loading...
oliv
Akbar Balinparast بازدید : 150 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

Lets celebrate this blissful New year.

بيا به سالي که جديد و تازست خوشامد بگيم، بيا تک تک لحظه هاشو گرامي بداريم، بيا اين سال نوي پربرکت رو جشن بگيريم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

Wishing you all the peace, joy, and love of the season! Season's Greetings!

براي تو تمام صلح ، لذت و عشق اين فصل رو آرزو ميکنم . تغيير فصل رو بهت تبريک ميگم

سال نو مبارک

Happy

new year

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

There is no ideal new year; only the one Christmas you decide to make as a reflection of your values, desires, affections, traditions

Happy

new year

 

هيچ سال نويي ايدآل نخواهد بود مگر اينکه تو تصميم بگيري اون رو به بازتابي از ارزش ها، خواسته ها، علاقه ها و قوانين خودت تبديل کني.

سال نو مبارک

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هديه سال نو ميتونه خيلي چيزا باشه

ميتونه چيز خاصي هم نباشه!

براي تو هر اسباب بازي جديدي ميتونه لذت آور باشه

و براي من
.
.
.
ديدن تو!


new year Gift May Be Many Things

Or It May Be a Few.

For You,The Joy

Is Each New Toy;

For Me;

It's Watching U

 

Akbar Balinparast بازدید : 84 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

حاجي فيروزه،
سالي يه روزه،
همه مي‌‌دونن،
منم مي‌‌دونم،
عيد نوروزه.

عید نوروز

ارباب خودم سلام عليکم،
ارباب خودم سر تو بالا کن،
ارباب خودم منو نيگا کن،
ارباب خودم لطفي به ما کن.
ارباب خودم بزبز قندي،
ارباب خودم چرا نمي‌خندي؟

عید نوروز

بشکن بشکنه بشکن،
من نمي‌شکنم بشکن،
اينجا بشکنم يار گله داره،
اونجا بشکنم يار گله داره!
اين سياه بيچاره چقد حوصله داره

 

Akbar Balinparast بازدید : 160 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

مترو را آداب و ترتيبي بُوَد

اين قواعد را بداني نيست بد

پس دگر در باره ي مترو نگو

"هيچ ترتيبي و آدابي مجو"

"ابن مترو" فيلسوف سال شصت

در کتاب "الهُليسم"آورده است:

"قبل از آنکه داخل متروشوي

لازماً بايد بسازي تن قوي

ابتدا رو سوي سخت افزار کن

روز و شب هي ميل و دمبل کار کن

هالتر بايد زني روزي سه سِت

هرستش هم بيست تا اي اسکلت

بين آنها ميل کن يک کافي ميکس

کار کن بعدش دوتا سِت بارفيکس

توپ ساز اين گردن و آن شانه را

اين تن و اين هيکل ويرانه را

تاکه در مترو نسازندت پرس

دور ماني از غم و از استرس

کار کن اسکات و تن را کن قوي

ورنه آنجا ضربه فني مي شوي

در کلاس راگبي کن ثبت نام

تا که در فينالِ هُل آري مقام

کار کن تا مي تواني شيرجه

صندلي بگرفتن آسان نيست که

بايد الان ، کوه پيمايي کني

ريّه ها را قدرت افزايي کني

 

مترو

 

بي شک اکسيژن کم آري در قطار

هست در واگن نفس کش بي شمار

حال ، وقت کارِ نرم افزاري است

گرچه اين مبحث کمي تکراري است

کار کن بر روي اعصاب و روان

تا مُخت زآسيب مانَد در امان

چون که آنجا هست گوشي ،صف به صف

زنگ ها آيد به گوش از هر طرف

هدفوني در گوش خودبگذار کار

گوش خود را دست آهنگي سپار

چون که گاهي ناسپاسي مي شود

يعني يک بحث سياسي مي شود

اين يکي دم مي زند از آن جناح

آن يکي هم خون اوداند مباح

اين يکي گويد که آن اصلح تر است

آن يکي گويد که اين روشنگر است

يا که پايي مي شود ناگه لگد

مي شود شليک چندين حرف بد

کار کن بر روي ذهنت، جان من

ورنه خواهي گشت چون مامان من

طفلکي چون اهل هل دادن نبود

لاي درافتاد گير و شد کبود

بيمه کن از فرق سر تاپاي خود

کّله و آن شانه و هرجاي خود

چون که امکان جراحت نيست کم

خرج درمان هم گران است اي ببم

بحث خود را مي کنم اينجا تمام

مابقي هم وقت ديگر والسلام"

 

Akbar Balinparast بازدید : 132 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

یک هفته پس از خلقت آدم:

چون حوا بدون پدر و مادر بود آدم اصلا مشکلی نداشت و چای داغ را روی خودش نریخت.

 


پانصد سال پس از خلقت آدم:

با یه دونه دامن از اون چینی خال پلنگی ها میری توی غار بلند داد می زنی : هاکومبا زانومبا(یعنی من موقع زنمه)بعد میری توی غار پدر و مادر دختره. با دامن چین چینی جلوت نشسته اند و می گن:از خودت غار داری؟دایناسور آخرین مدل داری؟بلدی کروکدیل شکار کنی؟خدمت جنگ علیه قبیله ادم خوارها رو انجام دادی؟بعد عروس خانم که اون هم از این دامنای چین چینی پوشیده با ظرفی که از جمجمه سر بچه دایناسور ساخته شده برات چای میاره و تو می ریزی روی خودت.

 


دو هزار و پانصد سال بعد از خلقت آدم:

انسان تازه کشاورزی را آموخته.وقتی داری توی مزرعه به عنوان شخم زدن زمین عمل می کنی با دیدن یه دختر متوجه میشی که باید ازدواج کنی.برای همین با مقدار زیادی گندم به مزرعه پدر دختره میری .اونجا از تو می پرسند:جز خوت که اومدی خواستگاری چند تا خر دیگه داری؟چند متر زمین داری؟چند تا خوشه گندم برداشت می کنی؟ آیا خدمت در لشگر پادشاه رو به انجام رسانده ای؟
بعد عروس خانم با کوزه چای وارد میشه و شما هم واسه اینکه نشون بدی خیلی هول شدید تمام کوزه رو روی سرتون خالی می کنید.

 

خوستگاری کردن

 

ده سال قبل:
شما پس از اتمام خدمت مقدس سربازی به این نتیجه می رسید که باید ازدواج کنید و از مادرتان می خواهید که دختری را برایتان انتخاب کند.در اینجا اصلا نیازی نیست که شما دختر را بشناسید چون پس از ازدواج به اندازه کافی فرصت برای شناخت وجود دارد.در ضمن سنت چای ریزون کماکان پا بر جاست.

 


هم اکنون:

به دلیل پیشرفت تکنولوژی در حال حاضر شما به آخرین نسخه یاهو مسنجر احتیاج دارید.البته از"ام اس ان" یا "آی سی کیو"هم می توانید استفاده کنید ولی انها آیکنهای لازم برای خواستگاری را دارا نمی باشند . پس از نصب یاهو مسنجر به یک روم شلوغ رفته هر اسمی که به نظرتان زیباست "اد" می کنید و با استفاده از آیکنهای مربوطه خواستگاری را انجام می دهید . البته یاهو قول داده که نسخه جدید دارای امکانات ازدواج و زندگی مشترک نیز باشد.

 

Akbar Balinparast بازدید : 215 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

آهای حاجی پاشو چه وقت خوابه

پاشو دیگه وقت حساب کتابه

هو، نگو این کیه که آزار داره

پاشو ببین کفن با هات کار داره!

چه هیکلی زدی به هم، آفرین

چش نخوری، قد و برم آفرین
بی‏خودی زور نزن دیگه تو مُردی

چن ساعتی می‏شه که جون سپردی
حالا دیگه وقت حساب کتابه

داد نزنی مُرده ی زیری خوابه

مُرده‏ی زیری آدمی خلافه
تیزی باهاش دَفنه تو غلافه
قاط بزنه تیزی رو وَر می‏داره

می‏زنه و بابا تو در میاره
یادت میاد چه روزگاری داشتی

چه اسکناسا که روهم می‏ذاشتی؟
هی اسکناس می‏ذاشتی رو اسکناس
اونم با پول رشوه و اختلاس
می‏گفتی یک وعده غذا کافیه

 

مطالب خنده دار

 

صرف غذا باعث علافیه!

می‏گفتی یک آدم با کیاست

باید کُنه تو زندگی قناعت

لباس ده سال پیشت تنت بود

هم تن تو هم تن اون زنت بود

بعد شعار ضد صهونیستی

سر می‏دادی شعار ساده زیستی!

می‏گفتی آدمی که ساده زیسته

نمره زندگیش همیشه بیسته

لباس وصله‏دار تنت می‏کردی

هزار تا نفرین به زنت می‏کردی

می‏گفتی روسری برات خریدم

نمی‏دونی چه زحمتی کشیدم

فقط یادت باشه به هر بهونه

باید هف هش سالی سرت بمونه

عروسی و عزا سرت کن خانوم

خلاصه هر کجا سرت کن خانوم

زیاد نشورش یهو رنگش می‏ره

رنگ گل سرخ و قشنگش می‏ره

هَف هَش سالی با روسریت صفا کن

تو این هف هش سال حاجیتو دعا کن

الگوی مصرف که نداشتی حاجی

هر چی که داشتی جا گذاشتی حاجی

خیال نکن دنیا هنوز همونه

پشت سرت نفرین این و اونه

تو شیشه کردی خون هر فقیرو

چقد بیچوندی مردم اسیرو
خیال نمی‏کردی یه ذره هیچم
یروز منم دور تنت بپیچم!
مصرف کارای بدت زیاد بود
خیلی کارات قابل انتقاد بود
یادت میاد همسایه‏تون نون نداشت

 

مطالب خنده دار

 

حتی پول دوا و درمون نداشت؟
یادت میاد گفتی به من چه ول کن
این آدما رو زنده زنده گِل کن؟
ببین همون همسایه صبورت

خاک داره با بیل می ریزه تو گورت!

