي رود که اين قبيل افراد نيز از ضايع کنندگان نماز به شمار مي روند. رسول خدا(ص) فرمود: «دزدترين دزدها کسي است که از نمازش بدزدد، گفته شد: يا رسول الله، چگونه از نمازش مي دزدد؟ فرمود: رکوع و سجود آن را تمام انجام نمي دهد»(7).

 


طبق آنچه گفته شد، نماز نشانه ي مليّت اسلام است، اگر کسي عمداً آن را ترک کند از دايره ي اسلام خارج شده و قطعاً به آتش دوزخ الهي گرفتار خواهد آمد.

 


...............................................


پى‏ نوشت :


1. نهج البلاغه، خطبه ي190 .
2. سوره ي بقره، آيه ي45 .
3. سوره ي زمر، آيه ي30 .
4. ميزان الحکمه، جلد5، صفحه ي430 .
5. سوره ي مدثر، آيه ي40-46 .
6. وسائل الشيعه، جلد3، صفحه ي82 .
7. مستدرک الوسائل، جلد1، صفحه ي172 .
منبع:نشريه قدر ،شماره21

 

Akbar Balinparast بازدید : 236 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

یکى از مباحثى که در ارتباط با عالم برزخ مطرح است، برهوت است .برهوت مانند وادى السلام که جایگاه ارواح مومنین وادى السلام و جایگاه ارواح کفار، مشرکین و منافقین در برهوت است .

برای معرفی برهوت از زبان معصومین که صدیق ترین مردمانند استفاده میکنیم.



1- مرحوم شیخ کلینى در کافى به نقل از حضرت صادق (ع ) آورده است :


... عن ابى عبدالله (ع ) عن آبائه علیهم السلام قال : قال امیر المومنین (ع ): شر ماء على وجه الارض ، ماء برهوت و هو الذى بحضرموت ترده هام الکفار 1



بدترین آب هاى روى زمین آبى است که در برهوت است و آن در بیابان حضرموت واقع است ، ارواح کفار را به آنجا مى برند.



2-و نیز در همان کتاب به نقل از حضرت صادق (ع ) آورده است :


... عن ابى عبدالله (ع ) قال : قال رسول الله (ص ):... خیر ماء على وجه الارض ماء زمزم ، و شر ماء على وجه الارض ماء برهوت ، و هو وادى بحضرموت یرد علیه هام الکفار و صداهم2



رسول خدا (ص ) فرمود: بهترین آبهاى روى زمین آب زمزم ، و بدترین آبها، آب برهوت است که در بیابان حضرموت واقع شده و ارواح کفار با بدن هاى مثالى خود به آنجا منتقل مى شوند.



3-
مرحوم مجلسى (ره ) به نقل از شیخ کلینى در بحار الانوار از حضرت صادق (ع ) آورده است که فرمود:


... عن ابى عبدالله (ع ) قال : ان من واء الیمن وادیا یقال له : وادى برهوت ، و لایجاور ذلک الوادى الا الحیات السود و البوم من الطیر، فى ذلک الوادى بئر یقال لها: بلهوت ، یغدى ویراح الیها بارواح المشرکین ، یسقون من ماء الصدید...3



امام صادق (ع ) فرموده است : پشت یمن بیابانى است که به آن وادى حضرموت مى گویند، در این بیابان از جانداران به جز مارهاى سیاه و جغد، موجود زنده دیگرى یافت نمى شود. سپس فرمود: در این بیابان چاهى است که به آن بلهوت مى گویند، این بیابان محل سکونت ارواح مشرکین است ، آنها به آن چاه رفت و آمد مى کنند و از آب آن چاه که مانند چرک و خون است مى آشامند.



4- باز مرحوم کلینى به نقل از ضریس کناسى از امام باقر (ع )آورده است :


... و ان لله نارا فى المشرق خلقها لیسکنها ارواح الکفار و یاکلون من زقومها و یشربون من حمیمها لیلهم ، فاذا طلع الفجر هاجت الى واد بالیمن یقال له : برهوت ، اشد حرا من نیران الدنیا، کانوا فیها یتلاقون ، ویتعارفون ، فاذا کان المساء عادوا الى النار فهم کذلک الى یوم القیامه 4



خداوند
در مشرق زمین جهنمى دارد براى اینکه شب ها ارواح کفار را از وادى برهوت به آنجا منتقل کند و از زقوم و حمیم5 آن به آنها بخوراند و چون فجر طلوع کند ارواح آنها را دوباره به وادى برهوت که در یمن است کوچ مى دهد داغى آن بیابان از آتشهاى دنیا داغ تر است .ارواح کفار در آن بیابان همدیگر را ملاقات مى کنند و یکدیگر را مى شناسند و چون شب شود دوباره خداوند آنها به همان جهنم بر مى گرداند و این کار تا بر پائى قیامت ادامه دارد.



آنچه از چهار حدیث فوق استفاده شد عبارتند از:



الف برهوت روى همین زمین است خصوصا که جملاتى از قبیل بدترین آب روى زمین ، پشت یمن بیابانى است ...، وادى حضرموت بر این مدعا دلالت دارد.



ب سرزمینى که برهوت در آن قرار دارد، بیابانى خشک و شن زارى است که به جز مارهاى سیاه و آن مرغ معروف به جغد که در عرف مردم ، به مرغ شوم معروف است جنبده دیگرى وجود ندارد، این بیابان در جزیره العرب (یمن فعلى ) است .



ج همانگونه که طلوع و غروب خورشید براى مومنین مشهود است و مسکن شب و روز آنها تفاوت دارد، براى کفار که پس از مرگ به برهوت مى روند نیز طلوع و غروب خورشید مشهود است ، شب در جایگاه مخصوصى در آتش هستند و روز به همان بیابان برهوت باز گردانیده مى شوند.


پشت یمن بیابانى است که به آن وادى حضرموت مى گویند، در این بیابان از جانداران به جز مارهاى سیاه و جغد، موجود زنده دیگرى یافت نمى شود.



د- همان گونه که گفتیم : اهل ایمان در عالم برزخ در بهشتند و از نعمت هاى آن استفاده مى کنند، کفار نیز در برهوت که یکى از درکات جهنم است از زقوم و حمیم آن مى خورند و از داغى و عذاب آن معذب مى شوند.در کتب لغت و تفسیر در مورد برهوت چنین آمده است :
عذاب الهی



1- مرحوم شیخ فخر الدین طریحى در کتاب مجمع البحرین آورده است :


برهوت : واد فى حضرموت ، فیه بئر یتصاعد منها لهیب الاسفلت مع صوت الغلیان وریح کریهه ، واشتهر عنها، ارواح الکفار تجتمع فى هذه البئر و تصبح فى الیل من الالم قائله : یا دومه 6



برهوت بیابانى است در حضرموت و در آن چاهى است که از آن گازهاى متعفن و بدبو فوران مى کند، مشهور است که ارواح کفار در آن بیابان اجتماع مى کنند و از شدت ناراحتى فریاد مى زنند و در تب و تابند.

 



2- فرید و جدى در دائره المعارف خود آورده است :


حضرموت : اقلیم من جزیرت العرب على شاطى بحر عمان ، قلیله الزرع و الخیرات ، امارتها فى ید شیوخ قبائلها و مدنها المشهوره : تریم ، قصیر ویروم ، فى شمال حضرموت صحراء الاحقاف بسهوبها المشهوره بالوعوثه حتى انه لایطا قدم حتى تغور فى الرمال لنعومتها، فیختفى فیها الرجل کما یختفى فى لجه من الماء 7



حضرموت قسمتى از جزیره العرب در کنار دریاى عمان است ، بهره هاى کشاورزى در آن سرزمین اندک است ، ریاست اداره آن در دست شیوخ قبیله هاى آن است ، شهرهاى معروف و مشهور آن تریم ، قصیر و یروم مى باشد. در شمال آن بیابان وسیع احقاف است ، راه رفتن در آن به قدرى مشکل است که به علت وجود شن هاى نرم فراوان حتى برداشتن یک قدم هم ممکن نیست و همان گونه که انسان در دریا غرق مى شود در شنهاى این بیابان نیز مفقود مى گردد.



احقاف به بیابان بسیار وسیعى مى گویند که شن هاى بادى فراوانى همه آنرا احاطه کرده باشد. آیه بیست و یکم از سوره احقاف نیز در مورد همین بیابان است ، قوم عاد در همین بیابان گرفتار آمدند. پس برهوت در همان بیابان معروف به احقاف واقع در حضرموت در کشور یمن است .



منبع : انسان و عالم برزخ ، محمد مظاهرى

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 193 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

این عید از جمله اعیاد عظیمه است و روزى است که حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله در آن روز به رسالت مبعوث گردید و جبرئیل به پیغمبرى بر آن حضرت نازل شد و براى آن روز چند عمل وارد شده است:

 

 

1- غسل

 

 

2- روزه و که آن یکى از چهار روزى است که در تمام سال امتیاز دارد براى روزه گرفتن و برابر است با روزه هفتاد سال .

 

 

3- بسیار صلوات فرستادن .

 

 

4- زیارت حضرت رسول و امیرالمؤمنین علیهما و آلهماالسَّلامُ .

 

 

5- در مصباح از رَیّان بن الصّلت روایت است که حضرت امام جواد علیه السلام در زمانی که در بغداد بود روز نیمه رجب و روز بیست و هفتم را روزه گرفت و جمیع اطرافیان آن حضرت روزه گرفتند و ما را امر فرمود که بجا آوریم دوازده رکعت نماز که خوانده شود در هر رکعت حمد و سوره و بعد از فراغ از نمازها خوانده شود هر یک از حمد و توحید و مُعَوَّذَتین چهار مرتبه و لا اِلهَ اِلا اللّهُ واللّهُ اَکْبَرُ وَسُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُلِلّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّبِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ چهار مرتبه اللّهُ اللّهُ رَبِّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئا چهار مرتبه لا اُشْرِکُ بِرَبِّى اَحَدا چهار مرتبه.

 

 

6- از جناب ابوالقاسم حسین بن رُوح رَحَمهُاللّهُ روایت شده که در این روز دوازده رکعت نماز مى‌خوانى که در هر رکعت حمد و سوره‌اى که آسان باشد می‌خوانی و تشهّد مى‌خوانى و سلام مىدهى و مىنشینى و مىگویى بین هر دو رکعت؛

 

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ ؛
ستایش خاص خدایى است که فرزندى براى خود نگرفته و شریکى در فرمانروایى ندارد

 

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبیراً یا عُدَّتى فى مُدَّتىیا؛
و یاورى از خوار شدن ندارد (چون خوارى ندارد) و به کمال بزرگى او را یاد کن اى توشه من در دوران عمرم


صاحِبى فى شِدَّتى یا وَلیّى فى نِعْمَتى یا غِیاثى فى رَغْبَتى یا؛
رفیق من در سختیم اى سرپرست من در نعمتم اى فریادرس من در آنچه خواهم اى نَجاحى فى حاجَتى یا حافِظى فى غَیْبَتى یا کافِىَّ فى وَحْدَتى یا؛بر آرنده حاجتم اى نگهبان من در غیابم اى کفایت کننده‌ام در گوشه تنهایى اى


اُنْسى فى وَحْشَتى اَنْتَ السّاتِرُ عَوْرَتى فَلَکَ الْحَمْدُ واَنْتَ الْمُقیلُ؛
همدمم در وحشتم تویى پرده پوش عیب‌هاى من پس ستایش تو را است و تویى نادیده گیرنده

 

عَثْرَتى فَلَکَ الْحَمْدُ وَاَنْتَ الْمُنْعِشُ صَرْعَتى فَلَکَ الْحَمْدُ صَلِّ عَلى؛
لغزشم پس ستایش تو را است و تویى برخیزاننده من هنگام افتادنم پس ستایش تو را است درود فرست بر


مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاسْتُرْ عَوْرَتى وَآمِنْ رَوْعَتى وَاَقِلْنى عَثْرَتى؛

محمد و آل محمد و بپوشان عیبم را و ایمنى بخش هراسم را و نادیده گیر لغزشم را

 

وَاصْفَحْ عَنْ جُرْمى وَتَجاوَزْ عَنْ سَیِّئاتى فى اَصْحابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ؛
و چشم بپوش از جرمم و بگذر از گناهانم در زمره بهشتیان بدان


الصِّدْقِ الَّذى کانُوا یُوَعَدُونَ .
وعده راستى که بدانها داده شده.

 

پس چون از نماز و دعا فارغ شدى مى‌خوانى هر یک از حمد و توحید و مُعَوَّذَتَیْن و قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِرُونَ و اِنا اَنْزَلناهُ و آیة الکرسى را هفت مرتبه و بعد میگوئى لا اِلهَ اِلا اللّهُ واللّهُ اَکْبَرُ وَ سُبْحانَ اللّهِ وَ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ هفت مرتبه و بعد مىگویى هفت مرتبه اللّهُ اللّهُ رَبَّى لا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئا و مىخوانى هر دعا که خواهى .

 

 

7- در اقبال و در بعض نسخ مصباح آمده است که مستحبّ است در این روز این دعا را بخوانند:

یا مَنْ اَمَرَ بِالْعَفْوِ وَالتَّجاوُزِ وَ ضَمَّنَ نَفْسَهُ الْعَفْوَ وَالتَّجاوُزَ یا مَنْ؛
اى که دستور داده به عفو و گذشت و خود او هم عفو و گذشت (از گنهکاران را)ضمانت کرده‌اى که

 

عَفى وَتَجاوَزَ اُعْفُ عَنّى وَتَجاوَزْ یا کَریمُ اَللّهُمَّ وَقَدْ اَکْدَى؛
عفو کرده و گذشت فرمودى مرا مورد عفو و گذشت خویش قرار ده‌اى کریم خدایا جستجو

 

الطَّلَبُ وَاَعْیَتِ الْحیلَةُ وَالْمَذْهَبُ وَدَرَسَتِ الاْمالُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ؛
به جایى نرسید و راه چاره و رفتن بسته شد و آرزوها کهنه گشت و امید بریده شد


اِلاّ مِنْکَ وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ اَللّهُمَّ اِنّى اَجِدُ سُبُلَ الْمَطالِبِ اِلَیْکَ؛
جز از تو که یکتایى و شریکى ندارى خدایا من به خوبى مىیابم که راه‌هاى جستجو به سوى تو

 

مُشْرَعَةً وَ مناهِلَ الرَّجاَّءِ لَدَیْکَ مُتْرَعَةً و اَبْوابَ الدُّعاَّءِ لِمَنْ دَعاکَ؛

گشوده است و آبشخورهاى امید در نزد تو پر از آب است و درهاى دعاء براى کسى که تو را بخواند

 

مُفتَّحَةً وَالاِْسْتِعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِکَ مُباحَةً وَاَعْلَمُ اَنَّکَ لِداعیکَ؛
باز است و یاریت براى آن کس که از تو یارى خواهد آماده و مباح است و به خوبى مىدانم که تو آماده

 

بِمَوْضِعِ اِجابَةٍ وَللصّارِخِ اِلَیْکَ بِمَرْصَدِ اِغاثَةٍ وَاَنَّ فِى اللَّهْفِ اِلى؛
اجابت دعاى خوانندگانت هستى و مهیاى فریادرسى فریادخواهان از درگاهت مى‌باشى و این را هم ىدانم که در پناهنده

 

جُودِکَ وَالضِّمانِ بِعِدَتِکَ عِوَضاً مِنْ مَنْعِ الْباخِلینَ وَ مَنْدُوحَةً عَمّا؛
شدن به جود تو و اعتماد به وعده تو عوض کاملى از منع بخیلان و بىنیازى وسیعى است از آنچه

 

فى اَیْدِى الْمُسْتَاْثِرینَ وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ؛
در دست توانگران و ثروتمندان است و مىدانم که تو از خلق خویش در حجاب نشوى مگر آنکه اعمال ایشان

 

الاْعْمالُ دُونَکَ وَقَدْ عَلِمْتُ اَنَّ اَفْضَلَ زادِ الرّاحِلِ اِلَیْکَ عَزْمُ اِرادَةٍ؛
میان تو و ایشان حجاب قرا دهد و این را هم دانسته‌ام که بهترین توشه کسى که به سوى تو کوچ کند یک تصمیم جدى


یَخْتارُکَ بِها وَ قَدْ ناجاکَ بِعَزْمِ الاِرادَةِ قَلْبى وَاَسْئَلُکَ بِکُلِّ دَعْوَةٍ؛
و نیرومندى است که تو را بدان اختیار کند و با یک چنین تصمیمى دل من با تو براز و نیاز پرداخته از تو خواهم به حق هر دعائى

 

دَعاکَ بِها راجٍ بَلَّغْتَهُ اَمَلَهُ اَوْصارِخٌ اِلَیْکَ اَغَثْتَ صَرْخَتَهُ اَوْ مَلْهُوفٌ؛
که تو را دعا کرده بدان شخص امیدوارى که به آرزویش رسانده‌اى یا فریادخواهى که به درگاه تو فریادخواهى کرده و به دادش رسیده

 

مَکْرُوبٌ فَرَّجْتَ کَرْبَهُ اَوْ مُذْنِبٌ خاطِئٌ غَفَرْتَ لَهُ اَوْ مُعافىً اَتْمَمْتَ؛
یا دلسوخته گرفتارى که تو گرفتاریش را بر طرف کرده یا گنهکار خطاپیشه‌اى که تو او را آمرزیده‌اى یا تندرستى که نعمتت

 

نِعْمَتَکَ عَلَیْهِ اَوْ فَقیرٌ اَهْدَیْتَ غِناکَ اِلَیْهِ وَلِتِلْکَ الَّدعْوَةِ عَلَیْکَ حَقُّ؛
را بر او تمام کرده‌اى یا ندارى که از توانگرى خود به او داده‌اى و چنین دعایى به درگاهت حقى پیدا کرده


وَ عِنْدَکَ مَنْزِلَةٌ اِلاّ صَلَّیْتَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَضَیْتَ حَوائِجى؛
و در پیش تو منزلت و مقامى یافته که درود فرستى بر محمد و آل محمد و برآورى حاجاتم را

 

حَوائِجَ الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَ هذا رَجَبٌ الْمُرَجَّبُ الْمُکَرَّمُ الَّذى اَکْرَمْتَنا؛
حاجات دنیا و آخرت و این ماه رجب المرجب و ماه گرامى است آن ماهى که

 

بِهِ اَوَّلُ اَشْهُرِ الْحُرُمِ اَکْرَمْتَنا بِهِ مِنْ بَیْنِ الاُْمَمِ یا ذَاالْجُودِ وَالْکَرَمِ؛
نخستین ماه محترم است و ما را بدان گرامى داشته‌اى از میان سایر امت‌ها اى صاحب جود و کرم

 

فَنَسْئَلُکَ بِهِ وَبِاسْمِکَ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْعْظَمِ الاْجَلِّ الاْکْرَمِ الَّذى؛
پس به حق این ماه از تو خواهم و به حق نام اعظم تو ، آن نام برتر و گرامى‌ترى که آن را

 

خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فى ظِلِّکَ فَلا یَخْرُجُ مِنْکَ اِلى غَیْرِکَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى؛
آفریدى پس در زیر سایه رحمتت مستقر گردید و از تو به دیگرى نرسد که درود فرستى بر

 

مُحَمَّدٍ وَاَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرینَ وَتَجْعَلَنا مِنَ الْعامِلینَ فیهِ بِطاعَتِکَ؛
محمد و خاندان پاکش و قرار دهى ما را از کسانى که در این ماه به طاعتت عمل کنیم

 

وَالاْمِلینَ فیهِ بِشَفاعَتِکَ اَللّهُمَّ وَاهْدِنا اِلى سَواَّءِ السِّبیلِ وَاجْعَلْ؛
و آنان که در این ماه آرزوى شفاعت را دارند خدایا ما را به راه راست هدایت فرما و جایگاه ما را

 

مَقیلَنا عِنْدَکَ خَیْرَ مَقیلٍ فى ظِلٍّ ظَلیلٍ فَاِنَّکَ حَسْبُنا وَ نِعْمَ الوَکیلُ؛
در پیش خود بهترین جایگاه در زیر سایه همیشگیت قرار ده که به راستى تو ما را بسى و نیکو وکیلى هستى

 

وَالسَّلامُ عَلى عِبادِهِ المُصْطَفَیْنَ وَ صَلَواتُهُ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ اَللّهُمَّ؛
و سلام بر بندگان برگزیده‌اش و درودهاى او بر ایشان همگى و نیز خدایا

 

وَبارِکَ لَنا فى یَوْمِنا هَذَا الَّذى فَضَّلْتَهُ وَ بِکَرامَتِکَ جَلَّلْتَهُ وَ بِالْمَنْزِلِ؛
مبارک گردان براى ما در این روزى که آن را برترى دادى و به کرامت خویش آن را بزرگ کردى و به جایگاه

 

[الْعَظیمِ] الاْعْلى اَنْزَلْتَهُ صَلِّ عَلى مَنْ فیهِ اِلى عِبادِکَ اَرْسَلْتَهُ؛
بزرگ والاترى آن را جاى دادى درود فرست بر آن کس که او را در این ماه به سوى بندگانت فرستادى

 

وَبِالْمَحَلِّ الْکَریمِ اَحْلَلْتَهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ صَلوةً داَّئِمَةً تَکُونُ لَکَ؛
و او را به مقام بزرگى درآوردى خدایا درود فرست بر او درودى همیشگى که براى تو


شُکْراً وَلَنا ذُخراً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ اَمْرِنا یُسراً وَاخْتِمْ لَنا بِالسَّعادَةِ اِلى؛
سپاسگزارى باشد و براى ما ذخیره‌اى و قرار ده براى ما در کارمان آسانى و تا پایان عمرمان با خوشبختى ما را

 

مُنْتَهى آجالِنا وَقَدْ قَبِلْتَ الْیَسیرَ مِنْ اَعْمالِنا وَبَلَّغْتَنا بِرَحْمَتِکَ اَفْضَلَ؛
مقرون دار و تو اى خدا براستى چنانى که اعمال اندک ما را پذیرفتى و به رحمت خویش به بهترین

 

آمالِنا اِنَّکَ عَلى کُلِّشَى ءٍ قَدیرٌ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ؛
آرزوهایمان رساندى همانا تو بر هر چیز توانایى و درود و تحیت خدا بر محمد و آلش باد.

Akbar Balinparast بازدید : 151 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

یكى یكى از اصحاب رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم نزد آن حضرت از تنگدستى شكایت كرد. آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:



«ادم الطهارة یدیم علیك الرزق‏»1


اگر دائما با طهارت باشى، روزى تو ادامه مى‏یابد.

 

خداوند كه رازق است‏ بر طبق مصلحت، براى برخى، روزى زیاد و براى بعضى، روزى كم مقدر مى‏كند; ولى انسان طاهر و پاكدامن را تهى‏ دست نمى‏گذارد و روزى او را تامین مى‏كند. البته از آن جا كه آلودگى «دركات‏» دارد، طهارت نیز «درجات‏» خواهد داشت; بنابراین، رزق هم اقسامى پیدا مى‏كند.

 


این حدیث، معارف زیادى را در بر دارد. معناى دوام طهارت تنها این نیست كه انسان، همیشه با وضو باشد; وضوى دائم یكى از اقسام طهارت است; مثلا، كسى كه اهل كار و كسب نیست، طاهر نیست. چون براى كسى كه بخواهد خود و عایله خود را تامین كند كسب، واجب است و او هرگز آلودگى ترك كسب را نمى‏تواند با وضوى دایمى ترمیم كند. چون دائم الوضو بودن، كارى مستحب و ترك كسب، كارى حرام است و حرام را نمى‏شود با مستحب جبران كرد. اگر كسى دائم الطهاره باشد، اولا وظیفه‏هاى فقهى خود را مى‏شناسد و آنگاه به آنها عمل مى‏كند. كاسب طاهر، حلال مى‏خرد و حلال مى‏فروشد و احتكار، گران‏فروشى و كم فروشى نمى‏كند:



«وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اكْتَالُواْ عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ »2

 


قرآن كریم هشدار مى‏دهد كه روزى وافر و فراوان، مصلحت همه نیست:

 

« وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ »3:

 


اگر وضع مالى گروه خاصى در جامعه، رو به «تكاثر» برود، فساد آنان دامنگیر عده‏اى مى‏شود.

 

انسان، طغیان مى‏كند و طغیانش بر اثر بى‏نیاز دیدن خود از خدا یا از خلق است. «تكاثر» زمینه‏اى براى طغیان است. پس مصلحت نیست كه همگان با تكاثر به سر برند



در جاى دیگر می فرماید:


«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ »4

 

 

یا می‏فرماید:


«كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى »5


انسان، طغیان مى‏كند و طغیانش بر اثر بى‏نیاز دیدن خود از خدا یا از خلق است. «تكاثر» زمینه‏اى براى طغیان است. پس مصلحت نیست كه همگان با تكاثر به سر برند; ولى كوثر كه مال حلال كافى، براى اداره یك زندگى متوسط آبرومندانه است ‏با مواظبت ‏بر طهارت، تحصیل مى‏شود.


... نكته مهم آن است كه روا نیست نیت ‏شخص طاهر از طهارت، رسیدن به روزى فراوان باشد، چون او طهارت جان را وسیله رفاه تن قرار مى‏دهد. به عبارت دیگر اگر كسى سعى كند، گناه نكند و جانش را از آلودگى برهاند به این منظور كه روزى مادى او زیاد بشود، او هدف والایى را وسیله چیزى پست قرار داده و درست مانند این است كه به حكیم فرزانه‏اى دستور دهند اتاقى را رفت و روب كند. پس انسان باید بكوشد این طهارت را وسیله رزق مادى قرار ندهد.6





1. بحار،ج 105،ص 16; «ففعل ذلك فوسع علیه الرزق‏»(مستدرك الوسائل،ج 1،ص 300).

2. سوره مطففین، آیات 1-3.

3. سوره شورى، آیه 27.

4. سوره روم، آیه 41.

5. سوره علق، آیه 6-7.

6. تفسیر موضوعى قرآن كریم، جوادی آملی

 

Akbar Balinparast بازدید : 153 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

آيت الله العظمي وحيد خراساني در پاسخ به سوالي در خصوص توجه در نماز، رعايت امور هشتگانه را توصيه کرد.

متن سوال و پاسخ اين مرجع تقليد به اين شرح است:

سؤال :چه کنيم تا در نماز حواسمان پرت نشده و توجّه‌مان به خداي تعالي باشد؟

 

پاسخ: بعضي از اموري که براي حضور قلب در نماز سفارش شده است عبارتند از:

اول: وضو را باتوجه و حضور قلب انجام دهد، از امام رضا(ع) روايت شده که وضو موجب طهارت و تزکيه‌ي دل است (وسائل الشيعه ‌1/ ‌367 ابواب وضو باب‌1 حديث ‌9)

 

دوم: در عظمت نماز و در رواياتي که درباره‌ي نماز وارد شده تأمّل نمايد.

 

سوم: مانند کسي نماز بخواند که گويا با نماز وداع مي‌کند و ديگر فرصت نماز خواندن را نخواهد يافت (مجالس صدوق و ثواب الاعمال عن ابن‌ ابي‌يعفور قال «قال ابوعبدالله الصادق‌7 اذا صلّيت صلاة فريضة فصلّها لوقتها صلاة مودّع يخاف ان لا يعود اليها ابدا»)

 

چهارم: وقتي روبه قبله مي‌نمايد سعي کند که دنيا و مافيها و خلق و آنچه به آن مشغولند را فراموش نمايد و قلب خود را از آنها تهي نمايد.

 

پنجم: به معاني نماز توجه نموده و نماز را با تأنّي و آرامش بخواند.

 

ششم: اينکه بداند از آن هنگام که وارد نماز مي‌شود، تا آن لحظه اي که از نماز خارج مي‌شود، خداي تعالي به او رو کرده و نظر مي‌نمايد، و ملکي بالاي سر او ايستاده و مي‌گويد: اي نمازگزار اگر مي‌دانستي چه کسي به تو نظر مي‌نمايد و با چه کسي مناجات مي‌کني هرگز از او رو بر نمي‌گرداندي و ابداً از جاي خود بر نمي‌خواستي (کافي عن ابي‌جعفر‌7 قال: «قال رسول‌الله (ص) اذا قام العبد المؤمن في صلاته نظر الله عزوجل اليه (اقبل الله اليه) حتي ينصرف ... و وکّل الله به ملکاً قائماً علي رأسه يقول له ايها المصلي لو تعلم من ينظر اليک و من تناجي ما التفتّ و لازلت من موضعک ابداً» وسائل الشيعه ابواب اعداد فرائض باب ‌8 حديث ‌5 از کافي)

 

هفتم: اينکه بداند که در حال نماز از بالاي سرش تا کرانه‌ي آسمان، رحمت خدا براو سايه انداخته و ملائکه الهي از اطراف او تا افق سماء او را در بر گرفته‌اند. (عنه (ص) ... و اظّلته الرحمة من فوق رأسه الي افق السماء و الملائکة تحفّه من حوله الي افق السماء...» وسائل الشيعه ابواب اعداد فرائض باب ‌8 حديث ‌5 از کافي)

 

هشتم: آنچه در نماز مکروه است به جا نياوريد و به آنچه فضيلت نماز را مي‌افزايد اهتمام نمائيد مثل انگشتر عقيق به دست نمودن و لباس پاکيزه پوشيدن و خود را خوشبو نمودن و شانه و مسواک زدن.

 

Akbar Balinparast بازدید : 105 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

راه ناتمام

مسافرت چیز خوبیه

 


امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: عاقل نباید جز در یكى از سه حال باشد: یا تهیه توشه آخرت ،یا تأمین معاش ، یا لذت حلال . (خوب مسافرت هم یک لذت حلال است. امیدوارم بهتون خوش بگذره)



نبى اكرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: مسافرت كنید تا سلامت باشید، جهاد كنید تا سود برید، حج كنید تا غنى شوید. (این جهان، جهان علّی و معلولی است، اما علتهایی هم هستند که ما از آنها بی خبریم، شما می‌دانستید که مسافرت سلامتی میاره؟ خبر داشتید که حج آدم رو غنی می‌کنه؟ امیدوارم سلامت باشید.)



و فرمود: مسافرت كنید كه اگر مالى بدست نیارید بهره عقلانى مى برید. (پس سعی کنید چیزهای خوبی یاد بگیرد)



آرام و آهسته در یک راه راست


صدقه بدید، استارت بزنید


امام صادق علیه السلام فرمودند: صدقه بده و هر روز كه خواهى سفر كن. (صدقه یادت نره)



حَمّاد بن عثمان می‌گوید به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مسافرت در روزی مثل چهارشنبه كراهت دارد؟ فرمود: هر وقت خواستى صدقه بده و به سفر برو و آیة الكرسى بخوان و ... . (راستی آیت الکرسی هم یادت نرود)



حضرت باقر علیه السلام هم فرمود: چون قصد سفر دارى سلامت خود را به مقدار صدقه‌اى كه دلت راضى است از خداوند بخر و بعد به سفر برو، و بگو: «خداوندا! من اراده فلان سفر دارم و سلامتم را در این سفر به فلان صدقه و یا فلان چیز از تو مى‌خرم»، بعد هر جور صلاح بدانى صدقه بده و اگر سالم برگشتى نیز براى شكر صدقه بده . (خُب؛ حالا شما خودت بگو چند می‌ارزی، بعد همون قدر هم دست به جیب شو!)




خانه? رویایی?



خونه و زندگی رو به امون کی می‌ذاری؟


پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هر كه خواست به سفر رود جانشین و نگهبانى براى خانواده‌اش بهتر از این نیست كه دو ركعت نماز بگذارد و به وقت خدا حافظى و تودیع بگوید: «خداوندا!، دین و جان ، مال و خانواده و فرزندان و همسایگان و غم خواران خودم را از حاضر و غایب و هم چنین تمام نعمتهایى را كه به من داده‌اى به تو مى‌سپرم، خداوندا! این همه را در پناه خود نگهدار كه هر كه در پناه تو باشد عزیز مى‌باشد. كه مقام تو جلیل و بلند است و جز تو خدایى نیست، بر آن زنده‌اى كه مرگ در او راه ندارد، توكل مى كنم...» (به نظر شما پلیس 110 و نگهبان محله و بیمه سرقت و دزدگیر آلمانی که نصب کردید و... زورشان بیشتر است یا خداوند تبارک و تعالی؟! پس نماز بیمه یادت نره)



از حضرت موسى بن جعفر علیه السلام: اگر کسی که عازم سفر است دم در خانه و اول راه بایستد و سوره حمد و آیة الكرسى را به جلو و چپ و راست بخواند و بعد بگوید: «خداوندا! مرا و آن چه با من است را نگهدارى كن ، و مرا و آن چه با من است را سالم نگهدار، و مرا و آن چه با من است را سالم بازگردان» خداوند خودش را با آنچه همراه دارد سالم و محفوظ بدارد و سالم بازگرداند، بعد فرمود: ندیده‌اى گاهى انسان محفوظ مى ماند ولى آنچه همراه او است سالم نمى ماند؟ (این هم که کاری ندارد، شما دوست نداری وقتی برمی‌گردید همه چیز مرتب باشد، با این وضع جاده‌ها و راننده‌های ناشی و ... باید به فکر سلامت ماشنتان هم باشید)



و حضرت وقت سفر مى خواند: «راه را بر ما آسان و نیكو گردان و عاقبت ما را بزرگ بدار». (پیشنهاد من این است که این را روی یک برچسب کوچک بنویسید و کنار کیلومتر شمار ماشینتان بچشباید که تا ماشین را روشن کردید بخوانید)


امام هشتم علیه السلام هم فرمودند: به هنگام خروج از خانه (نه فقط هنگام سفر بلکه همیشه) بگو «به نام خدا، به خدا ایمان آوردم و بر او توكل مى كنم آنچه بخواهد همان است و بدون یارى خدا هیچ كس نیرویى ندارد» چون این دعا را بخوانى اگر شیطانها پیش تو آیند فرشتگان به آنان دور کرده و گویند دیگر به این شخصى تسلطى نخواهید داشت، از آن رو كه نام خدا را برده و به او ایمان آورده و توكل نموده است. (چون این مخصوص مسافرت نیست بلکه برای هر وقتی که پایتان را بیرون از خانه می‌گذارید، بد نیست این را کنار در خروجی خانه‌ی سبزتان بزنید که همیشه خودتان و اهل و عیالتان بخوانند)




ابتکار ماشین، خلاقیت،



قبل از آنکه پاتونو توی ماشین بذارید


امام رضا علیه السلام ، از پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل فرمود: هر كه سوار مركب شود و بسم الله گوید، فرشته‌اى براى حفظ او بر ترك او نشیند تا از مركب فرود آید، و اگر سوار شود و بسم الله نگوید شیطانى ردیف او نشیند و به او مى گوید آواز بخوان، و اگر بگوید خوب نمى‌توانم ، به او مى‌گوید زمزمه‌كن ، و همواره در آرزو به سر برد تا فرود آید. (خُب امیدوارم که همیشه فرشته‌ها کنار دستتون باشند. الهی که هرجا هستید و هر جا که می‌روید به یاد خدا، شاد و سلامت باشید)

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 140 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

چرا برای مردگان چهلم می گیرند

چهل روز عزای مؤمن رسول گرامی اسلام علیه السلام در سفارشهای خویش به جناب ابو‏ذر غفاری به اهمیت و جایگاه والای مؤمن در جهان اشاره كرده و فرموده است: «یا اباذر! ان الارض لتبكی علی المؤمن اذا مات اربعین صباحا; (1) ای ابوذر! هنگامی كه مؤمنی از دنیا می‏رود، زمین تا چهل روز برای فقدان او گریان و عزادار است.»

 

 

ممكن است منشا مجالس اربعین برای اموات مؤمنین همین روایت نبوی باشد:




1.زندگی چهل ساله


هنگامی كه فرزدق شاعر قصیده معروف خود را در مدح حضرت امام سجاد علیه السلام در حضور خلیفه ستمگر عباسی، هشام بن عبدالملك، با رشادت تمام قرائت كرد و مطلع آن چنین بود كه:


هذا الذی تعرف البطحأ وطاته


والبیت‏یعرفه والحل والحرم


یعنی، این آقایی است كه گامهای او را سرزمین بطحأ، بیت‏خدا و حل و حرم می‏شناسد; خلیفه بر او خشم گرفت و دستور داد تا فرزدق را علاوه بر قطع حقوق، به جرم دفاع از اهل‏بیت علیهم السلام زندانی كنند; اما بعد از گذشت مدتی به دعای امام چهارم علیه السلام آزاد شد. امام زین‏العابدین علیه السلام برای كمك به فرزدق مبلغی را كه چهل سال مخارج زندگی‏اش را كافی بود به حضورش فرستاد و فرمود: «لو علمت انك تحتاج الی اكثر من ذلك لاعطیتك; [ای فرزدق!] اگر می‏دانستم بیش از چهل سال زنده خواهی بود، بیشتر می‏فرستادم.» علی بن یونس بیاضی می‏نویسد: دقیقا بعد از چهل سال از آن تاریخ فرزدق به دیار باقی شتافت و صداقت و كرامت امام چهارم بر همگان روشن شد.

 


2. بعثت انبیأ در چهل سالگی


در روایت آمده است كه اكثر انبیأ در چهل سالگی به رسالت مبعوث شده‏اند. همچنان كه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز در چهل سالگی به رسالت مبعوث گردید. امام باقر علیه السلام فرمود: «پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله در 63 سالگی از دنیا رفت، كه آخر سال دهم هجرت بود. آن حضرت بعد از تولد خویش هنگامی كه چهل سالش كامل گردید، به پیامبری رسید و 13 سال دیگر در مكه بود كه در 53 سالگی به مدینه هجرت كرد و بعد از ده سال در مدینه به سرای جاویدان منتقل شد.»


3.حفظ چهل حدیث


حضرت رسول صلی الله علیه و آله در زمینه پاسداری از فرهنگ و معارف اسلام می‏فرماید: «من حفظ من امتی اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه من امر دینهم بعثه الله یوم القیامة فقیها عالما; هر كس از امت من چهل حدیث از احادیث دینی مورد نیاز جامعه را حفظ كند خداوند متعال او را در روز قیامت‏به عنوان فقیه و دانشمند محشور خواهد كرد.»


براساس همین حدیث، دانشمندان بزرگ شیعه تلاش كرده‏اند كه كتابهایی را به نامهای الاربعین و چهل حدیث از خود به یادگار بگذارند تا شاید مشمول این كلام نورانی رسول گرامی اسلام بشوند، نظیر: اربعین شیخ بهائی، اربعین شهید اول، اربعین مجلسی دوم، اربعین جامی و چهل حدیث امام خمینی رحمه الله.