یکی نبود بهت بگه که بسه

خدا همیشه جای حق نشسته؟

یادت نبود فشار قبری هم هس

خورشید حقی پشت ابری هم هس؟

هیچکی بهت نگفت فلانی مُرده؟

نکیر و منکر به گوشت نخورده؟

نکیر و منکر دوتا بی‏گناهن

پیام دادن دارن میان، تو راهن!

اهل مزاح و رشوه خواری نیستن

اونجوری که تو دوس داری نیستن

تو مَرد نیستی تو شبیه مَردی

چرا که اصلاً کار خوب نکردی

کاری که اینجا دستتو بگیره

البته این حرفا واسه تو دیره!

اونقدِ حرص مال دنیا خوردی

تا آخرش سکته زدی و مُردی

کاش واسه پول دلت پُر از غم نبود

مصرف انسانیتت کم نبود

 

Akbar Balinparast بازدید : 167 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

ترم اول(ترم جو گيري):
الو سلام ماماني.منم هوشنگ.واي ماماني نمي دوني چقدر اينجا خوبه. دانشگاه فضاي خيلي نازيه.واي خدا خوابگاه رو بگو.وقتي فکر مي کنم امشب روي تختي مي خوابم که قبل از من يه عالمه از نخبه ها و دانشمنداي اين مملکت توش خوابيدن - و جرقه اکتشافات علمي از همين مکان به سرشون زده - تنم مور مور ميشه..راستي اينجا تو خوابگاه يه بوي مخصوصي مياد که شبيه بوي خونه اصغر شيره اي همسايه بغليمونه.دانشجوهاي سال هاي بالاتر ميگن اين بوي علم و دانشه! لامسب اينقدر بوي علم و دانش توي فضا شديده که آدم مدهوش ميشه!!! پريشب يکي از بچه ها به خاطر Over Dose از دانش رفت بخش مسمويت بيمارستان!

 

 

ترم 2(ترم عاشق شدگي):
آه اي مريم.اي عشق من.همه زندگي من.مي خواهم درختي شوم و بر بالاي سرت سايه بيفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرايي کني.ميخواهمت با تمام وجود عزيزم.همه پول و سرمايه من متعلق به توست.بدون تو اين دنيا رو نمي خوام.کي ميشه اين درس من تموم شه تا بيام بات ازدواج کنم...امروز يک ساعت پشت پنجره کلاستون بودم و داشتم رخ زيبايت را که همچون پروانه اي در کلاس ميدرخشيدي تماشا مي کردم.

 

دانشجو

 

ترم 3(ترم افسردگي):
الو مامان سلام.مريم منو ول کرد و گذاشت رفت! مامان جون افسرده شدم اولين عشقم بود دارم ميميرم از غصه .اي خدا بيا منو بکش راحتم کن.مامان من اين زندگي رو نمي خوام.

 

 

ترم 4(ترم زرنگ شدگي):
الو سلام مهشيد جون خوبي عزيزم؟منم پژمان! کجايي نفس؟ نيستي؟دلم تنگ شده واست گنجشک کوچولوي من.بيا ببينمت قربونت برم...مهشيد جون من پشت خطي دارم .مامانمه.بعداً بت زنگ ميزنم.

الو به به سلام چطوري ندا جون؟آره بابا داشتم با مامانم صحبت مي کردم.. پيرزن دلش تنگ شده واسم! جوجوي من حالت خوبه؟ به خدا منم دلم يه ذره شده واست.باشه عزيزم فردا ساعت 11 پارک پشت دانشکده دارو.

 


ترم5 (ترم مشروطه گي):
الو سلام استاد! قربون بچه ات دارم مشروط ميشم.2 نمره بم بده.به خدا ديشب بابابم سکته کرد . مرد. مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو آي سي يو بستريه. منم ضربه روحي خوردم دچار فراموشي شدم اصلاً شما رو هم يادم نمياد ....قول ميدم جبران کنم....


 

دانشجو

 

ترم 6(ترم ولخرجيدگي) :

الو مامان من خونه مي خوام ! راستي اون 50 تومني که 3 روز پيش فرستادي تموم شد.دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!!

 

 

ترم7 (ترم پاتوقيده گي):
سلام داش مصي! حاجي دمت گرم امشب بساز ما رو .از اون پنير شيرازياي رديف بيار که مهمون دارم. 3 صوت هم آيس بيار مي خوايم فضا پيمايي کنيم.نوکرتم.آقايي

 

 

ترم8 (ترم فارغ التحصيلگي):
الو سلام خانم.واسه اين آگهي که توي روزنامه داديد تماس گرفتم.فرموده بوديد آبدارچي با مدرک ليسانس و روابط عمومي بالا....

 

Akbar Balinparast بازدید : 134 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

سال 1230
مرد: دختره خير نديده من تا نکشمت راحت نمي شم...
زن: آقا حالا يه غلطي کرد ، شما بگذر.نامحرم که خونمون نبوده. حالا اين بنده خدا يه بار بلند خنديده...
مرد: بلند خنديده؟ اين اگه الان جلوشو نگيرم لابد پس فردا مي خواد بره بقالي ماست بخره. نخير نمي شه بايد بکشمش...
-- بالاخره با صحبتهاي زن ، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه

 

 

سال 1280
مرد: واسه من مي خواي بري درس بخوني؟ مي کشمت تا برات درس عبرت بشه. يه بار که مُردي ديگه جرات نمي کني از اين حرفا بزني. تو غلط مي کني. تقصير من بود که گذاشتم اين ضعيفه بهت قرآن خوندن ياد بده. حالا واسه من ميخاي درس بخوني؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشين. يه وقت قلبتون خداي نکرده مي گيره ها! شکر خورد. ديگه از اين مارک شکر نمي خوره. قول ميده...
مرد( با نعره حمله مي کنه طرف دخترش ): من بايد بکشمت. تا نکشمت آروم نمي شم. خودت بياي خودتو تسليم کني بدونه درد مي کشمت...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه

 

پدر و دختر

 

سال1330
مرد: چي؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا مي خواي بري دانشسرا؟ مي خواي سر منو زير ننگ بوکوني؟ فاسد شدي برا من؟؟ شيکمتو سورفه (سفره) مي کونم...
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنين. خدا نکرده يه وخ (وقت) سکته مي کنين آ...
مرد: چي مي گي ززززززن؟؟ من اگه اينو امشب نکوشم (نکشم) ديگه فردا نمي تونم جلوي اين فسادو بيگيرم. يه دانشسرايي نشونت بدم که خودت کيف کوني...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، مرد خونه از خر شيطون پياده مي شه و دختر گناهکارشو مي بخشه

 

سال1380
مرد: کجا؟ مي خواي با تکپوش (از اين مانتو خيلي آستين کوتاها که نيم مترم پارچه نبردن و وقتي مي پوشيشون مث جليقه نجات پستي بلندي پيدا مي کنن) و شلوارک (از اين شلوار خيلي برموداها) بري بيرون؟ مي کشمت. من... تو رو... مي کشم...
زن: اي آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان ديگه همه همينطورين (شما بخونيد اکثرا).
مرد: من... اينطوري نيستم. دختر لااقل يه کم اون شلوارو پائين تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمي خواد. بدتر شد. همون بالا ببنديش بهتره...

 

سال1400
دختر: چي؟ چي گفتي مرتيکه ي ****؟ دارم بهت مي گم ماشين بي ماشين. همين که گفتم. من با الکس قرار دارم ماشينم مي خوام. ميخواي بري بيرون پياده برو...
باباه:جيکش در نمي ياد...
زن: دخترم. حالا بابات يه غلطي کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت مي پره. آروم باش عزيزم. رنگ موهات يه وقت کدر مي شه آ مامي. باباتم قول مي ده ديگه از اين حرفا نزنه...
-- بالاخره با صحبتهاي زن، دخترخونه از خر شيطون پياده مي شه و باباي گناهکارشو مي بخشه.

Akbar Balinparast بازدید : 203 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

آقايون

* تمامي آقايون شديداً گرفتار کار و بيزنس خودشون هستند

* در حالـي که شديداً گرفتار کار و بيزنس خودشون هستند، ولي در هر صورت وقت واسه خانوم ها دارند.

* در حالـي که در هر صورت وقت واسه خانوم ها دارند، ولي اون ها رو به حساب نمي آرن.

* در حالي که اون هارو به حساب نمي آرن، ولي هميشه يکي تو دست و بالشون هست.

* در حالي که هميشه يکي تو دست و با لشون هست،ولي بازم شانسشون رو روي تور کردن بقيه خانوم ها امتحان مي کنن.

* در حالي که شانس شونو روي بقيه خانوم ها امتحان مي کنن،ولي دستپاچه مي شن وقتي زني ترکشون مي کنه.