 


4. آثار گناه تا چهل روز


آثار گناهانی كه انسان مرتكب می‏شود تا چهل روز در روح و روان او باقی است. امام صادق علیه السلام فرمود: «لا تقبل صلاة شارب الخمر اربعین یوما الا ان یتوب; كسی كه از شراب و مسكرات حرام استفاده كند تا چهل روز نمازش پذیرفته نمی‏شود، مگر اینكه حقیقتا توبه كند.»

 


5. اصلاح تا چهل سالگی


اساسا افراد سعادتمند و كسانی كه به دنبال خوشبختی و كمال هستند تا سن چهل سالگی در اعمال و رفتارشان نشانه‏های اصلاح پیدا می‏شود; اما اگر تا سن چهل سالگی تغییراتی در رفتارهای زشت و ناپسند آنان ایجاد نگردد، بعد از آن اصلاح آنان مشكل خواهد بود. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در این زمینه به مسلمانان هشدار داده و فرموده است: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة ولم یغلب خیره شره قبل الشیطان بین عینیه وقال: هذا وجه لایفلح; هنگامی كه شخص به سن چهل سالگی پا می‏گذارد و كارهای نیك او از اعمال زشتش بیشتر نباشد، شیطان پیشانی او را بوسیده، می‏گوید: این چهره‏ای است كه دیگر روی سعادت و خوشبختی را نخواهد دید.» و در حدیث دیگری آن حضرت افراد چهل ساله‏ای را كه به سوی صلاح گام برنمی‏دارند از دوزخیان به شمار می‏آورد و می‏فرماید: «فرد چهل ساله‏ای كه در اندیشه كارهای نیك نباشد، برای ورود به آتش جهنم خود را آماده كند كه نجات او مشكل است.»

 


6. هشدار به چهل ساله‏ ها!


امام زین‏ العابدین علیه السلام فرمود: «اذا بلغ الرجل اربعین سنة نادی مناد من السمأ دنا الرحیل فاعد زادا ولقد كان فیما مضی اذا اتت علی الرجل اربعون سنة حاسب نفسه; هرگاه شخصی به سن چهل سالگی برسد فرشته‏ای از سوی خداوند در آسمان ندا می‏دهد كه هنگام سفر نزدیك است، زاد و توشه سفر را مهیا كن و در گذشته هنگامی كه فردی به چهل سالگی می‏رسید، با نفس خود محاسبه می‏كرد.»


و از رسول گرامی اسلام نقل است كه «خداوند فرشته‏ای را مامور كرده است تا در هر شب صدا بزند: «یا ابنأ الاربعین ماذا اعددتم للقأ ربكم; ای كسانی كه چهلمین بهار عمر خود را سپری می‏كنید! برای ملاقات با پروردگارتان چه چیزی آماده كرده‏اید [و چه پاسخی دارید]؟!»

 


7. تغذیه و اربعین


پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «من ترك اللحم اربعین صباحا ساء خلقه; هر كس چهل روز از خوردن گوشت‏خودداری كند، اخلاقش بد خواهد شد.»

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 157 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

رحم و رحمت در اصل (لغت) به معنى حالت نفسانى خاصى است که موقع مشاهده منظره نیازمندان و بیچارگان به انسان دست مى‏دهد و او را وادار مى‏کند که براى رفع نواقص و تأمین احتیاجات آنان بکوشد. این معنى بعد از تحلیل به "بخشش و عطا براى رفع نیازمندى‏ها" بازمى‏گردد. (یعنى جوهره معناى رحم و حقیقت آن، این است) و هرگاه در مورد خداوند به کار رود، منظور همین معنى است، نه آن حالت نفسانى،1 چون تغییر حالت براى خداوند محال است.



غضب حالتى است که براى رفع ناملایمات و انتقام عارض انسان مى‏گردد و در مورد خداوند عبارت است از کیفر عذاب. یکى از یاران امام باقرعلیه‏السلام گوید: از آن حضرت سوال شد: چه مى‏فرمایید در آیه "یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوط مى‏کند".2 مراد از غضب در این جا چیست؟



حضرت فرمود: "همان عذاب است، چه اگر کسى بپندارد خداوند از حالتى به حالتى دیگر متحول مى‏شود، او را به صفتى از صفات مخلوقات توصیف (تشبیه) نموده است، زیرا خداوند را هیچ چیزى تحریک نکند تا او را دگرگون سازد".

 

بنابراین معنای رحمت و غضب در مورد خداوند با انسان ها یکی نیست . رحمت خدا به معنى نعمت بخشى و غضب خدا به معنى مجازات و عذاب کردن است، نه تغییر حالت نفسانى که معناى لغوى بوده و در مورد انسان‏ها صادق است.


واقعیت آن است که آفریدگار توانا سرچشمه خورشید مهربانی است و همه مهرها و خوبی های جهان پرتویی از مهربانی اوست. از او جز اقیانوس رحمت و صمیمیت جاری نمی شود، و با کینه توزی و زمینه کینه ورزی بی گانه است. و چون مهربان است در توبه را به روی بندگانش باز گشوده است و می فرماید: «هر روز هفتاد بار بندگانم را می نگرم، و هر بار که آنان را تماشا می کنم با آنان سخن می گویم و آنچه را که به آنان داده ام هفتاد برابر می کنم.

او مهربان است؛ زیرا شیطان در قیامت وقتی مهربانی و گستردگی رحمت خدا را می بیند به طمع بخشیده شدن می اندیشد.


«آنان که اموال یتیمان را به ستم می خورند، جز این نیست، که در شکم خود آتش فرو می برند. و به زودی در آتشی افروخته می افتند»(نساء آیه 10)



خدای دانا، از خشم های کینه توزانه که گاه گاهی در بعضی از افراد آشکار می شود به دور است. زیرا دیگران خشمگین می شوند تا کمبودهای خود را جبران کنند، و با انتقام گیری از دشمنان شعله های کینه و عناد را خاموش کنند؛ در حالی که خدای توانا، کمبودی ندارد، تا به وسیلهء کینه و خشم (که بعضی از ما زمینیان به آن آلوده ایم) نیاز خود را برآورده کنند. و اگر در قرآن کریم واژه «غضب» را به خدای رحمت نسبت داده است، غضب به معنی کیفر و مجازات مجرمان است6 نه غضب به معنی عصبانی شدن و خشمناک شدن و کیفر ستمکاران نتیجه عینی سرکشی آنهاست. زیرا خشت جهنم را کسانی می سازند، که در برابر قانون های الهی طغیان می کنند. و اگر همه افراد فرمانبردار خدا بودند، هرگز از اسم و رسم جهنم خبری نبود.



قرآن کریم می فرماید: «آنان که اموال یتیمان را به ستم می خورند، جز این نیست، که در شکم خود آتش فرو می برند. و به زودی در آتشی افروخته می افتند»7 بنابر این غضب خداوند به معنای دور شدن برخی از انسان ها با اختیار خود از رحمت الهی و عذاب آخرت است که تجسم اعمال خود آنان است ، پس خشم خدا با رحمت او منافاتی ندارد.



نباید خشم و رحم خدا را با خشم ورحم انسان ها یکی دانست.

 

Akbar Balinparast بازدید : 219 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

بنابر آنچه در مجموعه رهنمودهای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار وارد شده است، در دوره غیبت به دلیل عدم دسترسی مردم به امام (عج) و غرق شدن در زرق و برق دنیا و همین طور دور شدن از فضائل اخلاقی و انسانی و بی توجهی به احکام و ارزش های الهی، انسان ها با انواع مشکلات فرهنگی و اجتماعی و اعتقادی روبرو می شوند.

 

از این پیشامدهای تلخ که سعادت افراد بشر را تهدید خواهد کرد با تعبیرات مختلف یاد شده است تا شاید مردم از طریق تامل در آثار زیانبار این امور، از پدید آمدن این وقایع جلوگیری به عمل آورند. در این باره امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: در این زمان بی توجهی به احکام و ارزش های الهی به اندازه ای رواج پیدا خواهد کرد که مردم کسی را که امر به معروف می کند آدم پست و ذلیل به حساب می آورند. در مقابل، کسی را که به انواع گناهان و آلودگی ها مرتکب می گردد ستایش خواهند کرد.1

 


در جای دیگر تصریح دارند که در این دوره مردم فقیر خوار و زبون و انسان های مؤمن ضعیف و حقیر و اندیشمندان و افراد با فضیلت پست و بی مقدار شناخته می شوند. در مقابل، شخص فاسق محترم به حساب آمده و ستمگر و ظالم مورد تعظیم و احترام قرار می گیرد. حق ضعیف در بینشان پایمال شده و انسان های قوی از نظر مال و امکانات زمام امور را به دست می گیرند.2



امام صادق علیه السلام هم در این باره چنین می فرمایند:

 

در این زمان انسان های فاسق توانمند و پسندیده محسوب شده... راه های خیر خالی از رهرو شده و راه های ناشایست پر از رهرو می گردد. مردم این زمان ثروتمندان را از انسان های با ایمان گرامی تر می دانند... انواع گناهان نظیر رباخواری و قمار و... رواج می یابد و کسی از آن ها جلوگیری به عمل نمی آورد. افراد پست و لاابالی انسان های با فضیلت و بزرگوار را تحقیر می کنند. هرج و مرج عمومیت پیدا کرده اغلب مردم به جای حق3

 

تابع قدرت می شوند... ترک احکام الهی شیوع یافته حکم های باطل و برخلاف حکم خدا رواج پیدا می کند... لازم به تذکر است که این بی توجهی به احکام و ارزش های دینی فقط در مورد تعالیم اسلام نخواهد بود بلکه در نتیجه هواپرستی مردم از آموزه های همه ادیان رویگردان خواهند شد. امام صادق علیه السلام در این باره تصریح دارند که: در آن زمان می بینی که پیروان همه ادیان تحقیر می شوند و حتی هر کس که یک فرد دیندار را دوست داشته باشد. مردم ارتباط با او را تحریم می کنند و از خود می رانند. 4



اما این را بدان که در ایام آخر، زمان های سخت پدید خواهد آمد، زیرا که مردمان خودپرست خواهند بود و طماع و لاف زن و متکبر و بدگو و نامطیع والدین و ناسپاس و ناپاک و بی الفت و کینه توز و غیبت گر و ناپرهیز و بی مروت و متنفر از نیکی و خیانت کار و تند مزاج و مغرور که عشرت و عیاشی را بیش تر از خدا دوست می دارند. گاهی به ظاهر صورت دینداران را دارند ولی در واقع منکر آنند



توضیحاتی که در کتاب های سایر ادیان نیز در این باره ذکر شده است جالب به نظر می رسد. به عنوان مثال در آیاتی از انجیل آمده است:




اما این را بدان که در ایام آخر، زمان های سخت پدید خواهد آمد، زیرا که مردمان خودپرست خواهند بود و طماع و لاف زن و متکبر و بدگو و نامطیع والدین و ناسپاس و ناپاک و بی الفت و کینه توز و غیبت گر و ناپرهیز و بی مروت و متنفر از نیکی و خیانت کار و تند مزاج و مغرور که عشرت و عیاشی را بیش تر از خدا دوست می دارند. گاهی به ظاهر صورت دینداران را دارند ولی در واقع منکر آنند. 5



بدیهی است زمانی که جامعه ای این ویژگی های اخلاقی و فرهنگی را پیدا کرد، با انواع مشکلات و گرفتارهای فردی و اجتماعی روبرو خواهد شد. از جمله این گرفتاری ها جنگ های خانمان سوز و پیدایش سلطه های استکباری و رواج ظلم و ستم در سرتاسر جهان، و شیوع انواع امراض و آلودگی های بهداشتی و وقوع زلزله و سیل های ویران گر و قحطی ها و...



لازم به ذکر است که علی رغم این پیشامدها، که ناشی از عملکردهای غلط افراد جوامع است، این گونه نیست که به طور کلی زمین از افراد باتقوا و شایسته خالی شود، بلکه عده ای انسان های بسیار بزرگواری هم خواهند بود که در آن شرایط بسیار سخت از طریق رعایت احکام الهی به مراتب والای اخلاق و تقوا دست خواهند یافت و حتی حکومت و یا حکومت هایی را در آخرالزمان ایجاد خواهند کرد که خود زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) خواهند بود.

 

افراد شایسته ای در سایه چنین حکومت هایی تربیت می شوند که یاران حضرت از میان آن ها برگزیده خواهند شد. امام صادق علیه السلام از چنین افرادی با این عبارات یاد می کنند: اهل زمان غیبت او که قائل به امامت او (مهدی عج) و منتظر ظهور او باشند، برتر از مردمان هر زمان دیگر می باشند. ... غیبت امام در پیش آنان چون حضور شده است. خداوند اهل آن زمان را همانند مجاهدانی قرار داده که در محضر رسول اکرم صلی الله علیه وآله شمشیر بزنند. آنان مخلصان حقیقی و شیعیان واقعی و دعوت کنندگان به دین خدا در آشکار و نهان می باشند.6



..................................................


1. بحارالانوار، ج 52، ص 256

2. الزام الناصب، ص 195

3. بحارالانوار، ج 52، ص 193

4. بشارة الاسلام، ص 132

5. رساله دوم پولس رسول به تیموتاوس، باب سوم، بندهای 1- 5

6. بحارالانوار، ج 52، ص 122

 

Akbar Balinparast بازدید : 126 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

شب قدر در نگاه علامه طباطبایى

آنچه در پیش رو دارید بحثى پیرامون شب قدر بر اساس نظرات مرحوم علامه طباطبایى در تفسیر شریف المیزان است که در دو سوره « قدر» و «دخان‏» مطرح گردیده است.

 

شب قدر یعنى چه؟

مراد از قدر، تقدیر و اندازه ‏گیرى است و شب قدر شب اندازه ‏گیرى است و خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال را تقدیر می ‏کند و زندگى، مرگ، رزق، سعادت و شقاوت انسانها و امورى ازاین قبیل را دراین شب مقدر می ‏گرداند.

 

شب قدر کدام شب است؟

در قرآن کریم آیه‏ اى که به صراحت ‏بیان کند شب قدر چه شبى است دیده نمی ‏شود. ولى از جمع‏ بندى چند آیه از قرآن کریم می ‏توان فهمید که شب قدر یکى از شب‏هاى ماه مبارک رمضان است. قرآن کریم از یک سو می ‏فرماید: « انا انزلناه فى لیله مبارکه‏.»( دخان / 3 ) این آیه گویاى این مطلب است که قرآن یکپارچه در یک شب مبارک نازل شده است و از سوى دیگر می ‏فرماید: « شهررمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»( بقره / 185) و گویاى این است که تمام قرآن در ماه رمضان نازل شده است.

 

و در سوره قدر می ‏فرماید: «انا انزلناه فى لیله القدر.» (قدر/1) از مجموع این آیات استفاده می ‏شود که قرآن کریم در یک شب مبارک در ماه رمضان که همان شب قدر است نازل شده است. پس شب قدر در ماه رمضان است. اما این که کدام یک از شب‏هاى ماه رمضان شب قدر است، در قرآن کریم چیزى برآن دلالت ندارد. و تنها از راه اخبار می ‏توان آن شب(شب قدر) را معین کرد.

 

در بعضى از روایات منقول از ائمه اطهار علیهم السلام شب قدر مردد بین نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است و در برخى دیگر از آنها مردد بین شب بیست و یکم و بیست و سوم و در روایات دیگرى متعین در شب بیست و سوم است. (1) وعدم تعین یک شب به جهت تعظیم امر شب قدر بوده تا بندگان خدا با گناهان خود به آن اهانت نکنند.

 

پس از دیدگاه روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام شب قدر از شب‏هاى ماه رمضان و یکى از سه شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم است. اما روایات منقول از طرق اهل سنت‏ به طورعجیبى با هم اختلاف داشته و قابل جمع نیستند ولى معروف بین اهل سنت این است که شب بیست و هفتم ماه رمضان شب قدر است (2) و در آن شب قرآن نازل شده است.

 

تکرار شب قدر در هر سال

شب قدر منحصر در شب نزول قرآن و سالى که قرآن درآن نازل شد نیست ‏بلکه با تکرار سالها، شب قدر نیز تکرار می‏شود. یعنى درهر ماه رمضان شب قدرى است که درآن شب امور سال آینده تقدیر می ‏شود. دلیل براین امر این است که:

 

اولا: نزول قرآن به طور یکپارچه در یکى از شب‏هاى قدر چهارده قرن گذشته ممکن است ولى تعیین حوادث تمامى قرون گذشته و آینده درآن شب بى‏ معنى است.

 

ثانیا: کلمه «یفرق‏» در آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم‏.» (دخان / 6 ) در سوره دخان به خاطر مضارع بودنش، استمرار را می‏رساند و نیز کلمه «تنزل‏» درآیه کریمه «تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر» (قدر / 4 ) به دلیل مضارع بودنش دلالت ‏بر استمرار دارد.

 

ثالثا: از ظاهر جمله « شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن‏.»( بقره / 185 ) چنین برمی ‏آید که مادامى که ماه رمضان تکرار می ‏شود شب قدر نیز تکرار می ‏شود. پس شب قدر منحصر در یک شب نیست ‏بلکه درهر سال در ماه رمضان تکرار می ‏شود.

 

در این خصوص در تفسیر برهان از شیخ طوسى از ابوذر روایت‏ شده که گفت: به رسول خدا (ص) عرض کردم یا رسول الله آیا شب قدر شبى است که درعهد انبیاء بوده و امر به آنان نازل می ‏شده و چون از دنیا می ‏رفتند نزول امر درآن شب تعطیل می ‏شده است؟ فرمود: « نه بلکه شب قدر تا قیامت هست.‏» (3)

 

عظمت‏ شب قدر

در سوره قدر می ‏خوانیم: «انا انزلناه فى لیله القدر وما ادریک ما لیله القدر لیله القدر خیر من الف شهر.» خداوند متعال براى بیان عظمت ‏شب قدر با این که ممکن بود بفرماید: «وما ادریک ما هى هى خیر من الف شهر» یعنى با این که می ‏توانست در آیه دوم و سوم به جاى کلمه «لیله القدر» ضمیر بیاورد، خود کلمه را آورد تا بر عظمت این شب دلالت کند. و با آیه « لیله القدر خیر من الف شهر» عظمت این شب را بیان کرد به این که این شب از هزار ماه بهتر است. منظور از بهتر بودن این شب از هزار ماه، بهتر بودن از حیث فضیلت عبادت است. چه این که مناسب با غرض قرآن نیز چنین است. چون همه عنایت قرآن دراین است که مردم را به خدا نزدیک و به وسیله عبادت زنده کند. و احیاء یا عبادت آن شب از عبادت هزار ماه بهتر است.

 

شب قدر

 

 

از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟ ( با این که در آن هزار ماه درهر دوازده ماهش یک شب قدر است).

حضرت فرمود: « عبادت در شب قدر بهتر است از عبادت درهزار ماهى که در آن شب قدر نباشد.» (4)

 

وقایع شب قدر

 

الف- نزول قرآن در شب قدر

ظاهر آیه شریفه « انا انزلناه فى لیله القدر» این است که همه قرآن در شب قدر نازل شده است و چون تعبیر به انزال کرده که ظهور در یکپارچگى و دفعى بودن دارد نه تنزیل، که ظاهر در نزول تدریجى است.

 

قرآن کریم به دو گونه نازل شده است:

1- نزول یکباره در یک شب معین.

2- نزول تدریجى در طول بیست و سه سال نبوت پیامبر اکرم (ص).

 

آیاتى چون «قرانا فرقناه لتقراه على الناس على مکث ونزلناه تنزیلا.»( اسراء / 106 ) نزول تدریجى قرآن را بیان می‏ کند.