* در حالي که دستپاچه مي شن وقتي زني ترکشون مي کنه، ولي بازم درس عبرت نمي گيرن وهنوز هم مي خوان شانس شون رو روي بقيه خانوم ها امتحان کنند.(نمي دونن شانس فقط يک بار در خونهً آدمو ميزنه)

 

 

زن و مرد

 

و اما خانوما

* براي بيشتر خانوم ها مهم ترين مسئله ،امنيت مالي است.

* با اين که امنيت مالي برايشان بسيار مهم است،ولي باز هم بيرون مي رن و لباس هاي گرون قيمت مي خرن.

* با اين که هميشه لباس هاي گرون قيمت مي خرن،ولي مدام ميگن که چيزي ندارن بپوشن.

* با اين که مي گن چيزي ندارن بپوشن، ولي هميشه هم قشنگ و شيک لباس مي پوشن.

* با اين که هميشه قشنگ و شيک لباس مي پوشن،ولي مي گن لباس هام ديگه کهنه و درب و داغونه.

* با اين که ميگن که لباس هاشون کهنه و درب و داغونه،ولي انتظار دارن که شما هميشه از تيپ شون تعريف کنيد.

* با اين که هميشه انتظار دارن ازتيپ شون تعريف کنيد، ولي وقتي هم شما اين کار رو مي کنين حرف هاتونو باور نمي کنن.(مي فهمن که داري مخ شونو مي زني)

 

Akbar Balinparast بازدید : 192 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

 

قانون طلایی اول: باید زنی داشته باشید که در کارهای خانه کمک کند، خوب آشپزی کند، گردگیری کند

 

قانون طلایی دوم: باید زنی داشته باشید که سرگرمتان کند، شما را بخنداند، باعث فراموشی غصه شود...

 

قانون طلایی سوم: باید زنی داشته باشید که بتوانید به او اطمینان کنید و مطمئن باشید هیچوقت به شما دروغ نمی‌گوید...

 

قانون طلایی چهارم: باید زنی داشته باشید که در کنارش به آرامش برسید و از بودن با او لذت ببرید...

 

قانون طلایی پنجم: خیلی خیلی مهم است که این چهار زن از وجود یکدیگر بی‌خبر باشند!

 

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 149 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

شدم با چت اسير و مبتلايش*شبا پيغام مي دادم از برايش
به من مي گفت هيجده ساله هستم *تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد * ز دست عاشقي صد داد و بيداد
بگفت هاله ز موهاي کمندش * کمان ِابرو و قد بلندش
بگفت چشمان من خيلي فريباست* ز صورت هم نگو البته زيباست
نديده عاشق زارش شدم من* اسيرش گشته بيمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت مي نمودم* به او من کم کم عادت مي نمودم
در او ديدم تمام آرزوهام* که باشد همسر و اميد فردام
براي ديدنش بي تاب بودم * زفکرش بي خور و بي خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسيده* که بينم چهره ي آن نور ديده
به او گفتم که قصدم ديدن توست * زمان ديدن و بوييدن توست
ز رويارويي ام او طفره مي رفت* هراسان بود او از ديدنم سخت
خلاصه راضي اش کردم به اجبار* گرفتم روز بعدش وقت ديدار
رسيد از راه، وقت و روز موعود * زدم از خانه بيرون اندکي زود

 

مطالب خنده دار

 

چو ديدم چهره اش قلبم فرو ريخت * توگويي اژدهايي بر من آويخت
به جاي هاله ي ناز و فريبا * بديدم زشت رويي بود آنجا
نديدم من اثر از قد رعنا * کمان ابرو و چشم فريبا
مسن تر بود او از مادر من * بشد صد خاک عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم * از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، ديدم که او نيست * دگر آن هاله ي بي چشم و رو نيست
به خود لعنت فرستادم که ديگر *نيابم با چت از بهر خود همسر
بگفتم سرگذشتم را به «جاويد» * به شعر آورد او هم آنچه بشنيد
که تا گيرند از آن درس عبرت * سرانجامي ندارد قصّه ي چت

 

Akbar Balinparast بازدید : 134 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

بالاخره دكتر وارد شد ، با نگاهي خسته ، ناراحت و جدي .

دكتر در حالي كه قيافه نگراني به خودش گرفته بود گفت :"متاسفم كه بايد حامل خبر بدي براتون باشم , تنها اميدي كه در حال حاضر براي عزيزتون باقي مونده، پيوند مغزه ."

"اين عمل ، كاملا در مرحله أزمايش ، ريسكي و خطرناكه ولي در عين حال راه ديگه اي هم وجود نداره, بيمه كل هزينه عمل را پرداخت ميكنه ولي هز ينه مغز رو خودتون بايد پرداخت كنين ."

اعضا خانواده در سكوت مطلق به گفته هاي دكتر گوش مي كردن , بعد از مدتي بالاخره يكيشون پرسيد :" خب , قيمت يه مغز چنده؟";

دكتر بلافاصله جواب داد :"5000$ براي مغز يك مرد و 200$ براي مغز يك زن ."

 

مطالب خنده دار

 

موقعيت نا جوري بود , آقايون داخل اتاق سعي مي كردن نخندن و نگاهشون با خانمهاي داخل اتاق تلاقي نكنه , بعضي ها هم با خودشون پوز خند مي زدن !

بالاخره يكي طاقت نياورد و سوالي كه پرسيدنش آرزوي همه بود از دهنش پريد كه : "چرا مغز آقايون گرونتره ؟ "

دكتر بامعصوميت بچگانه اي براي حضارداخل اتاق توضيح داد كه:" اين قيمت استاندارد عمله ! بايد يادآوري كنم كه مغز خانمها چون استفاده ميشه، خب دست دومه و طبيعتا ارزونتر!!!!!."

 

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 181 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

تلفن: شرط لازم و کافی برای شروع ، ثبوت و گسترش یک رابطه عاشقانه . در گذشته برای تشخیص صداقت طرف هم کاربرد داشت اما با این سیستم مسخره آی دی کالر و افتادن شماره ، دیگر به درد این کار نمی خورد. نوع همراهشم که دیگه معرکه است! آخر حریم خصوصی و آره و اینا! معمولاً تن صدای عشاق در پشت خط کمی خشدار می شود البته این اشکال مربوط به مخابرات است ، این گونه تماس های تلفنی معمولاً طولانی هستند. شما فکرش را بکنید دو نفر دارند آخرته دورنمای آینده خودشان را برای هم ترسیم می کنند!

مطالب خنده دار

همکلاسی: یک تصادف تاریخی . در این مورد سازمان کنکوری ها نقش واسطه را ایفا می کند. عشقی چند منظوره که در تقلب ها و ورقه عوض کردن سر جلسه امتحان هم کاربرد بسزایی دارد. می تواند کلی هم بانی خیر شود برای بچه های دیگر !سر کلاس معمولاً عشاق جوری می نشینند که امتداد نگاهشان از هم عبور کند .در این جور مواقع استاد هم آن دورها در یک گراند تصویر مشغول فعل و انفعالی نامعلوم است . حضرت عشق در این جور مواقع ابتدا به صورت جزوه و نمونه سوال و بعد ها در قالب های مختلف مخابراتی و مراسلاتی ظاهر می شود!

مطالب خنده دار

هدیه: بروز عینی ماکزیمم عشق دو کبوتر. وسیله ای که با آن عاشق فریاد می زند :" دلم فقط تورو می خواد." نوع آن از عروسک های خرسی و مرغی و اردکی گرفته تا سند آپارتمان متغیر است.

مطالب خنده دار

اتومبیل: وسیله ای برای آزاد شدن انرژی جنبشی ، عامل جاری شدن سیل عشق در بزگراه ها ، لای کشیدن در اتوبان برای نشادن داندن دست فرمان به طرف به همراه آهنگ" ما دو بال پرواز مرغ عشقیم پر کشیدیم تا اوج آسمونا" بسیارمؤثر است. نوع ماشین هم بستگی به توانایی مالی پدر مربوطه از پیکان جوانان 57 جوات اسپرت تا پژو 206 ناز بشی الهی متغییر است. سیستم صوتی هم هرچه باحال تر باشد روابط بهتر تر تحکیم می شود!

 

Akbar Balinparast بازدید : 189 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

صبحگاه:

فرمانده: پس این سربازه‌ها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟

معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن

 

 

خنده دار

ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند...

سلام سارا جان

سلام نازنین، صبحت بخیر

عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر

سلام نرگس

سلام معصومه جان

ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی...

 

 

خنده دار

صبحانه:

وا... آقای فرمانده، عسل ندارید؟

چرا کره بو میده؟

بچه‌ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه

آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم

 


خنده دار

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)

فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید

وا نه، لباسامون خاکی میشه ...

آره، تازه پاره هم میشه ...

وای وای خاک میره تو دهنمون ...

من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا ...

 


خنده دار

ناهار

این چیه؟ شوره

تازه، ادویه هم کم داره

فکر کنم سبزی اش نپخته باشه

من که نمی‌خورم، دل درد میگیرم

من هم همینطور چون جوش میزنم

فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!

بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما یم؟

برو خودت غذا درست کن

والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی‌کنم، حالا واسه تو ...

چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد

 

خنده دار

 

خنده دار

بعد از ناهار

فرمانده: کجان اینا؟

معاون: رفتن حمام

فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه‌ها گم میشود...

هوووو.... بی شعور

مگه خودت خواهر مادر نداری...

بی آبرو گمشو بیرون...

وای نامحرم...

کثافت حمال...

(کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!)