در نزول دفعى (و یکپارچه)، قرآن کریم که مرکب از سوره ‏ها و آیات است ‏یک دفعه نازل نشده است ‏بلکه به صورت اجمال همه قرآن نازل شده است چون آیاتى که درباره وقایع شخصى و حوادث جزیى نازل شده ارتباط کامل با زمان و مکان و اشخاص و احوال خاصه‏اى دارد که درباره آن اشخاص و آن احوال و درآن زمان و مکان نازل شده و معلوم است که چنین آیاتى درست در نمی ‏آید مگر این که زمان و مکانش و واقعه‏اى که درباره ‏اش نازل شده رخ دهد به طورى که اگر از آن زمان‏ها و مکان‏ها و وقایع خاصه صرف نظر شود و فرض شود که قرآن یک باره نازل شده، قهرا موارد آن آیات حذف می ‏شود و دیگر بر آنها تطبیق نمی ‏کنند، پس قرآن به همین هیئت که هست دوبار نازل نشده بلکه بین دو نزول قرآن فرق است و فرق آن در اجمال و تفصیل است.

 

همان اجمال و تفصیلى که درآیه شریفه «کتاب احکمت ایاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر.»( هود / 1) به آن اشاره شده است. و در شب قدر قرآن کریم به صورت اجمال و یکپارچه بر پیامبر اکرم (ص) نازل شد و در طول بیست و سه سال به تفصیل و به تدریج و آیه به آیه نازل گردید.

 

ب- تقدیر امور در شب قدر

خداوند متعال در شب قدر حوادث یک سال آینده را از قبیل مرگ و زندگى، وسعت ‏یا تنگى روزى، سعادت و شقاوت، خیر و شر، طاعت و معصیت و... تقدیر می ‏کند.

 

در آیه شریفه «انا انزلناه فى لیله القدر»( قدر / 1 ) کلمه «قدر» دلالت‏ بر تقدیر و اندازه ‏گیرى دارد و آیه شریفه «فیها یفرق کل امر حکیم.‏» (دخان / 6 ) که در وصف شب قدر نازل شده است‏ بر تقدیر دلالت می ‏کند. چون کلمه «فرق‏» به معناى جدا سازى و مشخص کردن دو چیز از یکدیگر است. و فرق هر امر حکیم جز این معنا ندارد که آن امر و آن واقعه‏اى که باید رخ دهد را با تقدیر و اندازه‏ گیرى مشخص سازند. امور به حسب قضاى الهى داراى دو مرحله ‏اند، یکى اجمال و ابهام و دیگرى تفصیل. و شب قدر به طورى که از آیه «فیها یفرق کل امر حکیم.‏» برمی ‏آید شبى است که امور از مرحله اجمال و ابهام به مرحله فرق و تفصیل بیرون می ‏آیند.

 

ج- نزول ملائکه و روح در شب قدر

بر اساس آیه شریفه « تنزل الملئکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر.»( قدر / 4) ملائکه و روح در این شب به اذن پروردگارشان نازل می ‏شوند. مراد از روح، آن روحى است که از عالم امر است و خداى متعال درباره ‏اش فرموده است « قل الروح من امر ربى‏.»( اسراء / 85 ) دراین که مراد از امر چیست؟ بحث‏هاى مفصلى در تفسیر شریف المیزان آمده است که به جهت اختصار مبحث ‏به دو روایت در مورد نزول ملائکه و این که روح چیست ‏بسنده می ‏شود.

 

1- پیامبر اکرم (ص) فرمود: وقتى شب قدر می ‏شود ملائکه‏اى که ساکن در «سدره المنتهى‏» هستند و جبرئیل یکى از ایشان است نازل می‏شوند در حالى که جبرئیل به اتفاق سایرین پرچم‏هایى را به همراه دارند.

یک پرچم بالاى قبر من، و یکى بر بالاى بیت المقدس و پرچمى در مسجد الحرام و پرچمى بر طورسینا نصب می‏کنند و هیچ مؤمن و مؤمنه ‏اى دراین نقاط نمی‏ماند مگر آن که جبرئیل به او سلام میکند، مگر کسى که دائم الخمر و یا معتاد به خوردن گوشت ‏خوک و یا زعفران مالیدن به بدن خود باشد. (5)

 

2- از امام صادق علیه السلام در مورد روح سؤال شد. حضرت فرمودند: روح از جبرئیل بزرگتر است و جبرئیل از سنخ ملائکه است و روح ازآن سنخ نیست. مگر نمى‏بینى خداى تعالى فرموده: «تنزل الملئکه والروح‏» پس معلوم مى‏شود روح غیر از ملائکه است. (6)

 

د- سلام و امنیت در شب قدر

قرآن کریم در بیان این ویژگى شب قدر می ‏فرماید: «سلام هى حتى مطلع الفجر.»( قدر / 5 ) کلمه سلام و سلامت ‏به معناى عارى بودن از آفات ظاهرى و باطنى است. و جمله «سلام هى‏» اشاره به این مطلب دارد که عنایت الهى تعلق گرفته است‏ به این که رحمتش شامل همه آن بندگان بشود که به سوى او روى می ‏آورند و نیز به این که در خصوص شب قدر باب عذابش بسته باشد.

 

به این معنا که عذابى جدید نفرستد. و لازمه این معنا این است که دراین شب کید شیطان‏ها هم مؤثر واقع نشود چنانکه در بعضى از روایات نیز به این معنا اشاره شده است.

البته بعضى از مفسرین گفته ‏اند: مراد از کلمه «سلام‏» این است که در شب قدر ملائکه از هر مؤمن مشغول به عبادت بگذرند، سلام می ‏دهند.

 

پی ‏نوشت‏ ها:

1- مجمع البیان، ج 10، ص‏519 .

2- تفسیر الدرالمنثور، ج‏6 .

3- تفسیر البرهان، ج‏4، ص‏488، ح‏26 .

4- فروع کافى، ج‏4، ص‏157، ح‏4 .

5- مجمع البیان، ج‏10، ص‏520 .

6- تفسیر برهان، ج‏4، ص‏481، ح‏1

منبع:khabaronline.ir

Akbar Balinparast بازدید : 112 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

توبه حقیقی یعنی انصراف جدی و بازگشت واقعی از گناه به سوی صلاح و ارشاد؛ و بدیهی است که اگر انصراف، جدی و واقعی باشد و معلول مشاهده کیفر نقد و حاضر نباشد، البته خداوند متعال به رحمت واسعه خود آن را می پذیرد. توبه در دو موقف و دو موطن پذیرفته نمی شود: یکی در همین دنیا آنگاه که کیفر رسیده باشد، و در حقیقت حالتی که انسان در این وقت به خود می گیرد صورت توبه دارد ولی حقیقت توبه ندارد.



در سوره مبارکه مؤمن آیه 84 و 85 درباره بعضی از اقوام گذشته که دچار عقوبت الهی شدند می فرماید:

 

 

«فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِینَ «84» فَلَمْ یَكُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ «85»؛

 

 

همین که عقوبت سخت ما را دیدند اظهار داشتند که به خدای یگانه ایمان آورده ایم و تمام آن چیزهایی را که شریک خداوند ساخته بودیم به دور ریختیم. ولی این چنین توبه و ایمانی که بعد از مشاهده عقوبت سخت پیدا شود هرگز به حال آنها سود نخواهد بخشید. این سنتی است از خداوند که همیشه بوده است.

 

درباره فرعون نیز در قرآن کریم آمده است که فرعون دست از سر بنی اسرائیل بر نمی داشت. در زمانی هم که آنها به رهبری موسی از مصر خارج شدند باز آنها را تعقیب کرد تا آن وقت که در دریا آنها را تعقیب کرد و غرق شد.

 

در آن حال فریاد بر آورد: «به خدای یگانه که قوم موسی به آن ایمان آورده اند من هم ایمان آوردم و تسلیم او هستم.»

 

به او گفته شد: حالا و در این وقت؟! و حال آنکه تا لحظه ای پیش آدمی فسادگر بودی.

 

موقف دوم کهتوبه پذیرفته نمی شود جهان آخرت است. همین که آدمی بدان جهان رفت دیگر توبه و پشیمانی سودی ندارد، نه تنها بدان جهت که در آنجا آدمی کیفر را حاضر و مشهود می بیند بلکه بدان جهت که در آنجا دیگر عمل و تغییر تصمیم و حرکت و تکامل معنا ندارد، هر کس در آنجا به هر حالت و با هر درجه و هر مقام که رفت برای همیشه در همان حالت باقی است و نمی تواند در خودش تصمیماتی و تغییراتی ایجاد کند. در آنجا هم توبه و انصراف واقعی پیدا نمی شود، نه اینکهانصراف واقعی پیدا می شود و مورد قبول واقع نمی گردد.

 

 

همینکه عقوبت سخت ما را دیدند اظهار داشتند که به خدای یگانه ایمان آورده ایم و تمام آن چیزهایی را که شریک خداوند ساخته بودیم به دور ریختیم. ولی اینچنین توبه و ایمانی که بعد از مشاهده عقوبت سخت پیدا شود هرگز به حال آنها سود نخواهد بخشید.

 

 

آدمی میوه درخت طبیعت است. میوه تا در درخت است از طریق همان درخت و از راه ریشه و رگ های همان درخت تغذی می کند، مواد زمین را به خود می گیرد، آب می خورد، از نور و هوا و حرارت استفاده می کند، ولی همین که به علت رسیده شدن و گذشتن اجل و مدت معلوم و یا به علت کندن آن میوه رابطه اش با درخت قطع شد دیگر برای این میوه راه تکامل و ترقی و اصلاح و مبارزه با آفت و همه چیز بسته است، اگر کال و نارس از درخت جدا شده دیگر چاره پذیر نیست و اگر پژمردگی و افسردگی پیدا کرده دیگر از طریق آب دادن و نور و هوا به آن درخت نمی شود آن پژمردگی را اصلاح کرد.

 

انسان هم در جهان طبیعت همین حال را دارد، هر اصلاح و تکمیلی که بایست بکند تا وقتی است که روی درخت طبیعت است و جدا نشده و اما همین که از این درخت با دست مرگ جدا شد دیگر راه اصلاح به روی او بسته است.

 


البته این نکته را هم باید در نظر داشت که هر چند آدمی در آن جهان دستش از اصلاح و تکمیل خود کوتاه است در عین حال گاهی به واسطه سببی از اسباب از این جهان رحمت هایی به او می رسد.

 

رسول خدا فرمود: همینکه آدمی می میرد دفتر عمل وی بسته می شود، ستونهای حسنات و همچنین ستونهای سیئات به کلی بسته می گردد مگر از ناحیه سه چیز: یکی اینکه آدمی یک مؤسسه خیر از او باقی گذاشته باشد که بندگان خدا بعد از او از آن مؤسسه منتفع گردند، مثل اینکه بیمارستان یا مدرسه یا مسجدی تأسیس کرده باشد، دیگر اینکه اثری علمی از خود به یادگار گذاشته باشد که بعدها طالبان علم و معرفت از آن اثر علمی بهره مند شوند، سوم اینکه فرزندانی صالح و درستکار و مؤمن باقی گذاشته باشد که بعد از مردن برای وی طلب مغفرت نمایند.


منبع: مطهری ،حکمتها و اندرزها

Akbar Balinparast بازدید : 193 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

دعا برای خدا


انسان مومن همواره در این اندیشه است که رضایت خدا را در هر امری هر چند به شکل احتمال به دست آورد؛ زیرا باور مومن بر این است که کاری که رضایت خداوند در آن به دست نمی آید بیرون از هرگونه ارزش گذاری است. این مسئله موجب می شود تا دغدغه اصلی وی دستیابی به نشانه هایی باشد که در آن رضایت و خشنودی خداوند نمودار است.

 


در بینش قرآنی زمانی عملی ارزش می یابد که کمالی باشد. کمال در عمل به این است که حسن فاعلی و فعلی را دارا باشد. حسن فاعلی به حوزه بینش و باورها و اعتقادات شخص باز می گردد و این که عملی را با چه قصد و نیت انجام می دهد و از انجام آن چه انتظاری دارد؟ اما حسن فعلی به این است که نفس فعل و کاری که انجام می شود عملی اخلاقی، هنجاری و پسندیده است. از این رو، زمانی کاری، کمالی شمرده می شود که از این دو ویژگی برخوردار است.



قرآن این دو ویژگی را در آیات بسیاری مورد تحلیل و تجربه قرار داده و اعلام کرده از زمانی عملی مقبول و مورد رضایت خداوند قرار می گیرد که از این ویژگی ها برخوردار باشد. در این نوشتار تلاش بر آن است تا این دو ویژگی بر اساس تحلیل و تبیین قرآنی شناسایی و بیان شود. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.



انسان زمانی در مسیر کمالی قرار می گیرد و اعمال و رفتارش شخصیت و شاکله کمالی او را می سازد که در حوزه بینش و نگرش براساس ارزش های قرآنی و وحیانی قرارگیرد.



اگر خداوند را کمال مطلق بدانیم هر کسی می کوشد تا به سوی این موجود کمالی حرکت کرده و خود را به وی نزدیک سازد. این همان چیزی است که در اصطلاح دینی و عرفانی به عنوان تقرب یاد می کنند. هدف از تقرب به خداوند به عنوان کمال مطلق رهایی از هرگونه نقص و پستی و هبوط و سقوط است. انسان با تقرب به خدا می تواند خود را چنان که باید شود می سازد.



خودسازی مسیری کمالی به سوی خداست و این زمانی محقق می یابد که براساس آموزه های وحیانی قرآن باشد، در آیات قرآنی برای تکامل انسان مسیری مشخص شده است که شامل اصول بینشی و امور نگرشی است. مجموعه ای که در آیات قرآن از آن به دین یاد می شود شامل دو دسته امور است. امور شناختی که باورها و بینش های آدمی را شکل می بخشد و از آن به گزاره های شناختی یاد می شود و امور دیگری که این را به شکل موثر در جان و روح آدمی جایگزین می سازد و شاکله و شخصیت وجودی شخص را هویت جدیدی می بخشد که از آن به آموزه های دستوری و شریعت یاد می شود. در حقیقت انسان با دین که مجموعه ای کامل از بینش و نگرش است شناخته می شود و هویت جدیدی می یابد.



در قرآن از بینش به عنوان ایمان و از نگرش به عنوان عمل صالح یاد شده است. از این رو در آیات قرآنی همواره ایمان و عمل صالح در کنار هم قرار گرفته است و تنها انسان هایی را رها یافته از خسران و زیان معرفی می کند که دارای بینش درست و نگرش راستین باشد. به این معنا که بینش های آنان بر اساس گزاره های شناختی وحیانی شکل یافته باشد و اعمال و رفتارهایشان براساس آموزه های دستوری جهت گیری شده باشد. هرگاه میان بینش ها و نگرش ها تطابق صورت گیرد تصدیق انجام می گیرد که از آن به صدق یاد می شود و صدیقین کسانی هستند که دارای نگرش راستین می باشند و اعمال ایشان به درستی مطابق با گزاره های شناختی می باشد.



تلازم حسن فاعلی و حسن فعلی



ارتباط بینش و نگرش و تاثیر متقابل آن در آیات بسیاری بیان شده و روایات متعددی دراین باره نیز از معصومین (ع) وارد شده است. گویاترین حدیث در این حوزه را می توان در این جمله کوتاه یافت که می گوید: «انماالاعمال بالنیات؛ به این معنی که نیت و قصد که بیانگر همان بینش درست است می بایست در هر عملی خود را نشان دهد و آن چه در مقوله اعمال، مهم و اساسی است نیت شخص است. به این معنا که میزان داوری و ارزش گذاری هر عملی نیت و قصد شخص است. این همان چیزی است که از آن به حسن فاعلی تعبیر می شود.


خداوند می فرماید اگر کسی عملی را انجام دهد و در آن عمل مرا با دیگری شریک کند. بخشی که مال شریک است که مال خودش است و اما من آن چنان بخشنده هستم که حتی آن بخشی که برای من در نظر گرفته است آن را نیز به شریکم می دهم. سوره انعام آیه 136



البته در آموزه های قرآنی افزون بر حسن فاعلی که درباره اش بیشتر خواهیم پرداخت به حسن فعلی نیز توجه جدی مبذول می شود؛ زیرا در تحلیل قرآنی برای دستیابی به کمال هر چیزی حسن فاعلی تنها کفایت نمی کند و می بایست به حسن فعلی نیز توجه داشت.



برای روشن شدن این مسئله مثالی از اندیشه هایی آورده می شود که در جامعه امروز وجود دارد. بسیار دیده و شنیده شده است که شخص بی حجاب و یا بدحجاب می گردد و یا با نامحرم دست می دهد و هنگامی که از عمل وی انتقاد می شود می گوید دل باید دل پاک باشد و از این چیزهایی که برای توجیهات به کار می رود. در حقیقت این اشخاص بر حسن فاعلی تاکید دارند و می گویند که دل هایشان سرشار از ایمان به خداست و با این کار خویش هیچ گونه قصد سوء و یا عنادی با خدا ندارند. اما دل پاک و نیت صادق به تنهایی برای دستیابی به کمال کفایت نمی کند.



بنابراین باید در این تفسیر روایتی که می گوید: انماا لاعمال بالنیات نکته ای را افزود و گفت که مراد از اعمال در این روایت مطلق عمل و یا اعمال نیست بلکه مراد اعمال نیک و صالح است. به این معنا که انماالاعمال الصالحه بالنیات الصالحه؛ یعنی برای هر عمل صالح می بایست نیت و قصد خوب نیز باشد.

 

 

 

 


عجب چیزهایی در نامه اعمال ماست!



در حقیقت با این قیدهایی که در روایت اعمال شده است می توان گفت که روایت به طور دقیق ناظر به همان آیات قرآنی است؛ زیرا قرآن مراد از نیت را نیت خیری می داند که برخاسته از ایمان باشد و از نظر بینشی دارای خاستگاه درست و راست الهی باشد و مراد از اعمال نیز اعمال صالح است. از این رو در آیات قرآنی همواره عبارات ایمان به خدا در کنار عمل صالح قرارمی گیرد. در این آیات تاکید بر ایمان به خدا و عمل صالح است و به مطلق ایمان و یا به مطلق عمل توجهی نمی شود. این همان معنای دیگری از حسن فاعلی و حسن فعلی است.


حسن فاعلی به این معناست که شخص در اندیشه و باورها و بینش ها خداوند را در کار آورد و حسن فعلی آن است که اعمال و رفتارهای هنجاری و اخلاقی را در پیش گیرد که از نظر عقل مستقل و عقلا و سیره آنان و شریعت مورد تاکید و امضا باشد و یا به شکل تاسی خداوند آن را به عنوان عمل نیک و صالح مطرح و از مردم خواسته باشد که بدان عمل کنند.



بسیار دیده شده است که شخص کاری را به نیت خیر انجام می دهد ولی چون بیرون از دایره حکم عقل و عقلا و شریعت است امری نابهنجار و یا عملی زشت بشمار می رود اما عنوان عمل نیک برای خود می داند و یا این که اعمال خوب و نیکی را انجام می دهد ولی چون این اعمال بر اساس نیت درست و راست نبوده است واز نظر بینشی دچار مشکل است امری کمالی دانسته نشده است و سودی نخواهد داشت.



درحقیقت زمانی امری کمالی خواهد بود که دارای حسن فاعلی و فعلی باشد. خداوند درباره مساله حسن فاعلی در آیات چندی سخن گفته است از جمله آیاتی که به حسن فاعلی توجه داشته آیات 103 تا 105 سوره کهف است. خداوند در این آیه رفتار برخی از انسان ها را تحلیل می کند و می گوید: ای پیامبر به مشرکان بگو که آیا می خواهند زیانکارترین مردمان را آگاه سازم آنانی که تمامی اعمالشان در زندگی دنیوی از میان رفت در حالی که گمان می کردند کارهای خوب انجام می دهند زیرا آنان کسانی بودند که به آیات و لقای پروردگارشان کافر شدند پس همه اعمالشان از میان رفت و هنگامی که در قیامت اعمال وزن می شود برای اعمال آنان وزنی نیست.”



در حقیقت اشخاصی که کافر هستند با این که کارهای خوب و خیر انجام می دهند و گمان می کنند که چون کار و عملشان دارای حسن فعلی است می بایست مفید و سازنده باشد امری کمالی دانسته شود؛ در حالی که حسن فعلی به تنهایی کفایت نمی کند و برای کمالی شدن عملی حسن فاعلی نیز مطرح می باشد. از این رو می گوید این اعمال به سبب نیت نادرست و بینش باطل کسانی که آن از انجام می دهند از میان می رود و حبط می شود و در قیامت به دلیل این که تنها اعمال کمالی وزن دارند هیچ وزن و ارزشی برای این عمل نیک وجود ندارد؛ زیرا از حسن فاعلی برخوردار نمی باشد.



خداوند به حسن فاعلی بسیار اهمیت می دهد، از این رو همواره در آیات قرآن ایمان و بینش بر عمل صالح مقدم است. حتی اگر شخصی عملی را مشرکانه انجام دهد که آن را نمی پذیرد و خلوص در عمل برای کمال یابی آن را شرط لازم از این رو هر گونه شرک خفی و غیر خفی را عاملی برای از میان رفتن وجه کمالی عمل بشمار می آورد.



خداوند در مساله شرک، خیلی حساسیت نشان می دهد و تنها اعمال مخلصانه را می پذیرد چنان که علت پذیرش اعمال خاندان مطهر رسول الله (ص) که در سوره انسان مطرح شده را اخلاص ایشان می داند.



آیت الله فاضل لنکرانی در تفسیر آیه 136 سوره انعام می فرماید: خداوند خیلی بخشنده است و در میان شریکان، بهترین شریک را می توان خداوند دانست. خداوند می فرماید اگر کسی عملی را انجام دهد و در آن عمل مرا با دیگری شریک کند. بخشی که مال شریک است که مال خودش است و اما من آن چنان بخشنده هستم که حتی آن بخشی که برای من در نظر گرفته است آن را نیز به شریکم می دهم.


خودسازی مسیری کمالی به سوی خداست و این زمانی محقق می یابد که بر اساس آموزه های وحیانی قرآن باشد.

 

 

نیت نام و نشان، عملی مشرکانه

از این رو گفته اند اگر کسی در عمل خود، نیت نام و نشان و یا نام نان را داشته باشد آن عمل مشرکانه است و خداوند همه آن عمل را به شریک می بخشد و در قیامت عملی بی وزن و بی ارزش خواهد بود که در ترازوی عمل، سنگینی و وزنی نمی یابد و اعمالش سبک و بی محتوا خواهد شد.



اخلاص زمانی اتفاق می افتد که شخص در عمل خویش تنها رضایت و خشنودی خداوند را در نظر داشته باشد و کاری را برای رضایت دیگری انجام ندهد. عمل حتی اگر هنجاری و اخلاقی باشد و ازنظر دین و شریعت آن را عمل صالح و نیک و خیر بشمارد زمانی می تواند کمالی و تاثیرگذار در قیامت باشد و وزنی برای صاحب خویش کسب کند که آن عمل دارای اخلاص و حسن فاعلی باشد و نیت غیر در آن وجود نداشته باشد.

 


بهترین اعمال



این گونه است که بسیاری از بزرگان در اعمال خویش تنها رضایت خدا را در نظر داشتند و کارهای نیک را برای غیر انجام می دادند. این غیر می تواند شخص یا اعتبار و مقام و یا نام و نشان یا نام و نان باشد. به این معنا که اشخاص، اعمال خویش را گاه برای نان و یا نام انجام می دهند و برخی دیگر هم برای نان و هم نام انجام می دهند. برخی هستند که ذکر می گویند تا مردم آنان را متدین بدانند و یا تسبیج می زنند زیرا از تسبیح خوششان می آید و یا اموری از این قبیل که شائبه شرک در آن است. این گونه اعمال حتی اگر عبادی باشد اگر دارای حسن فاعلی نباشد و تنها برای خداوند انجام نشود نه تنها خیر نیست بلکه وزر وبال روز قیامت اوست. درباره علامه جعفری حکایتی مطرح است که بیانگر بسیاری از امور درباره نقش حسن فاعلی و خلوص در کمال یابی عمل است و ما در اینجا به عنوان حسن ختام به آن اشاره می کنیم:

 


خاطره ای از علامه جعفری

مرتضی نجفی قدسی از فعالان قرآنی می نویسد: در یکی از روزهایی که خدمت استاد جعفری بودم؛ ایشان فرمودند: هر کاری که می کنید برای خدا بکنید نه برای خودتان و نه حتی برای آیندگان. کار باید برای خدا باشد و نیت باید خالص الوجه الله باشد آنگاه افزودند: نظام سرمایه داری می گوید برای خودت کار کن و نظام کمونیستی می گوید برای آیندگان کار کنید ولی اسلام این را نمی گوید. اسلام می گوید برای خدا کار کنید. سپس مثالی از زندگی خود ذکر کردند که واقعا شنیدن دارد.



ایشان فرمودند آن زمانی که من در نجف شروع کردم به شرح مثنوی، یکی از بزرگان اهل معرفت در نجف به بنده گفت: فلانی اگر این چیزهایی که می نویسی روزی به نام کسی دیگر منتشر شد و یا این که گفتند مثلا از پشت کوه پیدا کرده ایم و نمی دانیم نویسنده اش کیست، شما در درون خودت ببین نارضایتی و یا چیزی احساس می کنی یا نه. اگر دیدی ناراضی بودی و علاقمند بودی که به نام تو این کارها انجام شود پس بشوی این اوراق را و بریز دور آن ها را که زحمت بیهوده است و فایده ای ندارد ولی اگر دیدی برایت هیچ مساله ای نیست که این ها به نام کس دیگری منتشر شود و یا بدون ذکر نام شما منتشر گردد خوب پس ادامه بده که برای خداست و ایشان فرمود من هم از ابتدا حقیقتا نیتی این چنین کردم که اگر این (شرح مثنوی) روزی به نام کس دیگری چاپ شد و یا اصلا نام مرا ذکر نکردند برایم هیچ فرقی نکند.



با توجه به این حکایت آموزنده و تکان دهنده می توان ادعا کرد که نمونه هایی از شرک در بسیاری از اعمال ما به شکل خفی و اخفی وجود دارد که دست کم نقش کمالی عمل را از میان می برد و از تاثیر آن می کاهد.


نویسنده: رضا شریفی

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 117 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

پيامبر اكرم فرمود: سه گروه پيش از همه داخل بهشت مى شوند و سه گروه پيش از همه به دوزخ افتند.

 

اما اولين شخصى كه داخل بهشت مى شود، شهيد است . پس از او بنده اى كه خدايش را به خوبى پرستش كرده است . سپس ‍ انسان وارسته و پاكدامن .

 

اما نخستين كسى كه داخل جهنم مى شود سلطان جائر و فرمانده ظالم است . وپس از او ثروتمندى كه حق الله و حق الناس ‍ را رعايت نكند. سپس فقير و نيازمند متكبر و خودخواه .

 

Akbar Balinparast بازدید : 174 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

زیستن در دامن رنج ها و پذیرفتن محرومیت ها، براى رسیدن به‏آسایش و برخوردارى است. رنج دنیا، راحت آخرت را در پى دارد، و...

 

محرومیت دنیوى، نعمت و رفاه آخرت را، ولى، براى آنان که آن‏«مرحله‏» را باور داشته باشند و آگاهانه و انتخابگرانه، «نقد دنیا» را فداى ‏«آخرت‏» کنند.



وگرنه، کم نیستند کسانى که رنج دو جهان و عذاب دو سرا را خواهند داشت و محرومیت هر دو مرحله را خواهند چشید: «خسر الدنیا و الآخرة‏».



براى زیستن در دامن رنج ها و تحمل ابتلاءات، باید منطق داشت. قیچى کردن باور از آخرت، مشکلى را حل نمى‏کند و بحران اندیشه را افزونتر مى‏سازد. این زندگى به جایى بند نیست،



گاهى مثل شکستن ساقه‏اى در طوفان، غرق شدن قایقى در دریاى‏ مواج، مرگ راه گم کرده‏اى در کویر خشک، پژمردن گلى در دست هاى یک ‏کودک، سوختن و دود شدن مشتى زباله، ترکیدن یک حباب بر روى آب‏است. گاهى ورق کتاب زندگى، به تعبیر «صائب تبریزى‏»،

 

«به نسیم مژه برهم زدنى‏» نابود است.



آنکه زندگى را، نوعى جان‏کندن تدریجى مى‏داند، اگر خدا را در زندگى‏ و عقیده به معاد را براى پس از زندگى نداشته باشد، راست مى‏گوید. و حق دارد چنین بپندارد.



زندگى بدون اعتقاد به خدا و معاد، جهنمى است که انسان در آن‏ مى‏سوزد و زندانى است که انسان، گرفتار عذاب پیوسته است، و مرگى است ‏به نام زندگى.


ولى همه اینگونه نمى‏بینند و نمى‏شناسند.



اقبال لاهورى مى‏گوید:

مذهب زنده‏دلان، خواب پریشانى نیست از همین خاک، جهان دگرى ساختن است



تنها «آخرت گرایى‏» است که به «حس خلود» که در نهاد و عمق فطرت‏ ماست پاسخ مى‏دهد و معماى حیات و «راز بقا» را براى ما کشف مى‏کند.



رسولان الهى، که پیام آورانى از آن جهان‏اند، آمده‏اند تا چشم و گوش‏بشر را به همین حقایق بگشایند. آمده‏اند تا به «دید» انسان، هم «وسعت‏»ببخشند، هم «دقت‏»، هم «عمق‏». فقط پیش پاى خود را نبینیم، که آفاق گسترده‏ترى هم هست. فقط سطح و ظاهر را نشناسیم، که عمق و ژرفایى هم هست.



قد اندیشان ماده‏گرا و دنیاباور، از حل این معما عاجزند و از «وسعت‏وجود» و «عمق هستى‏» بى خبرند.

 

وقتى آب برکه‏اى، غیر از چهره آشکارش، عمقى هم دارد، وقتى سطح زمین، غیر از این پوسته، ژرفاى ناپیدایى هم دارد، و... وقتى گستره خاک و پهنه محیط، تنها همین «پیرامون‏» ما نیست، بلکه افق هاى دور دست‏ترى هم دارد که با این چشم، دیدنى نیست، چرا در «مجموعه هستى‏» و «کل آفرینش‏»، چنین نباشد؟


ما هم «جهان غیب‏» داریم، هم «غیب جهان‏».



هستى، تنها همین نیست که به چشم مى‏بینیم و با حس، ادراک‏ مى‏کنیم. آنچه را هم که مى‏بینیم و حس مى‏کنیم، باز همه حقیقت اشیاء نیست. در وراى این «عالم محسوس‏»، عوالمى وجود دارد، نامرئى و نامحسوس، که همان غیب جهان است. و در عمق این «جهان فیزیکى‏» هم حقیقت نابى هست، فراتر از ماده، که «متا فیزیک‏» نام دارد و «جهان ‏غیب‏»!



آن «نادیدنى‏» ها را با چشم و نگاهى دیگر باید دید، با «چشم دل‏». و آن «ناشنیدنى‏» ها را نیز باید با «گوش جان‏» شنید.



رسولان الهى، که پیام آورانى از آن جهان‏اند، آمده‏اند تا چشم و گوش ‏بشر را به همین حقایق بگشایند. آمده‏اند تا به «دید» انسان، هم «وسعت‏» ببخشند، هم «دقت‏»، هم «عمق‏». فقط پیش پاى خود را نبینیم، که آفاق گسترده‏ترى هم هست. فقط سطح و ظاهر را نشناسیم، که عمق و ژرفایى هم هست.

 

منبع : گامی در مسیر جواد محدثی

 

Akbar Balinparast بازدید : 156 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)


رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات است.

 

بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفس‌های شما تسبیح، خواب شما عبادت، عمل‌هایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.

 

پس با نیت‌ای درست و دلی پاکیزه،‌ پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد. با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»

 

آن گاه پیامبر اکرم وظیفه روزه‌داران را برشمرد و از صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز عبادت و سجده های طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در این ماه سخن گفت.

 

منابع :

مفاتیح الجنان،‌ تفسیر نمونه، ‌ج 1، ص 634؛ المیزان، ‌ج 2، ص15

 

Akbar Balinparast بازدید : 202 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (1)

 

اين نوع استخاره نيز شايع و معروف است، كه به چند شيوه انجام مى شود:

 

اوّل: علامه مجلسى مى نويسد: از «شيخ بهايى» نقل شده است: از بزرگان و اساتيدم شنيدم كه اين دستورالعمل از حضرت ولىّ عصر(عليه السلام) درباره استخاره با تسبيح رسيده است. فرمود: «تسبيح را به دست (راست) مى گيرى و سه بار صلوات مى فرستى و آنگاه قسمتى از تسبيح را (با دست چپ) مى گيرى و دوتا دوتا رد مى كنى; اگر در پايان يك دانه باقى ماند، به معناى «إفعل» (انجام بده) است و اگر دو دانه باقى ماند، مفهوم آن «لاتفعل» (انجام نده) است.

 

دوم: از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

 

(به هنگام استخاره با تسبيح) نخست يك مرتبه سوره «حمد» را مى خوانى و آنگاه سه بار سوره «توحيد» (قل هو اللّه...) را و آنگاه پانزده مرتبه صلوات مى فرستى، سپس مى گويى:

 

 

اَللّهُمَّ إِنّى أسْئَلُكَ بِحَقِّ الْحُسَينِ وَجَدِّهِ وَأَبيه، وَ أُمِّهِ وَ أَخيهِ، وَ الاْئِمَّةِ مِنْ


خدايا از تو مى خواهم، به حقّ حسين و جدّش و پدر و مادر و برادر و امامان از

 

 

ذُرِّيَّتِهِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ أنْ تَجْعَلَ لِىَ الْخِيَرَةَ في


نسلش اين كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى و خيرم را در اين تسبيح

 

 

هذِهِ السَّبْحَةِ، وَ أَنْ تُرِيَني ما هُوَ الاَْصْلَحُ لي في الدِّينِ وَالدُّنْيا، اَللّهُمَّ إنْ


قرار دهى و آنچه را كه صلاح دين و دنيايم است به من نشان دهى. خدايا اگر

 

 

كانَ الاْصْلَحُ في دينى وَدُنْيايَ، وَ عاجِلِ اَمْري وَ آجِلِهِ، فِعْلَ ما اَنَا عازِمٌ


مصلحت دين و دنيا و امروز و فردايم در انجام كارى است كه قصد آن را دارم،

 

 

عَلَيْهِ، فَأْمُرْني، وَإلاّ فَانْهَني، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ.


پس مرا بدان فرمان ده! وگرنه مرا از آن نهى كن; چرا كه تو بر انجام هر كارى توانايى.

 

 

پس از آن، قسمتى از تسبيح را مى گيرى و آن را مى شمارى و با عدد اوّل مى گويى «سُبْحانَ اللهِ» و با عدد دوم مى گويى «أَلْحَمْدُلِلّهِ» و با عدد سوم مى گويى «لا إِلهَ اِلاَّ اللّهُ» و به همين ترتيب پيش مى روى; در پايان اگر دانه آخر شمارش، سُبحان الله بود، مخيّر ميان فعل و ترك هستى و اگر أَلْحَمْدُللهِ بود، نشانه امر است و آن را انجام مى دهى و اگر لا إِلهَ اِلاَّ اللّهُ بود، نهى است و آن را ترك مى كنى.

Akbar Balinparast بازدید : 201 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

برای اجابت دعا در شب قدر باید کارهایی کرد و به کسانی متوسل شد که خداوند به ما نگاه کند و دعاهایمان را اجابت نمایداز جمله آنها عبارتند از:



الف ـ تأكید بر دعا در شب قدر


الإقبال ـ به نقل از حمّاد بن عثمان ـ :شب بیست و یكم ماه رمضان ، خدمت امام صادق علیه السلام وارد شدم. به من فرمود:


«اى حمّاد! غسل كرده اى؟»


گفتم: آرى ، فدایت شوم.


پس ، حصیرى طلبید. سپس فرمود:«كنار من بیا و نماز بخوان».


امام علیه السلام همواره نماز مى خواند و من نیز كنار او نماز مى خواندم ، تا آن كه از همه نمازهایمان فارغ شدیم. سپس شروع كرد به دعا كردن.


من نیز دعاى او را آمین مى گفتم ، تا آن كه سپیده دمید. اذان و اقامه گفت و بعضى از فرزندان نوجوان خود را صدا زد.


ما پشت سرش ایستادیم و او جلو رفت و براى ما نماز صبح را به جماعت خواند. 1

 


ب ـ دعاهاى شب قدر


المعجم الأوسط ـ به نقل از عبد اللّه بن یزید ـ عایشه گفت: اى پیامبر خدا! اگر شب قدر را درك كردم ، از خدا چه بخواهم؟


پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «از او عافیت بخواه » . 2

 


الإقبال ـ در بیان دعاى امام حسن مجتبى علیه السلام :

 


«اى آن كه در آشكارى اش پنهان است! اى آن كه در نهان بودنش آشكار است! اى پنهانى كه نهان نیست! اى آشكارى كه دیده نمى شود!

 


اى آن كه هیچ توصیفگرى به حقیقتِ هستى اش نمى رسد و به حدّى محدود نیست! اى غایبى كه گم شده نیست!

 


اى حاضرى كه دیده نمى شود : طلبش مى كنند و به او مى رسند ؛ آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست ، حتّى چشم بر هم زدنى ، تهى از او نیست ؛ نه به چگونگى، درك مى شود و نه به كجایى ، جایى براى او بیان مى گردد! تو فروغ فروغ ها و پروردگار پروردگارانى. تو بر همه چیز ، احاطه دارى.

 


منزّه است آن كه چیزى همچون او نیست ، و او شنواى بیناست. منزّه است آن كه این گونه است و جز او چنین نیست.»3


سپس هر چه خواستى دعا مى كنى و از او مى خواهى.