 


خنده دار

بعد از ظهر

فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟

یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟

جوجه بدون برنج

رژیمی عزیزم؟

آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.

 

 

خنده دار

شب در آسایشگاه

یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟

فرمانده: بله بسیار زیاد!

خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم

فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!

 

 

خنده دارفرمانده میره تو آسایشگاه:

وا...عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو

راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو

فرمانده: بلندشید برید بخوابید!

همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند

فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟

واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.

آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده

فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.

سرباز: آخه گناه داره، طفلکی

مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا!

 

Akbar Balinparast بازدید : 144 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

یه روزی یه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو می خوند كه زنش یهو ماهی تابه رو می كوبه سرش.

مرده میگه: برا چی این كارو كردی؟

زنش جواب میده: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه تیكه كاغذ پیدا كردم كه توش اسم جنى (Jeni یه دختر) نوشته شده بود .

 

 

مرده میگه : وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش jeni بود.

زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.

سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می كرد كه زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر كوبید رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.

وقتی به خودش اومد پرسید این بار برا چی منو زدی زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود.

 

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 91 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

صحبتهاي ضدونقيض مقامات دولتي درباره نحوه خوشه بندي و پرداخت نقدي يارانه ها، از يكسو باعث نگراني و تشويش خاطر برخي هموطنان شده و از سوي ديگر دستمايه ساختن انواع لطيفه و پيامك توسط هموطنان خوش ذوق را فراهم آورده است.

 


به گزارش الف، برخي از اين پيامك ها كه اين روز ها توسط پيامك مبادله مي شود و نقل محافل شده به شرح زير اند:

 

 

در مراسم خواستگاري
مادر دختر: خوب آقا زاده به سلامتي تو خوشه چندن؟
مادر پسر: راستش اس ام اس زده گفتن خوشه 3 ولي قراره اعتراض كنه بذارنش تو خوشه 2
مادر دختر: ما اصلا رسم نداريم داماد تو خوشه پايين تر از سه باشه، از الان گفته باشم...

 

 

درصف نانوايي
مشتري به شاطر: خدا بهت بركت بده شاطر!
شاطر: دعا كن تو خوشه يك بذارنم.

 

 

در اداره
كارمند خوش شانس به همكاران: آقايون خوشه سومي، حاجي تون تو خوشه يك رفته، خلاصه تعارف نكنين، پول مول خواستين درخدمتيم.

 

 

در آرايشگاه زنانه
شمسي خانم: شوهرم به اداره آمار اس ام اس زده، گفتن شما تو خوشه چهارين!
فخري خانم: اين كه چيزي نيس. شوهر من اس ام اس زده به اداره آمار كه اگه واسه يارانه پول كم آوردين، عددشو بفرستين تا چكشو بكشم!

 

 

در پياده رو
دستفروش: كوپن، بن كارمندي، عكس، پاسور، خوشه ...

 

Akbar Balinparast بازدید : 140 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

همسرم می گفت بد جوری هراسانم همش

در پی آ یینه بین و فال و فنجانم همش

 

حال و روزم از لحاظ روحی اصلا خوب نیست

هیچ می پرسی چرا در پای قلیانم همش؟

 

صبح، بی بی گل برایم یک خبر آورده بود

ازهمین رو با تاسف ، کلّه جنبانم همش

 

عاقبت تصویب شد قانون تجدید فراش

دارم احساس بدی، غمگین و نالانم همش

 

 

مثل سیر و سرکه می جوشد دلم ، دلواپسم

چونکه با اسم هوو می لرزد این جانم همش

 

همسر خوبی نبودم ، می پذیرم کاملا

خاطرت آسوده باشد فکر جبرانم همش

 

مُرد دیگر آن زن خود خواه لوس بی ادب

بعد از این یک خانم خوش خلق و مامانم همش

 

بوده ام ولخرج تا امروز اما بعد از این

در پی کفش و لباس و کیف ارزانم همش

 

 

هرچه می خواهی برایت می پزم عالی جناب

قرمه سبزی یافسنجان ؟تحت فرمانم همش

 

جای کافی شاپ و استخر و سونا و سینما

بیشتر پیش شما در خانه می مانم همش

 

جیغ هایم ، نعره هایم ،اخم هایم را ببخش

یک مریضی بود و فعلا تحت درمانم همش

 

سرورم منهم از این پس آن جناحی می شوم

از همین فردا فقط در خط " کیهانم" همش

 

 

نیستی آش دهن سوزی ولی با این همه

بی شما حس می کنم در سطر پایانم همش

 

گفتم ای یارم، نگارم، همسرم اصلا نترس

کاسبی ها راکد و در اوج بحرانم همش

 

بنده فکر پاس چک هامم نه تجدید فراش

هیچ می پرسی چرا سر در گریبانم همش

 

ازدواج این روزها آن هم مجدد، ساده نیست

تازه از آن بار اول هم پشیمانم همش

 

Akbar Balinparast بازدید : 191 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

آخر اين هفته جشن ازدواج ما به پاست

با حضور گرم خود درآن صفا جاري کنيد

 

ازدواج و عقد يک امر مهم و جدي است

لطفا از آوردن اطفال، خودداري کنيد!

 

بر شکم صابون زده، آماده سازيدش قشنگ

معده را از هر غذا و ميوه اي عاري کنيد

 

تا مفصل توي آن جشن عزيز و با شکوه

با غذا و ميوه آن جشن افطاري کنيد

 

البته خيلي نبايد هول و پرخور بود ها!

پيش فاميل مقابل آبروداري کنيد!

 

ميوه، شيريني، شب پاتختي ام هم لازم است

پس براي صرفه جويي اندکي ياري کنيد!

 

گر کسي با ميوه دارد مي نمايد خودکشي

دل به حال ما و او سوزانده، اخطاري کنيد!

 

موقع کادو خريدن، چرب باشد کادوتان

پس حذر از تابلو و ساعات ديواري کنيد!

 

هرچه باشد نسبت قومي تان نزديک تر

هديه را هم چرب تر، از روي ناچاري کنيد!

 

 

در امور زندگي، دينار اگر باشد حساب

کادو نوعي بخشش است، آن را سه خرواري کنيد!

 

گرم بايد کرد مجلس را، ازاين رو گاه گاه

چون بخاري بهر تنظيم دما، کاري کنيد

 

 

ساکت و صامت نباشيد و به همراه موزيک

دست و پا را استفاده، آن هم ابزاري کنيد!

 

لامبادا و تانگو و بابا کرم يا هرچه هست

از هنرهاتان تماما پرده برداري کنيد!

 

البته هرچيز دارد مرزي و اندازه اي

پس نبايد رقص هاي نابه هنجاري کنيد!

 

حرکت موزون اگر در کرد از خود، ديگري

با شاباش و دست و سوت ازاو طرفداري کنيد!

 

کي دلش مي خواهد آخر در بيايد سي دي اش؟

با موبايل خود مبادا فيلمبرداري کنيد!

 


در نهايت، مجلس ما را مزين با حضور

بي ادا و منت و هرگونه اطواري کنيد!

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 181 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

مردها مثل «مخلوط كن» هستند:

در هر خانه يكي از آنها هست ولي نميدانيد به چه درد ميخورد.

 

مردها مثل «آگهي بازرگاني» هستند:

حتي يك كلمه از چيزهائي را كه ميگويند نميتوان باور كرد.

 

مردها مثل «كامپيوتر» هستند:

كاربري‌شان سخت است و هرگز حافظه‌اي قوي ندارند.

 


مردها مثل «سيمان» هستند:

وقتي جائي پهنشان ميكني بايد با كلنگ آنها را از جا بكني.

 

 

مردها مثل «طالع بيني مجلات» هستند:

هميشه به شما ميگويند كه چه بكنيد و معمولاً اشتباه مي‌گويند.

 


مردها مثل «جاي پارك» هستند:

خوب‌هايشان قبلا" اشغال شده و آنهائي كه باقي مانده‌اند يا كوچك هستند يا جلوي درب منزل مردم

 


مردها مثل «پاپ كورن» (ذرت بو داده) هستند:

بامزه هستند ولي جاي غذا را نمي‌گيرند.

 


مردها مثل «باران بهاري» هستند:

هيچوقت نميدانيد كي مي‌آيند، چقدر ادامه دارد و كي قطع ميشود.

 


مردها مثل «پيكان دست دوم» هستند:

ارزان هستند و غير قابل اطمينان.

 

مردها مثل «موز» هستند:

هرچه پيرتر ميشوند وارفته‌تر ميشوند.

 

مردها مثل «نوزاد» هستند:

در اولين نگاه شيرين و با مزه هستند اما خيلي زود از تميز كردن و مراقبت از آنها خسته مي‌شويد.

 

Akbar Balinparast بازدید : 121 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن


شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن


معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم


پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده


منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه


شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت


معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق


پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد


مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت

 

Akbar Balinparast بازدید : 157 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

گضنفر جان سلام!

ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این گضنفر ماتا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،‌ آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند .

وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10 کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست.پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجابه همون آدرس قبلی بیان .

آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش4روز طول کشید ،‌دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید .

گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم .

پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه .

ببخشید معطل شدی. جعفر جان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت ...

 

 

دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره،‌اون هم دوتیکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی .

اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی .

راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن.

حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد! ‌شرمنده .

همین دیگه .. خبر جدیدی نیست .

قربانت .. مادرت .

راستی:‌گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌ولی وقتی یادم افتاد که دیگه

خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم .

 

 

 

منبع :sahel401

 

Akbar Balinparast بازدید : 131 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

توصيه هاي کاربردي،مخصوص پسر هايي که زن گيرشون نميياد:نکته :اين مورد را همه پسر ها بخونند چون شامل همه ميشه.

 

1.اولين دختري که به تورتون خورد ازش شماره بگيرند (ولي چون در اين کار استعداد نداريد بهتره دور اينکار را خط ِ قرمز بکشيد)

 

2.اگه خواستيد دختري را زيره نظر بگيريد (که بيخود کردي) بايد زير چشمي طوري که متوجه شما نشه زيره نظرش بگيري...

 

 


نکته:چون در اين کار هم مثل مورد ِ (1) ..... نداريد ، بهتره عينک بزنيد.

 

3.اگه دختري را ديديد که تنها نشسته سَرِ صحبت را باهاش باز کنيد

و به مورد ِ (1) مراجعه کنيد .

 

 

نکته: قبلش دورو بر تان را يه نگاهي بندازيد چون ممکنه يه دفعه اي يه دست از عقب اون گردن ِ نسبتاَ نحيفتان را بچلاند.


4.به هر دختري که رسيديد سلام کنيد و خود را بچه مثبت نشون بديد

ولي مواظب بعضي لنگه کفش ها باشيد.


مطالب خنده دار


5.اگه خواستگاري هر دختري رفتيد و جواب رَد شنيديد نااُميد نشويد خواستگاري يکي ديگه برويد گرچه بازم جوابِ رَد مي شنويد.( پسر بايد پورو باشه)


6.اگه يه دختري را خيلي دوست داريد ولي به شما محل نمي ده، با يه دختره ديگه بيرون بريد طوري که اون شما را ببينه .


نکته:که در اين صورت نه تنها به شما ديگه محل نمي ده ،تا کفش هم نثارتان مي کنه.


7.تا مي توانيد سن ازدواج را ببريد بالا چون دخترها،دختر ِنارنج و ترنج اند که ازآفتاب و سايه مي رنجند.

اگرچه ريسکش خيلي بالا است, ممکن ديگه کسي بهتون دختر نده،

چون ترشي هم تاريخ اِنقضا داره,تا يه حدي مي توان تحملش کرد.

نکته:در صورت موفّق نشدن در اين مورد يه ظرف حتماً آماده کنيد.

 


حتماً ميپرسي براي چي؟ خوب ديگه، براي ترشي.(ادم كه انقد خرفت نميشه)


8.اينقدر سرِ کوچه و خيابون ها کيشيک نکشيد,که شايد شتر بخت رد بشه و شما بهش التماس کنيد که شايد در خونه شما هم بخوابه .


نکته:ممکنه شتر بخت را با شتر ؟ اشتباه بگيريد واونم بخوابه و ديگه بلند نشه.که در اين صورت(فاتحه مع صلوات)...


9.اگه دانشجو(يا سرباز) هستيد,از خوردن غذاهاي اونجا جداً خود داري کنيد چون همون يه ذرّه همت را هم اَزِتون ميگيره.به جاش موز معجون بخوريد


 

10.اگه قيافه نداري،اشکال نداره عوضش ماشين داري ...

چي؟!!ماشين نداري... اشکال نداره عوضش خونه داري...

بازم چي؟!! خونه هم نداري...خوب مشکلي نيست چون کار ِ،را که داري بعداً هم؛ميشه خونه و ماشين خريد.

واي نگو که کار هم نداري!!! ترشي هم که اُفتادي، پس بهتره بري يه جايي خودت را گمو گور کُني.


مطالب خنده دار


11.يه توصيه : اگه قيافه نداري؛ نري... ابروهات را برداري،صورتت را تيغ بزني، يکمي از لوازم آرايشي مامان جونت کش بري، همين جوري خوبي (فقط يکمي سرو وَعظت را درست کن).


 

12.اگه از دوست دختر و هم دانشجويي به جايي نرسيدي چاره اي نداري جزء اين که، بري سراغ همون دخترها فاميل...


13.اگه از قبل سابقه ات خراب نباشد کارت زياد هم مشکل نيست، ولي... شما که تو 7 آسمون يه ستاره هم نداريد کارتون خيلي مشکله اما من کُمکتان ميکنم :

تنها لطفي که ميتونم بکنم اينه که هُلتون بدم، که در اين صورت هم ممکنه از چاه در بياند و بي يُفتيد تو درّه (خوب عوضش از دست يکي از سيريش ها راحت مي شيم).


 

14.اگه از هيچ کدوم از اين ها به نتيجه نرسيدي حتماً مشکل از خودت است بهتره بري پيشه يه روانپزشک اگه اون گفت مشکلي نداري!!! آخه... پس بد شانس هستي، برو خودت را دخيل کن به يکي از اين امازاده ها شايد حاجت بگيري(ديگه باقيش با خداست و ما هم ديگه دخالت نمي کنيم).

 

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 137 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

الان رسيديم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جديد مستقر شديم ..خيلي سرگرم کننده هست اين که واسه ريچارد آشپزي ميکنم ..امروز ميخوام يه جور کيک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده که 12 تا تخم مرغ رو جدا کنين و بزنين ولي من کاسه به اندازه کافي نداشتم واسه همين مجبور شدم 12 تا کاسه قرض بگيرم تا بتونم تخم مرغ ها رو توش بزنم.

 

 

سه شنبه


ما تصميم گرفتيم واسه شام سالاد ميوه بخوريم ..در روش تهيه اون نوشته بود..بدون پوشش سرو شود ..خوب منم اين دستور رو انجام دادم ..ولي ريچارد يکي از دوستاشو واسه شام آورده بود خونه مون ..نميدونم چرا هر دو تاشون وقتي که داشتم واسشون سالاد رو سرو ميکردم.. اون جور عجيب و شگفت زده به من نگاه ميکردن

 

 

چهار شنبه

 

من امروز تصميم گرفتم برنج درست کنم و يه دستور غذايي هم پيدا کردم واسه اين کار که ميگفت قبل از دم کردن برنج کاملا شستشو کنين .پس من آبگرمکن رو راه انداخنم و يه حموم و شستشوي حسابي کردم قبل از اين که برنج رو دم کنم..ولي من آخرش نفهميدم اين کار چه تاثيري تو دم کردن بهتر برنج داشت

 

 

پنجشنبه

 

بازم امروز ريچارد ازم خواست که واسش سالاد درست کنم ..خوب منم يه دستور جديد رو امتحان کردم ... تو دستورش گفته بود مواد لازم رو آماده کنين و بعد اونو روي يه رديف کاهو پخش کنين و بزارين يه ساعت بمونه قبل از اين که اونو بخورين ..

خوب منم کلي گشتم تا يه باغچه پيدا کردم و سالادمو روي يه رديف از کاهوهايي که اون جا بود پخش و پلا کردم و فقط مجبور شدم يه ساعت بلاي سرش بايستم که يه دفعه يه سگي نياد اونو بخوره

ريچارد اومد اون جا و ازم پرسيد من واقعا حالم خوبه؟؟

 

نميدونم چرا ؟..عجيبه!!! ..حتما خيلي تو کارش استرس داشته ..بايد سعي کنم يه مقداري دلداريش بدم

 

خاطرات ازدواج

 

جمعه

 

امروز يه دستور غذايي راحت پيدا کردم ..نوشته بود همه مواد لازم رو تو يه کاسه بريز و بزن به چاک ..خوب منم ريختم تو کاسه و رفتم خونه ي مامانم ..ولي فکر کنم دستوره اشتباه بود .چون وقتي برگشتم خونه.. مواد لازم همون جوري که ريخته بودمشون تو کاسه ..مونده بودن

 

 

شنبه


ريچارد امروز رفت مغازه و يه مرغ خريد و از من خواست که واسه مراسم روز يکشنبه اونو آماده کنم ..ولي من مطمئن نبودم که چه جوري آخه ميشه يه مرغ رو واسه يکشنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد ..قبلا به اين نکته تو مزرعه مون توجهي نکرده بودم ولي بالاخره يه لباس قديمي عروسک پيدا کردم و با کفش هاي خوشگلش ..واي من فکر ميکنم مرغه خيلي خوشگل شده بود

وقتي ريچارد مرغه رو ديد ..اول شروع کرد تا شماره 10 به شمردن و ولي بازم خيلي پريشون بود ..

حتما به خاطر شغلشه يا شايدم انتظار داشته مرغه واسش برقصه.

وقتي ازش پرسيدم عزيزم آيا اتفاقي افتاده ؟شروع کرد به گريه و زاري و هي داد ميزد

 

..آخه چــــرا من ؟؟چــــــرا من؟

 

آها ..حتما به خاطر استرس کارشه ..مطمئنم

 

Akbar Balinparast بازدید : 110 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

عزيزم!

مي تواني خوشحال باشي، چون من دختر كم توقعي هستم. اگر مي گويم بايد تحصيلكرده باشي، فقط به خاطر اين است كه بتواني خيال كني بيشتر از من مي فهمي! اگر مي گويم بايد خوش قيافه باشي، فقط به خاطر اين است كه همه با ديدن ما بگويند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هي بالاتر برود!

 

اگر مي گويم بايد ماشين بزرگ و با تجهيزات كامل داشته باشي، فقط به اين خاطر است كه وقتي هر سال به مسافرت دور ايران مي رويم توي ماشين خودمان بخوابيم و بي خود پول هتل ندهيم!