 


امام صادق علیه السلام در حدیث خود فرموده است كه دعاى دعاكننده ، مستجاب و حاجت هایش برآورده مى شود

 


ج ـ واسطه قرار دادن قرآن


امام باقر علیه السلام: « در سه شب از ماه رمضان ، قرآن را [ به دست] مى گیرى ، باز مى كنى و جلوى روى خود قرار مى دهى و مى گویى:

 


« خداوندا! تو را به كتابِ نازل شده ات مى خوانم و به آنچه در آن است ـ و نام بزرگ تر و نام هاى نیكوتر تو و آنچه مایه بیم و امید است ، ـ كه مرا از آزادشدگانِ خودت از آتش قرار دهى» و براى هر نیازى كه به نظرت مى رسد ، دعا مى كنى» 4

 


د ـ واسطه قرار دادن قرآن و اهل بیت علیهم السلام

 


الإقبال ـ به نقل از امام صادق علیه السلام ـ :قرآن را بگیر و آن را بر سرت بگذار و بگو :


«خداوندا! به حقّ این قرآن و به حقّ آن كه او را با قرآن مبعوث كردى و به حقّ هر مؤمنى كه در قرآن او را ستوده اى و به حقّى كه بر آنان دارى ـ و هیچ كس به حقّ تو ، آشناتر از خودت نیست ـ ، تو را قسم مى دهم ، به خودت ، اى خداوند! (ده بار) سپس مى گویى :

 


«به حقّ محمّد (ده بار) ، به حقّ على (ده بار) ، به حقّ فاطمه (ده بار) ، به حقّ حسن (ده بار) ، به حقّ حسین (ده بار) ، به حقّ على بن حسین(ده بار) ، به حقّ محمّد بن على (ده بار) ، به حقّ جعفر بن محمّد (ده بار) ، به حقّ موسى بن جعفر (ده بار) ، به حقّ على بن موسى (ده بار) ، به حقّ محمّد بن على (ده بار) ، به حقّ على بن محمّد (ده بار) ، به حقّ حسن بن على (ده بار) ، به حقّ حجّت (ده بار) » و حاجت خویش را مى طلبى .

 


امام علیه السلام در حدیث خود فرموده است كه دعاى دعاكننده ، مستجاب و حاجت هایش برآورده مى شود.

5


امام كاظم علیه السلام: قرآن را در دستت بگیر و آن را بالاى سرت ببر و بگو:

 


« خداوندا! به حقّ این قرآن ، و به حقّ آن كه او را با قرآن به سوى بندگانت فرستادى ، و به هر آیه اى كه در قرآن است و به حقّ هر مؤمنى كه او را در قرآن ستوده اى و به حقّ او بر تو ـ كه هیچ كس به حقّ او داناتر از تو نیست ، اى سرورم ، اى سرورم ، اى سرورم! خداوندا ، خداوندا ، خداوندا! (ده بار) و به حقّ محمّد (ده بار) و به حقّ هر امام (ده بار) و امامان را مى شمارى تا به امام زمانت برسى.» به یقین ، از جاى خود بر نمى خیزى ، مگر آن كه حاجتت برآید و كارت برایت آسان شود !6

 


زیارت امام حسین (علیه السلام)


امام صادق علیه السلام: « هر گاه شب قدر شود ـ كه در آن ، هر كار حكمت آمیزى فیصله مى یابد ـ ، آن شب، منادى از دل عرش بانگ بر مى آورد كه: «خداوند ، هر كس را امشب به زیارت قبر حسین علیه السلام آمد ، آمرزید».7

 


...........................................................................................


1- الإقبال : ج 1 ص 366 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 157 ح 4 .


2- المعجم الأوسط : ج 3 ص 66 ح 2500 ؛ مستدرك الوسائل : ج 7 ص 458 ح 8654 نحوه .


3- الإقبال : ج 1 ص 382 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 165 ح 5 وفیه «دعاء علیّ بن الحسین علیهماالسلام» .


4- الإقبال : ج 1 ص 346 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 146 و ج 97 ص 4 ح 5 .


5- الإقبال : ج 1 ص 346 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 146 .


6- الإقبال : ج 1 ص 347 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 146 .


7- تهذیب الأحكام : ج 6 ص 49 ح 111 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 166 ح 5 .

 

Akbar Balinparast بازدید : 196 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

زنده نگه داشتن یاد امام زمان(عج)

 

وقتی امام منتظَرمان همواره به یاد ماست و برایمان دعا می کند، چرا ما به یادش نباشیم؟ چرا ما یادش را همواره زنده نکنیم؟ چرا ما نکوشیم که به حضرتش خدمت کنیم؟ چرا ما نکوشیم که حقوق حضرت را رعایت نکنیم؟ ...



وقتی دعای ندبه می خوانیم که «عَزیزٌ عَلَیَّ أَن أرَی الخَلقَ وَلا تُری» ... باید یادمان باشد که این سخت بودن ندیدن امام را باید با عمل نشان دهیم نه فقط با حرف...!



دعای عهد که می خوانیم ... « اللهمَّ أنِّی أُجَددُ لَه فِی صَبیحَةِ یَومِی هَذَا وَ مَا عِشتَ مِن أیَامِی عَهداً وَ عَقداً وَ بَیعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لا أَحُولُ عَنهَا و لا أزُولُ أَبَدا اللهمَّ اجعَلنِی مِن أنصَارِه وَ أعوَانِه وَ الذَّابینَ عَنهُ وَ المُسَارعینَ إلَیه فِی قَضَاءِ حَوائِجِه وَ المُمتَثِلینَ لاوَامِره وَ المُحَامینَ عَنهُ وَ السَّابِقینَ إلی إرادَتِه وَ المُستَشهَدینَ بَینَ یَدَیه»

 

باید که به عمل نشان دهیم تجدید این پیمان را، پایدار بودن و برنگشتن از این پیمان را، باید که بخواهی تا از یارانش باشی و کمک کارانش و از مدافعان حریمش و از شتاب کنندگان به سویش که خواسته هایش را انجام دهی و دستوراتش را اطاعت کنی ... و برای همه این شدن ها و به عمل نشان دادن ها، در کنار همه آن گام هایی که باید برای انجام وظیفه برداریم، یک گتم دیگر هم هست. می دانی چیست؟



وقتی در جمع دوستانت نشسته ای، وقتی در این جمع از هر دری سخنی می گویید و می شنوید، وقتی درباره هزاران مسئله مورد علاقه تان یا مسائلی که فکرتان را مشغول کرده، با هم سخن می گویید، چقدر برای امام زمانت وقت می گذاری؟ چقدر در جمع دوستانت از فضایل امام می گویی و آثار وجودی حضرتش؟ چقدر از وظایفی که در مقابل امام بر عهده دارید، حرف می زنید؟ اصلاً می دانی حقوق امام چیست؟ تو و دوستانت چه چیزهایی را باید رعایت کنید؟ ...



بگذار بحث حقوق حضرت را به زمان دیگری موکول کنیم که این نیز جای خود را می طلبد... اما یادت نرود امام صادق(علیه‌السلام) به یکی از یاران خود به نام فُضیل فرمود: «آیا می نشینید و با یکدیگر گفت و گو می کنید؟» فضیل گفت: آری فدایت شوم. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: «همانا من آن مجالس را دوست می دارم، پس امر ما را احیا کنید. ای فُضیل! خدا رحمت کند کسی را که امر ما را احیا نماید»(1)...



یادت نرود که امام رضا(علیه‌السلام) فرمود: «هر کس در مجلسی بنشیند که در آن مجلس امر ما زنده می گردد، روزی که دل ها می میرد، دلش نخواهد مرد»(2) ...



پس اگر می خواهی آن روز که دل ها می میرد، دلت زنده باشد؛ یادت باشد هر گاه در جمع دوستانت نشستی، از امام زمانت سخن بگو، از وظایفی که بر عهده دارید، از کارهایی که باید برای امام بکنید که زمینه و شرایط ظهورش را فراهم کنید و ... .



اگر روایاتی را که با مضمون امامت به ما رسده است، نیم نگاهی بیندازیم؛ در همه آن ها می یابیم که زندگی همه انسان ها و موجودات به برکت امام معصوم است. وقتی زیستن مان را مدیون برکت وجود امام زمان مان هستیم، چرا در خدمت گذاری اش نکوشیم؟ مگر نه اینکه هر گاه کسی کاری برایمان انجام می دهد، می کوشیم که در جبران آن کار، خدمتی برایش انجام دهیم. امام که هستی مان مدیون وجود اوست، برایش چه کرده این؟




به این مسئله فکر کرده ای؟...

 

امام صادق(علیه‌السلام) در بیان شرافت امام مهدی(عج) فرمود: «اگر دوران او را دریابم، تمام مدت زندگانی ام در خدمت او خواهم بود»(3) و خدمت کردن به امام چیزی جز یاری رساندن به شیعیان و پیروان حضرت، برطرف کردن نیازها و دفع مشکلات و حل و فصل امور آن ها نیست.



اما یادت باشد که امام را بر تو حقی است، آن گونه که در روایت به من و تو رسانده اند «هر حقی که برای خدای تعالی است، از آنِ ما (امامان) است»(4) پس همان گونه که می کوشی حق الله را رعایت کنی، بکوش که حق امام زمانت را نیز رعایت کنی که قلب مبارکش را با گناهان از خود نرنجانی، دستوراتش را اطاعت کنی و از نایبش پیروی، شرایط ظهورش را آماده سازی و در راهش جان نثاری کنی... .



..........................................................

پی نوشت ها:

1.بحارالانوار، ج 44، ص282.

2.صدوق، مجالس، مجلس 17، ح 4.

3.بحارالانوار، ج51، ص148.

4.اصول کافی، ج1، ص 37.

 

Akbar Balinparast بازدید : 149 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

ببينيد؛ خدا چند گناه را نمي بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدين.4- آبرو بردن.

 

به گزارش جهان، استاد فاطمي نيا در جلسه‌اي با ذکر چند نکته اخلاقي و عرفاني فرمود: خدمت آيت الله بهاالديني رسيدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سيد سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهد است الان مردم خيلي دست کم گرفته‌اند آبرو بردن را.

 


ببينيد؛ خدا چند گناه را نمي‌بخشد:


1-عمدا نماز نخواندن.

2- به ناحق آدم کشتن.

3- عقوق والدين.

4- آبرو بردن.

 

اين گناهان اينقدر نحس هستند که صاحبانشان گاهي موفق به توبه نمي‌شوند. پسر يکي از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، براي من تعريف مي‌کرد: «به پدرم گفتم پدر تو درياي علم هستي. اگر بنا باشد يک نصيحت به من بکني چه مي‌گويي؟ مي‌گفت پدرم سرش را انداخت پايين. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروي کسي را نبر!» الان در زمان ما هيئتي‌ها، مسجدي‌ها و مقدس‌ها آبرو مي‌برند.

 

عزيز من اسلام مي‌خواهد آبروي فرد حفظ شود. شما با اين مشکل داري؟ دقت کنيد که بعضي‌ها با زبانشان مي‌روند جهنم.

 

روايت داريم که مي‌فرمايد اغلب جهنمي‌ها، جهنمي زبان هستند. فکر نکنيد همه شراب مي‌خورند و از ديوار مردم بالا مي‌روند. يک مشت مومن مقدس را مي‌آورند جهنم. اي آقا تو که هميشه هيأت بودي! مسجد بودي! بله. توي صفوف جماعت مي نشينند آبرو مي‌برند.

 

اميرالمومنين به حارث همداني مي‌فرمايد: اگر هر چه را که مي‌شنوي بگويي؛ دروغگو هستي.

 

گناهکار چند نوع است: عده‌اي گناه مي‌کنند، بعد ناراحت و پشيمان مي‌شوند؛ سوزوگداز دارند؛ توبه مي‌کنند و هرگز فکر نمي‌کنند که روزي اين توبه را بشکنند؛ اما دوباره مي‌شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حديث داريم که اين اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعي داشته باشد، در نهايت بر شيطان پيروز مي‌شود.

 

Akbar Balinparast بازدید : 198 چهارشنبه 02 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

 

شبهه عدم معصومیت حضرت موسی!

 

برخی بر اساس مبانی نقلی شبهه ای را در مورد عصمت حضرت موسی ذکر نموده اند که: در سوره اعراف بیان شده است که:

 

«وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِیَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَكَادُواْ یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ »

 

(1) ؛ چون موسی خشمگین و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت ، گفت : در غیبت من چه بد جانشینانی بودید چرا بر فرمان پروردگار خود پیشی گرفتید؟ و الواح را بر زمین افکند ، و سر برادرش را گرفت و به سوی خود کشید هارون گفت : ای پسر مادرم ، این قوم مرا زبون یافتند و نزدیک بود که مرا بکشند، مرا دشمن کام مکن و در شمار ستمکاران میاور.


این شبهه ایجاد شده که : حضرت موسی (ع) الواح تورات را انداخته است، با عصمت آن حضرت سازگاری ندارد. چرا که انداختن الواح تورات به عنوان کتاب مقدس آسمانی توسط آن حضرت که در این آیه بیان شده است چگونه می تواند با معصوم بودن آن حضرت سازگار باشد؟


عناصر منطقی شبهه:


1- حضرت موسی (ع) از عصمت برخوردار است.


2- در آیه 150 سوره اعراف آمده که حضرت موسی (ع) الواح تورات را که به عنوان کتاب مقدس آسمانی مطرح می باشد، انداخته است.


3- این با عصمت آن حضرت سازگاری ندارد.

 

پاسخ شبهه:


حقیقت عصمت درباره انبیاء عبارت از مصونیت در گناه و اشتباه می باشد. این مصونیت، لطف خاص الهی بوده که به شکل علم و شعوری غالب بر همه اعمال انبیاء سایه افکنده است. چنین مصونیتی، حجت بر مردم را، در تبعیت کامل از فرامین انبیاء و عدم شک و شبهه در منسوب بودن احکام و فرامین صادره از ناحیه خداوند، تمام می کند. مصون بودن انبیاء از اشتباه در تلقی و دریافت احکام و فرامین الهی از سرچشمه وحی و ابلاغ آن به تمام و کمال به انسان، جایگاه در خور توجه ای را برای بحث از عصمت در برداشته است. از طرف دیگر بحث عصمت به همین جا خاتمه نمی یابد. دوری جستن و خودداری انبیاء از هر گونه گناه کوچک و بزرگی که با شخصیت پیامبر به عنوان الگوی انسان کامل، منافات داشته باشد، نیز از کمال اهمیت برخوردار است. عصمت نوع اول (عصمت در ناحیه دریافت و ابلاغ دستورات الهی) همواره و در رابطه با تمام انبیاء از یک شکل برخوردار بوده است. ولی نوع دوم از عصمت (عصمت در ناحیه افعال و اعمال روزمره و عادی پیامبر) هر چند در رابطه با همه انبیاء قطعی بوده، جریان آن به یک شکل نبوده است. اجرای مصونیت اخیر، از یک طرف بستگی به نوع احکام و دستورات خاص وارد شده در آن دین، و از طرف دیگر به مقتضیات زمان و مکان و مخاطب خاص آن پیامبر، بستگی دارد.


حادثه انداختن الواح مقدس از ناحیه حضرت موسی (ع)


داستان از آن جا شروع می شود که حضرت موسی به دعوت خداوند، به کوه سینا می رود. زمان این دعوت ابتداء از ناحیه خداوند، سی روز تعیین شده ولی بعدا به منظور آزمایش قوم بنی اسرائیل، به چهل روز افزایش می یابد. پس از گذشت سی روز و عدم مراجعت حضرت موسی (ع) قوم وی دچار شک و شبهه درباره بازگشت او می شوند. فردی به نام «سامری» از این تردید و دو دلی، با توجه به سوابق بت پرستی قوم موسی، بهره جسته و درصدد ساخت گوساله ای از جنس طلا، جهت پرستش مردم بر می آید. گوساله سامری با آواز خوش خود، روح مردم را به تسخیر در می آورد. خداوند در دوران میقات، موسی را از بت پرستی قومش، آگاه می کند.

 

حقیقت عصمت درباره انبیاء عبارت از مصونیت در گناه و اشتباه می باشد. این مصونیت، لطف خاص الهی بوده که به شکل علم و شعوری غالب بر همه اعمال انبیاء سایه افکنده است.


موسی پس از سپری کردن میقات، با عصبانیت و ناراحتی به میان مردم باز می گردد. با مشاهده صحنه بت پرستی، موسی الواحی را که با خود از کوه سینا آورده بر زمین می زند. سر برادر خود هارون که به عنوان جانشین در میان قوم خود تعیین نموده گرفته و به حالت خشم به طرف خود می کشد. هارون برای موسی توضیح می دهد که وی در این رابطه بی تقصیر است. بنی اسرییل به سخنان و نصایح هارون در این رابطه توجهی نکرده و خودسرانه دست به چنین اقدامی زده و نزدیک بوده وی را بکشند. هارون از موسی می خواهد عملی انجام ندهد که موجب سرزنش دشمنان شود. و در خواست می کند که او را در زمره ستمکاران و بت پرستان قرار ندهد. پس از اثبات بی گناهی هارون و عدم کوتاهی وی در انجام مأموریتش، موسی برای خود و برادرش هارون، از درگاه خداوند تقاضای بخشش و رحمت می کند.


نحوه برخورد حضرت موسی (ع) از لحاظ روان شناختی


تمام پیامبران موظف بودند که با هر گونه مظاهر شرک و بت پرستی به سختی مقابله و مبارزه کنند. تا زمینه ایجاد کلمه توحید و پیروی مردم از احکام و دستورهای خداوند، فراهم شود. برای همین منظور است که ملاحظه می شود اساس دعوت همه انبیاء، توحید و نفی شرک و بت پرستی می باشد. ساخته شدن گوساله سامری در میان جامعه تازه رسته از زنجیر بت پرستی، پرتگاهی است که همه زحمات طاقت فرسای موسی در اعتلای کلمه توحید، را در کام خود فرو می کشد. این است که موسی درصدد مقابله جدی با این مسأله بر می آید. او با عصبانیت خود و کوبیدن الواح مقدس به زمین، می خواهد به بنی اسراییل بفهماند که ارزش و مفهوم واقعی چنین الواحی، در صورت عدم وجود شرک و بت پرستی است. وجود الواح مقدس، در جامعه ای که روح و قلب مردم را شرک و گوساله طلایی، به تسخیر خود در آورده است، جائی ندارد. قطعا حضرت موسی به چنین قصد الهی، الواح را به زمین کوبیده است و هیچ گونه قصد توهین و اسائه ی ادب به الواح را در نظر نداشته است.


چگونه موسایی که خود مدت ها بشارت آوردن الواح مقدس را به مردم داده که پس از صحف حضرت ابراهیم، از آن تبعیت نمایند، و خود مدت ها در طلب آن، سخت کوشی و مرارت دیده و دوران سرنوشت ساز میقات را پشت سر گذارنده، اینک با شکستن الواح، به یکباره آن همه عهد و پیمان را به فراموشی سپارد، شیخ محمد عبده صاحب تفسیر المنار در تفسیر آیه مربوط به شکسته شدن الواح به دست موسی، می گوید: الواح را از دستانش افکند تا سر برادرش را بگیرد، از شدت خشم برای خدا و ناراحتی برای آن چه که قومش، از شرک به خدا انجام داده بودند، و گمان می کرد که برادرش (در این باره) مقصر است... زیرا در نظر موسی واجب بود که اگر بتواند آنها را از پرستش گوساله باز دارد، چنان که این عمل را با آتش زدن گوساله و انداختن آن به دریا، انجام داد... آن چه که ما در جواب از این اوهام (آیا افکندن الواح و شکسته شدن برخی از آنها، متضمن کوتاهی در بزرگداشت کلام الهی است؟ و چگونه چنین چیزی از پیامبر معصوم، هر چند در حال غضب شدید، واقع می شود؟) اختیار می کنیم (این است که): انداختن الواح، متضمن اهانت به آنها نمی باشد. هم چنان که انداختن عصا برای اقامه حجت در مقابل ساحران، متضمن اهانت به آن نیست، پس صرف افکندن، نه در لغت و نه در عرف، مقتضی اهانت نمی باشد. و تنها در صورتی اهانت واقع می شود که به قصد اهانت باشد، و در اینجا قطعا قصد اهانت وجود ندارد، هر چند که غضب چنین گمانی را ایجاد می کند.


پس عکس العمل موسی ـ علیه السلام ـ یک حرکت حساب شده در برابر موج بت پرستی بود که آغاز آن گوساله طلایی سامری بود. و این حرکت بر اساس آگاهی و اطلاع موسی در جریان میقات که خداوند به وی داده بود، شکل گرفت. چنان که صاحب تفسیر مجمع البیان گفته است: از شدت خشم و ناراحتی در مقابل رفتار قوم، لوحه ها را بر زمین افکند. از پیامبر گرامی روایت شده که فرمود: خداوند برادرم موسی را رحمت کند. شنونده مثل بیننده نیست، خداوند به او خبر داده بود که قومش دچار فتنه می شوند و می دانست که خبر خداوند راست است، و الواح را به همین جهت در دست گرفته بود. همین که به سوی قوم بازگشت و آنها را بر آن حال دید خشمگین شد و لوحه را افکند.


از این ها گذشته، آن چه با مقام عصمت انبیاء منافات دارد، مخالفت آنها با احکام و فرامین الهی است، و چیزهایی که مربوط به اختلاف در نحوه عملکرد حوادث روزمره زندگی، که منشأ آن اختلاف در سلیقه و خط مشی افراد است، ربطی به مسأله عصمت ندارد.

حرکت موسی این درس بزرگ را به جوامع می آموزد که قوانین و احکام نوشته شده الهی، آن گاه مفید فایده است که در کالبد آن، روح تقوا و پرهیز از شرک موج بزند.

منظور قرآن از تورات و انجیل كدام است؟

پاسخ شبهه از دیدگاه علامه طباطبایی


علامه طباطبایی ذیل آیه 150 سوره اعراف می گوید: در این جا ممکن است کسی بپرسد آیا این مقدار اشتباه از موسی ابن عمران (ع) با عصمت آن جناب منافات ندارد؟ جوابش این است که: نه، ادله عصمت انبیاء این سنخ اشتباهات را که در حقیقت اختلاف در سلیقه و مشی است نفی نمی کند، تنها اموری را نفی می کند که مربوط به حکم خدای سبحان باشد، نه چیزهایی که مربوط به زندگی و مشی در زندگی است. و همچنین است گرفتن موى سر هارون و کشیدن آن، چون این نیز اثر آن خیالى بود که موسى (ع) در باره هارون کرد، و مقدمه زدن او بود، موسى (ع) مى خواسته برادر خود را در یک امر ارشادى تادیب کرده باشد نه در یک حکمى از احکام مولوى پروردگار، تا اشتباه در آن منافات با عصمت داشته باشد، و لذا مى بینیم وقتى هارون جریان را برایش شرح داد و موسى فهمید که وى بى تقصیر و معذور بوده براى خودش و او دعا نمود و عرض کرد: "رب اغفرلی و لأخی ...".


البته شکسته شدن الواح مقدس، باعث این نشد که احکام الهی هرگز به قوم موسی ابلاغ نشود و خداوند بار دیگر موسی را به عنوان رسول برگزیده و فرمانبردار خود به میقات فراخواند تا برای قومش الواح دیگری را بیاورد. چنان که در سفر خروج تورات آمده که خداوند به موسی گفت: در دو لوح سنگی (مثل اولین) برای خود بتراش... و بامدادان حاضر شو و صبحگاهان به کوه سینا بالا بیا و در آن جا نزد من بر قله کوه بایست و هیچ کس با تو بالا نیاید و هیچ کس نیز در تمامی کوه دیده نشود و گله و رمه نیز در طرف آن کوه چرا نکنند... پس موسی دو لوح سنگی (از نو) تراشیده، روز بعد بامدادان برخاسته و آنها را برداشته، بر کوه صعود فرمود و خداوند از ابر بر او نازل گردید... (سفر خروج: 34).


خلاصه مطلب این که موسی (ع) با انداختن الواح، مرتکب کاری بر خلاف عصمت نشده است. از این رو که پیامبر خدا با این عمل قصد توهین نداشته است. تمام اعمال و رفتار انبیاء الهی از جمله خشم و محبت آنها به خاطر خداست. آن هم خشمی، که پس از چهل روز ریاضت و ملاقات با خدا از پیامبری چون موسی (ع) صادر می شود.


موسی دریافته بود که تحقق احکام الهی در میان بنی اسراییل که سالیان متمادی را در بت پرستی به سر برده اند، جز با ریشه کن نمودن آثار شرک محقق نخواهد شد. چه فایده که الواح مقدس در دست مردمی باشد که روح آنها گرفتار بت پرستی است. حرکت موسی این درس بزرگ را به جوامع می آموزد که قوانین و احکام نوشته شده الهی، آن گاه مفید فایده است که در کالبد آن، روح تقوا و پرهیز از شرک موج بزند.


دیگر این که رفتار موسی چون در جمع صورت پذیرفته و مردم شاهد خشم موسی و درگیری وی با برادر خود هارون بوده اند، شوکی بر آنها وارد می کند که مسئله بت پرستی، شوخی بردار نیست. ضمنا این رفتار موسی زمینه را برای اقدام مخاطره آمیز بعدی او که آتش زدن و به دریا افکندن گوساله سامری است، آماده می کند. اقدامی که اگر بدون هیاهو و خشم اولیه صورت می گرفت، امکان شورش عمومی را در برداشت. و سرانجام این که عمل متهورانه موسی توطئه سامری را خنثی و وی را مطرود جامعه نمود. و درس عبرتی را برای همه توطئه گران بعدی فراهم آورد که نخواهند از اخلاق نیک و الهی موسی، سوء استفاده کنند.

 

نتیجه:


دور انداختن الواح نیز با عصمت موسى منافات ندارد، زیرا دور افکندن الواح نه تنها از روى بى احترامى نبوده، بلکه به دلیل آن که به پیام و دستورات آن الواح بى توجهى شده و مردم از توحید بریده و گرفتار شرک شده بودند، موسى غضبناک شد و در واقع، الواح از دست او افتاد.

 

...................................


پی نوشت:

1- سوره اعراف آیه 150

 

Akbar Balinparast بازدید : 181 جمعه 14 فروردین 1394 نظرات (0)

از امام جعفرصادق(ع) روایت شده که حضرت آدم به خدا از نفس شکایت کرد وحی آمد بگو:

لا حَوْلَ قُوَّهَ اِلاّ بِالله (و به روایتی این دعا را) یا رَبّاهُ یا رَبّاهُ یا رَبّاهُ لا یَرُدُّ غَضَبَکَ اِلاّ حِلْمُکَ وَ لا

 

یُنْجی مِنْ عَقُوبَتِکَ اِلاّ التَّضَرُّعُ اِلَیکَ حاجَتیَ الَّتی اِنْ اَعطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنی ما حَرَّمْتَنی وَ اِنْ

 

حَرَّمْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنی ما اَعْطَیْتَنی اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّهِ وَ اَعُوذُبِکَ مِنَّ النّارِ یا ذَا الْعَرْشِ

 

الشّامِخِ الْمُنیفِ یا ذَالْجَلالِ وَالأِکْرامِ الْباذخ الْعَظیمْ یا ذالْمُلْکِ الفاخِرِ الْقَدیمِ یا الَهَ الْعالَمینَ یا صَریخَ

 

الْمُسْتَصْرِخینَ وَ یا مَنْزُولاً بِه کُلُّ حاجَهٍ اِنْکُنْتَ قَدْ رَضیتَ فَازْدُدْ عَنّی رِضاً مِنْکَ وَ قَرِّبْنی مِنْکَ زُلْفی

 

وَ اِلاّ تَکُن رَضیتَ عَنّی فَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ وَ بِفَضْلِکَ عَلَیْهِمْ لَمّا رَضیتَ عَنّی اِنَّکَ اَنْتَ التَّوابُ الرَّحیمُ.

منبع:گنج های معنوی

Akbar Balinparast بازدید : 212 جمعه 14 فروردین 1394 نظرات (0)

عالم مردگان از جمله عوالمی است که همواره وقتی با آن مواجه می‌شویم سؤالات و ابهامات بسیاری برای ما به وجود می‌آید و هر فردی علاقه دارد بیشتر از این عالَم بداند چراکه مرگ از جمله مباحثی است که هر فردی روزی با آن دست به گریبان خواهد شد.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخش نخست از سلسله مباحثی است که به طرح پرسش و پاسخ درباره مرگ و معاد می‌پردازد و از کتاب «عالم برزخ؛ عالم حیات و زندگی» نوشته حجت‌الاسلام اسدالله محمدی‌نیا از پژوهشگران حوزه علمیه قم عنوان می‌شود:

از روایات هم استفاده می‌شود که مردم هم در عالم برزخ به دو گروه تقسیم می‌شوند:

1. کسانی که در دنیا مطیع دستورات دین و پیامبران الهی و ائمه اطهار (ع) بودند و نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات مقید بودند، در برزخ زندگی با نشاط و آرامشی دارند.

2. کسانی که نسبت به دین بی‌توجه بودند و اهل نماز و عبادت و حجاب و بندگی نبودند، در عالم قبر که شاید صدها هزار سال طول بکشد به عذاب الهی گرفتار خواهند شد.

اینک به روایاتی توجه کنید:

هر کس مهمان عمل خویش است:


حضرت محمد (ص) فرمود:
«اِنَّ اَحَدَکُم اذا ماتَ عُرِضَ علیه مَقعَدُهُ بالغَداة و العَشّی ان کان من اهل الجنّه فمنَ الجنة و ان کانَ من اهل النّار فمن النّار، یقالُ هذا مَقعَدُکَ حینَ یَبعثکَ الله یَومَ القیامة»

هنگامی که یکی از شما از دنیا برود، جایگاه او صبح و شام به او عرضه می‌شود، اگر از اهل بهشت باشد، جایگاهش در بهشت است و اگر از اهل دوزخ باشد، جایگاهش در دوزخ است و به او گفته می‌شود این جایگاه توست تا هنگامی که خداوند تو را در قیامت مبعوث کند.

امام صادق (ع) فرمود:
«اَلبَرزخ القبر، و هُو الثوابُ و العقابُ بین الدّنیا و الآخرة»
برزخ همان قبر است و قبر همان ثواب و عقابی است که میان دنیا و آخرت وجود دارد.

- سجده نماز یادآور عالم برزخ
از برخی روایات استفاده می‌شود که نماز اگر با توجه به معنای آن خوانده شود، یاد آور سه عالم: برزخ و قیامت است. بدین معنا که دفعه اول که ما سر روی مهر می‌گزاریم و بر می‌داریم، یادآور آن است که خداوند ما را با واسطه از خاک آفریده و به دنیا می‌آورد و دفعه دوم که به سجده می‌رویم، به ما تذکر می‌دهد که بعد از مدتی زندگی در دنیا به برزخ برمی‌شد و هنگامی که سر از سجده دوم برمی‌داریم، یادآور زنده شدن در روز قیامت می‌باشد. لذا از معنای سجده در نماز از حضرت علی (ع) سوال شد.

آن حضرت در پاسخ فرمودند:
«مَعْنَى السُّجُودِ فَقَالَ مَعْنَاهُ مِنْهَا خَلَقْتَنِی یَعْنِی مِنَ التُّرَابِ وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السُّجُودِ مَعْنَاهُ مِنْهَا أَخْرَجْتَنِی وَ السَّجْدَةُ الثَّانِیَةُ وَ إِلَیْهَا تُعِیدُنِی وَ رَفْعُ رَأْسِکَ مِنَ السَّجْدَةِ الثَّانِیَةِ وَ مِنْهَا تُخْرِجُنِی تَارَةً أُخْرَى‏»

معنا و حقیقت سجده در نماز آن است که به خداوند می‌گوییم: ما را (با واسطه) از خاک آفریدی و در سجده اول که سرت را برمی‌داری معنایش آن است که خداوند ما از همین خاک آفریده و به دنیا آورده، و به سجده دوم که می‌رویم، یعنی خداوندا! ما را بعد از مدتی زندگی در دنیا (به عالم قبر و برزخ) برمی‌گرداند و سرت را که از سجده دوم برمی‌داری، معنایش آن است که بعد از مدت‌ها در عالم برزخ مرا روز قیامت زنده خواهی کرد.        

لذا اگر نماز با توجه خوانده شود و معنای آن درک شود، چنان در روح و روان اثر می‌گذارد که آرامش وصف‌ناپذیری به انسان می‌دهد و دیگر انسان گرد گناه نمی‌رود و جامعه به وسیله نماز اصلاح خواهد شد.

- سخن امیرالمومنین (ع) با اموات
آن حضرت (ع) وقتی از جنگ صفین برمی‌گشت در کنار قبرستانی که در پشت دروازه کوفه بود ایستاد و خطاب به ارواح مردگان فرمود:

«أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لاحِقٌ، أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ، وَ أَمَّا الأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَ أَمَّا الأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ، هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ»

شما بر ما پیش‌قدم شدید، و ما نیز به شما ملحق خواهیم شد، خانه‌هایتان را دیگران ساکن شدند، همسرانتان به ازدواج دیگران درآمدند، و اموالتان تقسیم شد، اینها خبرهایی است که نزد ماست، نزد شما چه خبر است؟

سپس حضرت علی (ع) فرمود:
«أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلامِ لاَ َخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى»

آگاه باشید! اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود، به شما خبر می‌دهند که بهترین زاد و توشه در سفر آخرت پرهیزگاری است.  

عالم برزخ,عالم برزخ کجاست,برزخ,

 - محل اجتماع ارواح مومنان

امام صادق (ع) فرمود:
«لا یَبقی مُؤ‌مِنٌ فی شَرقِ الاَرضِ وَغَربِها اِلاّ حَشَرَ اللّهُ روُحَهُ اِلی وادِی السلام ظَهرُ الکُوفَه، اَما اِنّی کََأنّی بِهِم حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ یَتَحَدثُونَ»

هر مومنی در شرق و عرب عالم نمی‌میرد مگر اینکه خداوند روح او را در وادی السلام مشحور می‌کند. راوی از امام (ع) پرسید: وادی السلام کجاست؟ حضرت فرمود: پشت کوفه است. آگاه باشید گویا ارواح مومنان در -آنجا به صورت حلقه‌ای و گرد نشسته‌اند و با هم سخن می‌گویند.

حبه عُرَنی یکی از اصحاب حضرت علی (ع) می‌گوید: از آن حضرت درباره سخن گفتن و انس گرفتن ارواح در عالم قبر سؤال کردم. حضرت (ع) در پاسخ فرمود:

«نعم و لو کشف لک لرایتهم حلقا حلقا محتبین یتحادثون»

بله، اگر پرده‌ها برای تو کنار رود خواهی دید که ارواح مؤمنان در برزخ به صورت حلقه‌وار در حالی که دست‌هایشان را در زانوها حلقه زده‌اند دور هم نشسته‌اند و با یکدیگر حرف می‌زنند.

 

بعد حضرت علی (ع) فرمود:
«... وَما مِنْ مُؤمِنٍ یَمُوتُ فی بُقْعَةٍ مِنْ بِقاعِ الاَرْضِ اِلاّ قیلَ لِروحِهِ: اِلحَقی بِوادِی السَّلامِ وَاِنَّها لَبُقْعَةٌ مِنْ جَنَّةِ عَدْنٍ»

هیچ مومنی در قطعه‌ای از زمین نمی‌میرد مگر این که به روح او گفته می‌شود به وادی السلام ملحق شود، زیرا وادی السلام قطعه‌ای از بهشت عَدَن است.

- در حال لذت و نشاط
راوی از امام صادق (ع) درباره ارواح مومنان سوال کرد. آن حضرت (ع) فرمود:

«فی حُجُراتٍ فی الجنّةِ ، یأکُلونَ مِن طَعامِها ، ویَشْرَبونَ مِن شَرابِها و یقولون: ربنا اقم لنا الساعه و انجزلنا ما وعدتنا»

آنها در حجره‌هایی از بهشت (برزخی) قرار دارند، از غذاهای بهشتی می‌خورند و از نوشیدنی‌هایش می‌نوشند و می‌گویند: پروردگارا هر چه زودتر قیامت را برپا کن و به وعده‌هایی که به ما داده‌ای وفا نما.

از آیه مبارکه استفاده می‌شود: انسان به محض مردن وارد برزخ می‌شود، چنانچه حبیب بن نجار این مرد مبارز که در راه احیاء دین و دفاع از پیامبران به محض این که زیر شکنجه به شهادت رسید، وارد بهشت برزخی شد. چنانچه اشخاص کافر و ظالم به محض مردن وارد جهنم برزخی خواهند شد.

- چرا ارواح مومنان در وادی السلام جمع می‌شوند؟!
از احادیثی که بیان شد که ارواح موؤنان در وادی السلام در نزدیکی کوفه جمع هستند استفاده می‌شود که وادی السلام موضوعیت ندارد بلکه آنچه که محور و اصل است این که ارواح مؤمنان و پیامبران آنجا و در کنار حضرت امیرالمومنین علی (ع) جمع‌اند. چنانکه در بحث رجعت خواهد آمد، آن حضرت (ع) چند بار رجعت می‌نماید و پیامبران نیز به دنیا برمی‌گردند تا حکومت حضرت را مشاهده و او را یاری کنند و سرّ این ارادت پیامبران و صالحان به حضرت امیر (ع) آن بود که اگر آن حضرت و فرزند بزرگوارش حضرت سیدالشهدا (ع) نبودند، بنی امیه (لعنة الله علیهم اجمعین) دینی باقی نمی‌گذاشتند و زحمات تمام پیامبران را به باد می‌دادند. اگر دینی باقی ماند و ثمره زحمت انبیاء از بین نرفت، فقط به سبب ایثار و جانفشانی حضرت امیر (ع) و حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا (ع) و فرزندان طاهرین آنها، به ویژه حضرت سیدالشهداء (ع) بود.


منبع:.farsnews.com

Akbar Balinparast بازدید : 231 چهارشنبه 12 فروردین 1394 نظرات (0)

زندگینامه ملا محمد مهدی نراقی
حاج ملا محمدمهدی بن ابی‌ذر فاضل نراقی معروف به «محقق نراقی» کنار فرزندش ملا احمد نراقی در نجف اشرف مدفون است. این دو به فاضلین نراقی معروف اند. او از مهادی اربعه است.

 

تولد ملا محمدمهدی نراقی
شهر زیبا و تاریخی كاشان در طول تاریخ به «دارالمؤمنین» معروف بوده است. همواره عالمان بزرگ و نامیِ فراوانی از آن ظهور كرده‌اند و جهان اسلام از وجود نورانی آنان بهره‌های چشمگیری برده است.[۱] دانشمندانی كه هر كدام با تألیفات خود در رشته‌های گوناگون چراغ هدایت شدند و یكی پس از دیگری در عرصه‌های علم و حكمت درخشیدند و بر زیبایی‌های این شهر جلوه دیگر بخشیدند.


در این شهر با افول هر ستاره، ستاره‌ای دیگر طلوع می‌كند. در سال 1091 ق. هنگامی كه دانشمند توانگر ملا محسن فیض كاشانی چشم از دنیا فرومی‌بندد. از آن پس فروغ و نشاط معنوی شهر كاشان رو به افول و خمودی می‌نهد. این شهر حدود چهل سال زانوی غم به بغل می‌گیرد و به انتظار طلوع ستاره درخشان دیگر می‌نشیند.[۲] تا این كه در سال 1128 ق. در نراق ـ یكی از روستاهای اطراف كاشان ـ نوزادی از مادر متولد می‌شود. پدر وی كه ابوذر نام داشت و از كارگزاران ساده دولتی بود به امید این كه فرزندش از ناشران حقیقی شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و از منتظران واقعی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف باشد نام او را «محمدمهدی» می‌گذارد.[۳]


تحصیلات ملا محمدمهدی نراقی
این فرزند دوران كودكی و نوجوانی را در روستای نراق سپری می‌كند. در همان اوان نوجوانی علاقه شدیدی نسبت به تحصیل علم و آگاهی از واقعیت‌های هستی در وجود خود احساس می‌كند. پس فرصت را از دست نداده، با ذوق و شوق فراوان آماده یادگیری علوم و معارف اسلامی می‌شود. بدین سان محمدمهدی آوای هجرت سر می‌دهد و برای ثبت نام در مدرسه علوم دینی كاشان به سوی آن دیار روانه می‌گردد.