 

اگر از تو خانه مي خواهم، به خاطر اين است كه خود را در خانه اي به تو بسپارم كه تا آخر عمر در و ديوارآن، خاطره اش را برايم حفظ كنند و هرگوشه اش يادآور تو و آن شب باشد!

 

اگر عروسي آن چناني مي خواهم، فقط به خاطر اين است كه فرصتي به تو داده باشم تا بتواني به من نشان بدهي چقدر مرا دوست داري و چقدر منتظر شب عروسيمان بوده اي!

 

اگر دوست دارم ويلاي اختصاصي كنار دريا داشته باشي، فقط به خاطر اين است كه از عشق بازي كنار دريا خوشم مي آيد... جلوي چشم همه هم كه نمي‌شود!

 

اگر مي گويم هرسال برويم يك كشور را ببينيم، فقط به خاطر اين است كه سالها دلم مي خواست جواب اين سوال را بدانم كه آيا واقعا "به هركجا كه روي آسمان همين رنگ است"؟! اگر تو به من كمك نكني تا جواب سوالاتم را پيدا كنم، پس چه كسي كمكم كند؟!

 

اگر از تو توقع ديگري ندارم، به خاطر اين است كه به تو ثابت كنم چقدر برايم عزيزي!

و بالاخره...

 

اگر جهيزيه چنداني با خودم نمي آورم، فقط به خاطر اين است كه به من ثابت شود تو مرا بدون جهيزيه سنگين هم دوست داري و عشقمان فارغ از رنگ و رياي ماديات است.

 

 

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 175 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

پیغام گیر حافظ :


رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور!

تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور!

بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام

زآن زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور !

 

 

پیغام گیر سعدی:

 

از آوای دل انگیز تو مستم

نباشم خانه و شرمنده هستم

به پیغام تو خواهم گفت پاسخ

فلک را گر فرصتی دادی به دستم


 

پیغام گیر فردوسی :


نمی باشم امروز اندر سرای

که رسم ادب را بیارم به جای

به پیغامت ای دوست گویم جواب

چو فردا بر آید بلند آفتاب

 

 

پیغام گیر خیام:

این چرخ فلک عمر مرا داد به باد

ممنون توام که کرده ای از من یاد

رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش

آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد!

 

 

پیغام گیر منوچهری :


از شرم به رنگ باده باشد رویم

در خانه نباشم که سلامی گویم

بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت

زان پیش که همچو برف گردد رویم!

 

 

پیغام گیر مولانا :


بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!

شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !

برگو به من پیغام خود..هم نمره و هم نام خود

فردا تو را پاسخ دهم..جان تو را قربان شوم!

 

 

پیغام گیر بابا طاهر:


تلیفون کرده ای جانم فدایت!

الهی مو به قوربون صدایت!

چو از صحرا بیایم نازنینم

فرستم پاسخی از دل برایت !

 

پیغام گیر نیما :


چون صداهایی که می آید

شباهنگام از جنگل

از شغالی دور

گر شنیدی بوق

بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم

در فضایی عاری از تزویر

ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه

پاسخی گیرد ز من از دره های یوش

 

 

پیغام گیر شاملو :


بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت

سنگواره ای از دستان آدمیت

آتشی و چرخی که آفرید

تا کلید واژه ای از دور شنوا

در آن با من سخن بگو

که با همان جوابی گویم

تآنگاه که توانستن سرودی است

 

پیغام گیر سایه :


ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان

دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان

گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد

به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان

 

 

پیغام گیر فروغ :

 

نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم

با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم

و آستانه پر از عشق می شود

و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند

سلامی دوباره خواهم داد

 

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 208 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

دختری با مادرش در رختخواب

 

درددل می کرد با چشمی پر آب

 

گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست

 

زندگی از بهر من مطلوب نیست

 

گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟

 

روی دستت باد کردم مادرم!

 

سن من از بیست وشش افزون شد

 

دل میان سینه غرق خون شد

 

هیچ کس مجنون این لیلا نشد

 

شوهری از بهر من پیدا نشد

 

غم میان سینه شد انباشته

 

بوی ترشی خانه را برداشته!

 

مادرش چون حرف دختش را شنفت

 

خنده بر لب آمدش آهسته گفت:

 

دخترم بخت تو هم وا می شود

 

غنچه ی عشقت شکوفا می شود

 

غصه ها را از وجودت دور کن

 

این همه شوهر یکی را تور کن!

 

گفت دختر ،مادر محبوب من!

 

ای رفیق مهربان و خوب من!

 

گفته ام با دوستانم بارها

 

من بدم می آید از این کارها

 

در خیابان یا میان کوچه ها

 

سر به زیر و با وقارم هر کجا

 

کی نگاهی می کنم بر یک پسر

 

مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟

 

غیر از آن روزی که گشتم همسفر

 

با سعیدو یاسر و ایضا صفر

 

با سه تاشان رفته بودم سینما

 

بگذریم از مابقی ماجرا!

 

یک سری هم صحبت صادق شدم

 

او خرم کرد آخرش عاشق شدم

 

یک دو ماهی یار من بود و پرید

 

قلب من از عشق او خیری ندید

 

مصطفای حاج علی اصغر شله

 

یک زمانی عاشق من شد،بله

 

بعد جعفر یار من عباس بود

 

البته وسواسی وحساس بود

 

بعد ازآن وسواسی پر ادعا

 

شد رفیقم خان داداش المیرا

 

بعد او هم عاشق مانی شدم

 

بعد مانی عاشق هانی شدم

 

بعدهانی عاشق نادر شدم

 

بعد نادر عاشق ناصر شدم

 

مادرش آمد میان حرف او

 

گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!

 

گرچه من هم در زمان دختری

 

روز و شب بودم به فکر شوهری

 

لیک جز آن که تو را باشد پدر

 

دل نمی دادم به هرکس اینقدر

 

خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی

 

واقعا که پوز مادر را زدی

Akbar Balinparast بازدید : 146 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

در راستاي اينکه بحران بي شوهري در جامعه امروز بوجود آمده کليه خانمهاي محترم مي تونن از روش هاي زير استفاده کنن و البته مراقب باشن که سوءاستفاده نکنن .

 

 

مطالب خنده دار

 

?. روش کوزه ايي:همان روش قرن هاي قديم که دختر کوزه به دوش به سمت رودخانه مي رفت پسر به کوزه مي خوره کوزه بشکست و بعد چنين گفته اند که : اگر با من نبودش هيچ ميلي چرا ظرف مرا بشکست ليلي نتيجه گيري : بحران ازدواج حال حاضر بخاطر لوله کشي شدن آبه .

 

 

?. روش عرفاني :چهل شبانه روز جلوي خونه رو آب و جارو ميکني و ده تا شمع روشن ميکني شکلات بين مردم تقسيم ميکني ت مرد آرزوهت بياد. نتيجه گيري : در صورت کمبود شمع ميتونين فانوس هم روشن کنين .

 

 

?. روش سوسکي :بخاطر ترس از يه سوسک که حتي ميتوني خودت اون رو تو خونه يا کوچه کار بزاري همچين محکم ميپري تو بغلش و بهش مي چسبي که هيچ جور نتونه تو رو از خودش جدا کنه . نتيجه گيري : با تشکر از کليه سوسک هاي محترم مقيم مرکز و حومه .

 

 

?. روش تيپ :انواع تيپ هاي مختلف روي خودت پياده ميکني بيست و دو کيلو لوازم آرايش روي خودت خالي ميکني و سعي ميکني تا آنجا که ممکن است لباس ها مورد توجه باشند طوري که هرکس که تو خيابونه مجبور بشه حتما يک بار شما را نگاه کنه بعد گوشه خيابون مي ايستي تا شوهر مناسب سوارت کنه . نتيجه گيري : خطر احتمال از بين رفتن آبروي چندين و چند ساله تان وجود دارد.

اما چون به خاطر ازدواج است مسئله نيست اين دفعه !

 

 

?. روش خر خوني : تو کلاس و مدرسه و دانشگاه نمره بيست کلاس ميشي بلاخره تو کل سال هاي مدرسه يه خر خون ديگه پيدا ميشه که بياد سراغت و باعث بشه که نترشي . نتيجه گيري : اگه شوهر پيدا نشد تا مقطع دکترا ادامه بدين و بعد ترک تحصيل کنين.

 

 

?.روش مايه داري : با دوستان توي انواع پارتي هاي شبانه و پيست هاي اسکي و باشگاه هاي بيليارد و بولينگ هر کوفت و زهر مار ديگري که ميتوني شرکت ميکني و حواست فقط به يه شوهر مناسب هست تا چيز هاي ديگه . نتيجه گيري : سعي کنين هميشه چند ميليون در کيف خود داشته باشين.

 

 

7. روش فاميلي :يه کاغذ بر ميداري و اسم تمام پسرهاي فاميل از سن پنج تا پنجاه ساله رو که ازدواج نکردنن رو روش مي نويسي بعد شروع به بررسي و تفکيک ميکني و اونهايي که شرايط را دارن رو انتخاب ميکني و يه برنامه ريزي براي عمليات تاکتيکي که بلاخره يه کدوم رو خفت کني . نتيجه گيري : مي تونين روي يه بچه پنج ساله براي بيست سال آينده برنامه بريزين.

 

 

8. روش نامردي : جلوي يکي از اين ماشين هاي پليس يه دفعه مي پري پسره رو ميگيري تو بغلت و دستت رو ميکني تو دستش و ازش... (سانسور ) ميگيري تا بعد از تعهد توي کلانتري مجبور بشه که باهات ازدواج کنه . البته اين روش براي اونهايي است که از کليه روش هاي بالا نا اميد شده اند

 

 

 

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 123 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

این مطلب فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد.

ـ با داشتن هیکلی ضایع تی شرت تنگ نپوشن!!!

 

ـ از کلاس پنجم دبستان سه تیغه نکنن و after shave نزنن!!!!

 

ـ جلوی مدرسه دخترانه نایستن و سیگار چاق نکنن!!!!!!!

 

ـ با دیدن یک فروند دختر جو زده نشده و تیکه جواتی بار نکنن!!!!!

 

ـ پس از ورود به دبیرستان سیگاری نشده !!!!!

 

ـ پس از یافتن اولین پشم در بدن خود احساس مردانگی نکنن و به فکر ازدواج نیفتن!!!!!!

 

ـ در مقابل دختر ها احساس بامزه بودن نکنن و شعر نگن!!!!

 

ـ ادعای با معرفتی و با مرامی وخلاف سنگین نکنن!!!!!

 

ـ کت وشلوار صورتی با پیراهن زرد نپوشن و کروات قهوه ای نزنن!!

 

ـ در آن واحدبا N تا دختر رفیق نباشن و به هر N تاشون قول ازدواج ندن!!!!!!!

 

 

ـ احساس خوش تیپی نکنن و خود را دختر کش ندونن!!!!!!

 

و از همه مهمتر : پس از خوندن این مطالب جنبه خود را نشون نداده و مرام و با حالی خود را اثبات نکنن!!!!!!!

 

Akbar Balinparast بازدید : 217 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

خانم ها:


_ قبل از ازدواج وزن ايده‌آل با چهره‌اي بشاش، بعد از ازدواج چاق و افسرده و منزوي. نتيجه‌گيري اخلاقي: آمادگي بدن در مقابله با روزهاي سخت

 

 

_ قبل از ازدواج ايستادن در صف سينما و استخر، بعد از ازدواج ايستادن در صف شير و گوشت. نتيجه‌‌گيري اخلاقي: آموزش ايستادگي

 

 

_ قبل از ازدواج تعطيلات رفتن به ديزين واسكي، بعد از ازدواج در تعطيلات شست و شوي خانه و لباس. نتيجه‌گيري اخلاقي: پر شدن اوقات‌فراغت

 

 

_ قبل از ازدواج نوشتن كتاب شعر و رمان، بعد از ازدواج نوشتن داستان پرنده در قفس. نتيجه‌گيري اخلاقي: شهرت بادآورده

 

 

_ قبل از ازدواج صحبت تلفني بي‌‌محاسبه زمان، بعد از ازدواج اتهام به پرحرفي حتي براي ده دقيقه. نتيجه‌گيري اخلاقي: حفظ عضلات صورت

 

 

_ قبل از ازدواج رفتن به سفرهاي هفتگي، بعد از ازدواج در حسرت رفتن به پارك سر كوچه.‌ نتيجه‌گيري اخلاقي: در امنيت كامل به سر بردن

 

 

 

 

آقایان :

 

قبل از ازدواج خوابيدن تا لنگ ظهر، بعد از ازدواج بيدار شدن زودتر از خورشيد. نتيجه‌گيري اخلاقي: سحرخيز شدن

 

 

_ قبل از ازدواج رفتن به سفر بي‌‌اجازه، بعد از ازدواج رفتن به حياط بااجازه. نتيجه‌گيري اخلاقي: كسب اعتبار

 

 

_ قبل از ازدواج خوردن بهترين غذاها بي‌‌‌‌منت، بعد از ازدواج خوردن غذاهاي سوخته با منت. نتيجه‌گيري اخلاقي: تقويت‌ معده

 

 

_ قبل از ازدواج استراحت مطلق بي‌‌جر و بحث، بعد از ازدواج كار كردن در شرايط سخت. نتيجه‌گيري اخلاقي: ورزيده شدن

 

 

_ قبل از ازدواج آموزش گيتار و سنتور و... بعد از ازدواج آموزش بچه‌داري و شستن ظرف. نتيجه‌گيري اخلاقي: همدردي با خانم‌ها

 

 

_ قبل از ازدواج گرفتن پول تو جيبي از پاپا، بعد از ازدواج دادن كل حقوق به خانم. نتيجه‌گيري اخلاقي: مستقل شدن

 

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 155 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

ادب : يعني كمك به يك خانم زيبا در عبور از خيابان حتي اگر به كمك احتياج نداشته باشد

 

ازدواج : قمار زندگي است و در قمار برد با كسي است كه بيشتر تقلب كند

 

الكل : مايه گرانبهايي كه همه چيز را محفوظ نگاه مي دارد مگر اسرار را

 

اوراقچي : تنها موجودي كه زنها را بهترين رانندگان دنيا ميدان


ايده آل : شوهري كه بتواند با زنش بهمان دقت و ملايمتي كه در مورد تازه اش دارد رفتار كند

 

زوج ايده آل : شوهر كر و زن لال

 

بوسه : تصادفي كه فقط يك سيلي به آدم ضرر مي زند

 

بيست سالگي : دوراني كه پسر ها دنبال معشوقه مي گردند دختر ها دنبال شوهر

 

چشم : عضويكه چشم چرانها با آن ارتزاق مي كنند

 

خسيس : كسي كه وقتي خانه اش آتش مي گيرد براي اينكه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشاني بدود

 

خوش بين : مردي كه تصور كند وقتي زني پاي تلفن خداحافظي كند گوشي را خواهد گذاشت

 

دست : عضوي كه در سينما نزد بند نمي شود

 

دوران تجرد : دوراني كه معمولا براي مردها بعد از ازدواج شروع مي شود

 

رفيق : كسي كه هميشه به شما مقروض است

 

سوءظن : سعي در دانستن چيزيكه بعدا" انسان آرزو مي كند اي كاش آنرا نمي دانست

 

سينما : جايي كه پشت سر شما حرف مي زنند


عشق : دردسري كه براي فراموش كردن آن بايد تازه تري پيدا كرد

 

سرخ پوست : مرد خوشبختي كه وقتي زنش اورا مي بوسد صورتش ماتيكي نمي شود

 

سنجاق قفلي : تنها قفلي كه بدون كليد باز مي شود

 

مرد مجرد : كسي كه هنوز عيوبي دارد كه خود نمي داند

 

معجزه : دختر خانمي كه زنگ آخر جيم شود و به سينما نرود

 

موش : خانم هايي كه نصفه شب به جيب شوهر هايشان شبيخون مي زنند

 

هالو : شوهري كه دستكش ظرفشويي را بجاي اندازه دست خودش اندازه دست خانم بخرد.

 

Akbar Balinparast بازدید : 146 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

خانمها چطور نیمرو درست میکنن؟


۱-ماهیتابه را میزارن رو گاز

۲- توی ماهیتابه روغن میریزن

۳- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن

۴- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن

۵- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

 

 

 

آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟


۱- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن

۲- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن

۳- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن

۴- توی ماهیتابه روغن میریزن

۵- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن

۶- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن

۷- چند تا فحش میدن

۸- دنبال کبریت میگردن

۹- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره

۱۰- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد )!

۱۱- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن

۱۲- تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن

۱۳- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن

۱۴- میرن سراغ بقالی سر کوچه و ۲۰ تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن

۱۵- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن

۱۶- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن

۱۷- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن

۱۸- دنبال نمکدون میگردن

۱۹- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن

۲۰- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن

۲۱- نمکدون رو پر از نمک میکنن

۲۲- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون

۲۳- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن

۲۴- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه

۲۵- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن

۲۶- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن

۲۷- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن

۲۸- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون

۲۹- سریع برمیگردن توی آشپزخونه

۳۰- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن

۳۱- ماهیتابه رو میندازن توی سینک

۳۲- دنبال ظرفهای مسی میگردن

۳۳- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن

۳۴- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن

۳۵- یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن

۳۶- چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن

۳۷- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه

۳۸- روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن

۳۹- چند تا فحش میدن و بلند میشن

۴۰- نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن

۴۱- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن

۴۲- چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن

۴۳- با یه پارچه تنظیف قابلمه رو برمیدارن

۴۴- پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن

۴۵- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 239 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

مسعود رایگان (زاده ۱۳۳۰، خرم‌آباد) هنرپیشه سینما و همسر رویا تیموریان است.وی دارای مدرک کارگردانی تئاتر از دانشکدههنرهای دراماتیک است. مسعود رایگان چند سالی را در اروپا و کشور سوئد به بازیگری پرداخته ولی در سال ۱۳۸۰ به ایران بازگشت. نام مسعود رایگان با فیلم خاموشی دریا بر سر زبانها افتاد اما خیلی دور، خیلی نزدیک او را به شهرت رساند، به طوری که جایزه جشن خانه سینما را برای بازی در این فیلم از آن خود کرد. وی همچنین کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در بیست و سومین دوره جشنواره فیلم فجر، برای بازی در این فیلم شده است.