حوزه‌های علمیه آن دوران از نظر پذیرش، برنامه روشن و ثابتی نداشت. هر علاقه‌مندی تنها با مراجعه و معرفی آوردن از سوی روحانی محل می‌توانست به آسانی وارد مدرسه شود و از همان روز در پای درس استاد، حق حضور داشته باشد. او نیز این مرحله را پشت سر می‌گذارد و یكی از حجره‌های مدرسه را برای مطالعه و اقامت شبانه‌روزی خود انتخاب می‌كند.


البته سادگی ورود عاشقان حقیقت به حوزه‌های علمیه بدان معنا هم نبود كه از هیچ نوع نظم و برنامه‌ای برخوردار نباشد، بلكه طلاب علاوه بر این كه زیر نظر استادان دلسوز و پرتلاش راهنمایی شده، پرورش می‌یافتند. در طول دوران تحصیل خود، امتحان‌های سخت و گوناگونی از قبیل فقر، بیماری، كمبود استاد و مشكلات خانوادگی و... را یكی پس از دیگری از سر می‌گذراندند. به این ترتیب تنها افرادی می‌توانستند در این مرحله حساس قبول شده، نمره عالی بدست آورند كه از روحیه قوی، علاقه، پشتكار و انگیزه الهی برخوردار باشند و تنها این گروه بودند كه تا آخر نیز در این سنگر پرخطر می‌ماندند و از كیان اسلام و مسلمانان دفاع می‌كردند.


هنور نتیجه این مرحله از آزمون در مورد محمدمهدی درست روشن نشده بود. معلوم نبود وی در جرگه كدام یك از این دو گروه قرار خواهد گرفت. آیا به سرنوشت آن كسانی دچار خواهد شد كه با اندك گرفتاری و دشواری، درس و بحث و مدرسه را رها كردند و رفتند یا این كه آستین همت بالا زده، طریق عشق و عرفان در پیش می‌گیرد؟ در هر صورت او با توكل به خداوند یكتا و تكیه بر اراده آهنین، تلاش مخلصانه خویش را پی می‌گیرد و در حلقه درس اندیشمند توانا مرحوم «ملا جعفر بیدگلی» حاضر می‌شود. چندین سال از محضر پرفیض این عالم فرزانه خوشه‌های علم و حكمت می‌چیند و دوره مقدمات، سطح و مقداری از دروس عالی را در شهر كاشان به پایان می‌رساند.[۴]

 

هجرت به اصفهان
چون درس‌های موجود در كاشان نمی‌توانست خواسته‌های علمی و مشكلات درسی او را پاسخ دهد به ناچار برای تكمیل اندوخته‌های علمی، راهی حوزه علمیه اصفهان می‌شود. در آنجا پس از مدتی اقامت و جستجو در بین عالمان تراز اول، حكیم پارسا مرحوم «مولی اسماعیل خواجویی» را به استادی انتخاب می‌كند و در حدود سی سال توقف در آن شهر از كرسی درس وی از جمله: فقه، اصول، كلام، فلسفه، حساب، هندسه و نجوم استفاده‌های شایان می‌برد. همچنین از محضر استاد كل فلسفه مرحوم «محمد زمان كاشانی» و «شیخ محمدمهدی هرندی» نیز بهره‌های فراوان كسب می‌كند.[۵]


این دوره از تحصیل ایشان در اصفهان نقش بسزایی در رشد و نبوغ علمی وی برجای می‌نهد و استعدادهای نهفته‌اش را به خوبی شكوفا كرده، او را به مرحله باروری می‌نشاند. دیری نمی‌پاید كه در زمره عالمان و استادان بزرگ حوزه اصفهان قرار گرفته، در میان آنان همانند ستاره پرنور می‌درخشد. ملا مهدی نراقی در آنجا علاوه بر تحصیل، تدریس و تحقیق به تبلیغ و ارشاد مردم نیز همت می‌گمارد و حتی با یادگیری خط و زبان عبری و لاتین نزد عالمان یهودی با رهبران مذهبی اقلیت‌ها وارد بحث و مناظره می‌شود و از متن كتب مذهبی آنان با خط عبری مطالبی را بر حقانیت رسالت پیامبر بزرگ اسلام ‌صلی الله علیه و آله نقل و ترجمه می‌كند.[۶]


بازگشت به كاشان
نابغه نراق ، پس از سى سال تلاش بى امان در شهر اصفهان و استفاده از حضور استادان نامى آن سامان با يك دنيا علم و حكمت و با كوله بارى از تجربه و عرفان براى خدمت به هموطنان خود عازم كاشان مى شود و اين در حالى است كه اين شهر نفس هاى آخر حيات خود را مى كشد و به طور آشكارا از جنبش و نشاط باز مانده است.[۷]


با ورود او مردم كاشان يوسف گمگشته خويش را - كه چندين سال در فراقش يعقوب وار به انتظار نشسته بودن - باز مى يابند. مانند پروانه به دور شمع وجودش طواف مى كنند و ملا مهدى نراقى پرچم هدايت را به دوش ‍ مى گيرد. نخست در حوزه علميه كاشان ، كرسى درس و بحث بر پا مى دارد و نهر نور و معرفت بر سينه تشنگان حقيقت جارى مى سازد. سپس از مسجد، سنگر استوارى پديد مى آورد كه در محراب و منبر آن با اقامه نماز و ايراد خطبه هاى روح انگيز نشاط و اميد را در دل اهالى شهر و حومه زنده نگه داشته، جنب و جوش روزگار (فيض كاشانى ) را دوباره به فضاى شهر باز مى گرداند.[۸]


در حريم ولايت
اين انديشمند فرزانه بعد از مدتى - كه تاريخ دقيق آن روشن نيست - براى پيوستن به كبوتران حرم قدسى و علوى (نجف و كربلا) شهر كاشان را به سوى عراق ترك مى گويد.
ايشان در كنار بارگاه حضرت امام على و امام حسين عليهم السلام مدت زيادى توشه علم و عمل مى گيرد. او با شركت در درسهاى فقه و اصول بزرگانى همچون آيات عظام وحيد بهبهانی ، شيخ يوسف بحرانى و شيخ محمدمهدى فتونى رونق ديگرى به محفل هر كدام داده، خود نيز به قله هاى سر به فلك كشيده نور و معرفت مى رساند.[۹] او هم اينك غواصى ماهر و تيزهوش مبدل گشته است كه مى تواند با تجهيزات لازم و كافى كه به همراه دارد به عمق اقيانوسهاى نور سفر كند و از اعماق آنها گوهرهاى هدايت و مرجانهاى زندگى براى امت مسلمان ارمغان آورد.

 

خدمت به مردم
نراقی پس از سال‌ها تلاش و تحقیق در نجف و كربلا، دوباره به وطن خود كاشان باز می‌گردد تا جان در بدن دارد در خدمت مردم قرار گیرد. او در حل مشكلات آنان لحظه‌ای درنگ نمی‌كند و منزل ساده وی پناهگاه هر دردمند و مظلوم قرار گرفته، گره كور و نزاع‌های ریشه‌دار در خانه باصفای وی بازگشته، به صلح و محبت تبدیل می‌شوند و این بدان سبب است كه او همیشه در تلخی‌ها و خوشی‌های زندگی در كنار آنان قرار می‌گرفت.


آثار ماندگار
علامه نراقى آراء و نظريات خود را در دعوت بر اخلاق و حكمت عملى بر اساس ذوق اسلامى گزارده كه از احاديث نبويه و اخبار و آثار اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام بدست آورده است و بايد با صراحت اظهار نموده كه وى در عين حال اساسى را هدم و از بين برده و اساس و بناى صحيح را بنيانگذارى كرده است.


از اينجا بايد يادآور شد كه كتاب «جامع السعادات» امتياز بسزايى از «احياء العلوم» غزالى دارد زيرا غزالى بناى خودش را در اخلاق بر اساس روح تصوف سنى گرى گذارده است كه از اخبار موضوعه امثال ابوهريره‏ها بدست آورده است و علامه نراقى در حسن انتخابش در «جامع السعادات» كه بناى اخلاق را بر اساس علمى و فلسفى دينى مأخوذ از اهل بيت عليهم السلام گذاشته در ميان علماى اماميه بعد از ابن مسكويه متوفى (421 ه) و علامه فيض كاشانى متوفى (1091) هجرى در درجه اول قرار گرفته است. و در فقاهت و اجتهاد در احكام شرعيه چنانچه از مطالعه كتاب «معتمد الشيعة» و «لوامع الاحكام» آن فقيد سعيد معلوم مى شود اعلا درجه اجتهاد را با احراز مقام تحقيق و اجتهاد در مبنى حائز بوده است كه در ميان فقهاء نظائرش كمتر است.

از این عالم توانمند تألیفات گرانبهای دیگری در رشته‌های گوناگون به یادگار مانده كه هر كدام آن‌ها از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

 

فهرست اجمالی آن به شرح زیر است:
الف. فقه:
-لوامع الاحكام
- معتمد الشیعه
- انیس التجار
- انیس الحجاج
 المناسك المكیه
- صلاه الجمعه
- تحفه رضویه


ب. اصول فقه:
- تجرید الاصول
-  جامعه الاصول
- رساله الاجماع
- انیس المجتهدین 


ج. فلسفه و حكمت:
- جامع الافكار و فاقد الانظار
- اللمعه الالهیه فی الحكمه المتعالیه
- شرح الالهیات من كتاب الشفاء
- قره العیون فی الوجود والماهیه
- لمعات العرشیه
- الكلمات الوجیزه
- انیس الحكماء
- انیس الموحدین 


ح. ریاضیات و هیئت:
- توضیح الاشكال (هندسه اقلیدسی)
- رساله تحریر اكرثاذر سینوس
- رساله عقود انامل
- المستقصی (هیئت)
- المحصل (هیئت)
-معراج السماء (هیئت) 


س. اخلاق:
- جامع السعادات
- جامع المواعظ 


ش. متفرقات:
- محرق القلوب (مقتل)
- مشكلات العلوم (كشكول)
- نخبه البیان (تشبیه، استعاره و محسنات بدیعه)
- طائر قدسی (دیوان اشعار)
- حواشی و تعلیقات بر آثار علمای پیشین 


بیشتر این كتاب‌های گرانسنگ به صورت نسخه‌های خطی در كتابخانه‌های مختلف نگهداری می‌شود و تنها حدود 10 مورد از آن به مرحله چاپ و نشر رسیده[۱۰] و بعضی از آن‌ها نیز مانند «انیس التجار» چندین بار چاپ شده و از سوی مراجع بزرگ همچون آیات عظام سید محمدكاظم طباطبائی یزدی، سید اسماعیل صدر و شیخ عبدالكریم حائری یزدی حاشیه‌هایی بر آن زده شده است.[۱۱]


وفات ملا محمدمهدی نراقی
این عالم خدمتگزار پس از سال‌ها فداكاری و خدمت، روز شنبه 18 شعبان 1209 در هشتاد و یك سالگی در شهر كاشان به دیار ابدی می‌شتابد و با پرواز جاودانی خویش ملت مسلمان عصر خود را به عزا و ماتم می‌نشاند. در آن حال پیكر پاك و مطهر نراقی باشكوه و عظمت فراوان در این شهر تشییع می‌شود و سپس به نجف اشراف منتقل گشته، در كنار حرم امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام سر بر آستان علوی می‌گذارد[۱۲] و برای همیشه در آن مكان مقدس آرام می‌گیرد. رضوان خدا بر روان او باد.

 

-----------------------------------
پانویس
1- ر.ك: «تاریخ كاشان» و «مردان بزرگ كاشان» از سهیل كاشانی و كوروش زعیم.
2- مرحوم آیت الله مجاهد سید ابوالقاسم كاشانی در تقریظ خود بر كتاب «لباب الالقاب» و همچنین صاحب كتاب پرارزش «اعیان الشیعه» به این مطلب به طور صریح اشاره می‌كنند.
3-  مقدمه جامع السعادات، محمدمهدی نراقی، ج 1، (محمدرضا مظفر).
4- مقدمه اللمعه الالهیه، محمدمهدی نراقی، حسن نراقی، ص 7، چاپ انتشارات انجم فلسفه، 1357 ق. (از حسن نراقی).
5- همان، ص8.
6- انیس الموحدین، ص 116، انتشارات الزهرا، 1363 ه‍ـ.ش.
7- اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج10، ص143.
8- لباب الالقاب، ص 93.
9- مقدمه شرح الالهيات من كتاب الشفاء، محمد مهدى نراقى ، ص 22. (از حسن نراقى)
10- برای توضیح بیشتر در مورد كتاب‌های ایشان، ر.ك: ملا مهدی نراقی، «منادی اخلاق» شماره 5 دیدار با ابرار.
11- همان، ص 66.
12- ریحانه الادب، محمدعلی مدرس، ج 6، ص 163 و شرح الالهیات، مقدمه از حسن نراقی.


منابع :
 تلخيص از مجموعه گلشن ابرار، جلد1، زندگی نامه "ملا محمدمهدی نراقی"
wiki.ahlolbait.com

Akbar Balinparast بازدید : 241 سه شنبه 11 فروردین 1394 نظرات (0)

داخل ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست و آن ظرف نجس را با آب قلیل به دو گونه می توان آب کشید

داخل ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست و آن ظرف نجس را با آب قلیل به دو گونه می توان آب کشید: یکی آنکه سه مرتبه پر کنند و خالی کنند دیگر آن که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند و داخل ظرف نجس را با آب کر و جاری بنابر احتیاط واجب باید سه مرتبه شست.

(آیة الله سیستانی(دام ظله)
سوال: کیفیت تطهیر ظرف نجس چگونه می باشد؟

 

الف) با آب قلیل

ب) با آب کر و جاری

امام خمینی(ره):
الف) ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست. ظرف نجس را با آب قلیل دو جور می شود آب کشید: یکی آن که سه مرتبه پر کنند و خالی کنند دیگر آن که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

ب) در کر و جاری احتیاط سه مرتبه است گر چه اقوی کفایت یک مرتبه است.

آیة الله تبریزی(ره):
الف) ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست. ظرف نجس را با آب قلیل دو قسم می شود آب کشید: یکی آنکه سه مرتبه پر کنند و خالی کنند دیگر آن که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

ب) در کر و جاری یک مرتبه کافی است.

آیة الله خامنه ای(دام ظله):
الف) ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست.

ب) در کر و جاری یک بار کافی است.

آیة الله خویی(ره):

الف) ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست. ظرف نجس را با آب قلیل دو قسم می شود آب کشید: یکی آنکه سه مرتبه پر کنند و خالی کنند دیگر آن که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

ب) در کر و جاری یک مرتبه کافی است.

آیة الله سیستانی(دام ظله):
الف) داخل ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست. ظرف نجس را با آب قلیل به دو گونه می توان آب کشید: یکی آنکه سه مرتبه پر کنند و خالی کنند دیگر آن که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

ب) داخل ظرف نجس را با آب کر و جاری بنابر احتیاط واجب باید سه مرتبه شست.
 
آیة الله شبیری زنجانی(دام ظله):
الف) داخل کاسه نجس و مانند آن از سایر ظروف شرب را با آب قلیل باید سه مرتبه شست و کاسه نجس را با آب قلیل به دو گونه می توان آب کشید: یکی آنکه سه مرتبه پر کنند و خالی کنند دیگر آن که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

ب) در آب جاری و کر یک مرتبه کافی است.

آیة الله صافی گلپایگانی(دام ظله):
الف) ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست. ظرف نجس را با آب قلیل دو جور می شود آب کشید: یکی آنکه سه مرتبه پر کنند و خالی کنند دیگر آن که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

ب) در آب جاری و کر یک مرتبه کافی است.

آیة الله مکارم شیرازی(دام ظله):
الف) ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست. برای آب کشیدن ظروف با آب قلیل می توان آن را سه مرتبه پر و خالی کرد و یا هر بار قدری آب در آن بریزند و طوری بگردانند که به جاهای نجس برسد. بعد بیرون بریزند.

ب) در آب کر و جاری یک مرتبه کافی است.
 
آیة الله نوری همدانی(دام ظله):
الف) ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست. ظرف نجس را با آب قلیل دو جور می شود آب کشید: یکی آنکه سه مرتبه پر کنند و خالی کنند دیگر آن که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

ب) در کر و جاری هم احتیاط سه مرتبه است گر چه اقوی کفایت یک مرتبه است.
 
آیة الله وحید خراسانی(دام ظله):
الف) اگر داخل ظرف نجس شود با آب قلیل باید سه مرتبه شست. ظرف نجس را با آب قلیل دو گونه می شود آب کشید: یکی آنکه سه مرتبه پر کنند و خالی کنند دیگر آن که سه دفعه قدری آب در آن بریزند و در هر دفعه آب را طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

ب) در کر و جاری یک مرتبه کافی است.

سوال: اگر آب نجسی درسطح شیب دار جریان دارد در پایین شیب به کر متصل شود بالای آن هم پاک می شود؟

هر مقدار از آب نجس که به آب کر یا جاری اتصال پیدا کند، پاک می شود و قسمت هایی که عرفاً اتصال پیدا نکرده است چه پائین تر باشد یا بالاتر بر نجاست قبلی خود باقی است. بنا بر این، آن قسمت از آب نجسی که در سطح بالاتری قرار گرفته و هنوز به آب جاری یا کر (آب پاک) که در سطح پائین تری قرار دارد متصل نشده است، نجس می باشد. (با استفاده از توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص: 54، استفتاءات از مقام معظم رهبرى،س 70)

سوال: اگر فردی با شلنگ منزل، آب را بر فرش متنجس، جاری نماید، آیا از طهارت كفایت می‌نماید ؟ و آیا غساله و آبی كه جاری می‌شود و لو اندك باید رفع گردد؟

جواب: به نظر برخی از مراجع با برطرف شدن عین نجاست و اتصال آب كر یا جاری به فرش متنجس و فرا گرفتن آن، محل متنجس پاك می‌شود و جدا شدن غساله آن لازم نیست. و به نظر بعضی دیگر از مراجع لازم است غساله نجس جدا گردد. (توضیح المسائل امام خمینی(ره), م159)

سوال: قسمتی از فرش به واسطه‌ی بول نجس شده و به پشت فرش هم رسیده و در نتیجه آن قسمت از كف اطاق هم نجس شده، آیا وقتی كه از رو، فرش را با آب لوله كشی تطهیر كنیم، قسمت پشت فرش و آن قسمت از كف اطاق هم پاك می‌شود؟

جواب: برای آب كشیدن، زمین باید جداگانه تطهیر شود و برای پاك كردن فرش اگر با آب لوله رویش آب بریزند و از پشتش عبور كند و خارج شود، هر دو رو پاك می‌شود. (استفتائات امام خمینی(ره), ج1, س322)

منبع:tebyan.net

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب سایت را چگونه ارزیابی میکنید
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1983
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 18
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 123
  • آی پی دیروز : 78
  • بازدید امروز : 203
  • باردید دیروز : 102
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 203
  • بازدید ماه : 4,200
  • بازدید سال : 44,256
  • بازدید کلی : 675,634