 

زندگی نامه


رایگان هنرپیشگی را از کودکی و با پرده‌خوانی در کارهای پدرش آغاز کرده‌است، بعدها در سال‌های ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ در فیلمی از مرتضی جزایری بازی کرد در سال‌های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ با چند برنامه تلویزیونی همکاری کرد و سپس به سوئد رفت. وی علاوه بر تحصیل در مدرسه فیلم سوئد با مراکز اینترنشنال کالجر، فرهنگ ملل و تئاتر شهر، تئاتر ملی، تئاتر اوروبرد، تئاتر القبر همکاری کرد و برنامه‌ای تحت عنوان دست‌های روشن برای شبکه ۲ تلویزیون سوئد کارگردانی کرد، همچنین در فیلمی از سوزان اوستن کارگردان برادران آمادتوس، تحت عنوان زندگی خطرناک بازی کرد و همچنین در چهار مجموعه تلویزیونی در سوئد نقش آفرینی کرد. رایگان سال ۱۳۸۰ به دعوت وحید موساییان به ایران آمد و در فیلم خاموشی دریا بازی کرد. او بار دیگر به دعوت رضا میرکریمی به ایران آمد و در نقش اول فیلم خیلی دور، خیلی نزدیک، ساخته رضا میرکریمی بازی کرد.

 

 

بیوگرافی مسعود رایگان بازیگر سقوط یک فرشته

 

 


فیلم‌شناسی

خاموشی دریا، ۱۳۸۲
تنهایی باد (به عنوان یکی از فیلمنامه نویسان)، ۱۳۸۳
خیلی دور، خیلی نزدیک، ۱۳۸۳
کافه ستاره، ۱۳۸۴
خون بازی، ۱۳۸۵
دستهای خالی، ۱۳۸۵
گوشواره، ۱۳۸۵
سنتوری، ۱۳۸۵
زادبوم، ۱۳۸۷
دوزخ، برزخ، بهشت، ۱۳۸۷
پرسه در مه، ۱۳۸۸
جرم، ۱۳۸۹
گلچهره، ۱۳۸۹

 

بیوگرافی مسعود رایگان بازیگر سقوط یک فرشته

 

 


تلوزیون

مدار صفر درجه، ۱۳۸۶
شمس العماره، ۱۳۸۸
خسته دلان، ۱۳۸۸
جست و جو گران، ۱۳۸۸
در مسیر زاینده‌رود، ۱۳۸۹
سقوط یک فرشته ، ۱۳۹۰

بیوگرافی مسعود رایگان بازیگر سقوط یک فرشته

Akbar Balinparast بازدید : 165 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

بیوگرافی

نام : مهرداد صدیقیان

تاریخ تولد :

۱۳۶۷

محل تولد تهران

 

مهرداد صدیقیان متولد بهمن ماه ۱۳۶۷ در تهران است ، از کودکی کار تئاتر را به صورت غیر حرفه ای در مدرسه انجام می داده.اولین موفقیتش این بود که سرپرست یک گروه تئاتر در مدرسه شده و در مسابقات بین مدارس مقام اول را کسب کرده و بعد چند بار دادن تست بازیگری ، در سال ۸۴ برای فیلم عصر جمعه مونا زندی تست می دهد و قبول می شود، ورودش به سینما آسان بوده و این را به حساب شانس خوبش می گذارد ، از جمله فعالیتهای هنری اش عبارتند از : عصر جمعه (مونا زندی)، اتوبوس شب (کیومرث پوراحمد)، دیوار (محمدعلی طالبی) و حیران (شالیزه عارفپور) و در حال حاضر مشغول بازی در سریال سقوط یک فرشته است.

 

آثار :

 

عصر جمعه (مونا زندی)، اتوبوس شب (کیومرث پوراحمد)، دیوار (محمدعلی طالبی) و حیران (شالیزه عارفپور) مهمترین فیلمهایی هستند که مهرداد صدیقیان در آنها نقش آفرینی کرده است .

 

 

 

بیوگرافی مهرداد صدیقیان

 

 

 

بیوگرافی مهرداد صدیقیان

Akbar Balinparast بازدید : 111 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

آیا میدانستید : شادمهرعقیلی یکی از نوازندگان رسمی واحد موسیقی سازمان صدا و سیما بود.

آیا میدانستید : محمدعلی کشاورز بازیگر توانای سینمای ایران به تنهایی زندگی می کند.

آیا میدانستید : فرزند ارشد داود رشیدی به نام فرهاد مدرک علمی پروفسوری دارد.

آیا میدانستید : پدر محمد رضا گلزار یک مهندس عالی رتبه ی ساختمان است.

آیا میدانستید : سیاوش خیرابی اصالتا آذری بوده و از اهالی منطقه خیراب تبریز به حساب می آید.

آیا میدانستید : درنا مدنی یکی از بهترین دستیاران کارگردان در سینما دختر خانم رویا تیموریان است.

آیا میدانستید : ورود الناز شاکردوست به دنیای بازیگری کاملا اتفاقی بوده و جایگزین هم دانشکده ای خود شده است.

آیا میدانستید : علی لهراسبی زمانی مربی سرود در کانون پرورش فکری کودکان بود.

آیا میدانستید : ملیکا زارعی ( خاله شادونه ) مجری برنامه های کودک خواهر مریلا زارعی بازیگر سرشناس سینماست.

آیا میدانستید : شهاب حسینی علاقه ی شدیدی به گویندگی رادیو دارد و یکی از آرزوهای او راه اندازی یک رادیوی خصوصی در منطقه لواسان است.

آیا میدانستید : پدر رضا کیانیان عاشق بازیگری بود . اما وقتی آقا رضا برای حضور پدرش در یک فیلم خوب پادرمیانی کرد درست یک هفته مانده به شروع کار پدر ایشان دار فانی را وداع گفت.

آیا میدانستید : مهران مدیری یک بیلیارد باز قهار است و تقریبا هیچ کسی حریف او در اسنوکر نمی شود . درست برعکس چیزی که در مرد هزار چهره دیده اید.

آیا میدانستید : فاطمه معتمد آریا و حمید جبلی از عروسک گردان های مجموعه ی ماندگار مدرسه موشها بودند.

آیا میدانستید : در صحنه تعقیب و گریز خانم افشار و محمد رضا گلزار در فیلم آتش بس زمین خوردن آقای سوپراستار کاملا اتفاقی و طبیعی بوده و دقیقا به همین دلیل مورد استفاده قرار گرفته است.

آیا میدانستید : اتومبیل شهاب حسینی در فیلم سوپراستار (پرادوی سفید ) متعلق به خانم میلانی بوده و ایشان علاقه ی زیادی به این ماشین دارد.

آیا میدانستید : احمد پور مخبر برای تست بازیگری پسرش سر کار عطاران رفته بود اما خودش قبول شد ! حالا پسرش مدیر برنامه های اوست.

آیا میدانستید : حامد بهداد علاقه شدیدی به مارلون براندو دارد و در تمام پیامک های خصوصی خودش را براندو معرفی می کند.

آیا میدانستید : تنها سوپراستار ایرانی که اهمیت چندانی به نوع اتومبیل خودش نمی دهد خانم هدیه تهرانی است و او زمانی یک پراید سفید داشت.

آیا میدانستید : مرضیه برومند علاقه زیادی به بازیگری دارد و در چند ساخته ی خوش نقش کوتاهی بازی کرده است.

آیا میدانستید : داستان فیلم ارتفاع پست تفاوت های بسیار زیادی با داستان واقعی آن دارد و برخی از پرسنل امنیت پرواز از این بابت گلایه دارند.

آیا میدانستید : دیالوگ ماندگار - همه ی عمر دیر رسیدیم - در فیلم سوته دلان پیشنهاد جمشید مشایخی به مرحوم علی حاتمی بوده است.

آیا میدانستید : تمام صحنه های اکشن سریال معروف خواب و بیدار را رویا نونهالی خودش بازی کرده و هیچ بدل کاری در کار نبوده است.

آیا میدانستید : سعید پیردوست و مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان در دوران مدرسه پشت یک نیمکت می نشستند و هنوز هم رفقای درجه یک هم هستند.

آیا میدانستید : تهمینه میلانی و سیروس مقدم هردو دستیاران ویژه مسعود کیمیایی در دهه ی شصت بودند.

آیا میدانستید : شهاب حسینی به همراه نادر سلیمانی و سعید آقاخانی و ... یک گروه تئاتر طنز داشتند که بارها در شهرستانها برنامه اجرا کرده بودند.

آیا میدانستید : مهران مدیری در سالهای دور به اتفاق دوستانش در جبهه جنگ برای تقویت روحی رزمنده ها نمایش طنز اجرا می کرد.

آیا میدانستید : کویتی پور پس از انتشار موفق اولین آلبوم غریبانه تبدیل به جدی ترین دشمن مجید رضازاده سازنده ی همان آلبوم شد.

آیا میدانستید : بهنوش بختیاری زمانی که منشی صحنه فیلم مهرجویی بود هرگز تصور نمی کرد که روزی بازیگر شاخص طنز خواهد شد.

آیا میدانستید : مهران مدیری کار سخت گرداندن عروسک ربات در فیلم دیگه جه خبر را بر عهده داشت.

آیا میدانستید : مدیر برنامه های مهتاب کرامتی خواهر یک بازیگر معروف دیگر به نام سپیده اعلایی است.

آیا میدانستید : مرحوم ناصر عبداللهی اولین بار توسط اقبال واحدی کشف و در برنامه سفرنامه صبا به مردم معرفی شد.

 

Akbar Balinparast بازدید : 107 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)


و این هم آقای پنج میلیاردی

در میان این تعداد سوپراستار و بازیگر و هنرور پرافاده، رضا عطاران، از آن‌جا بی‌همتاست که چیزی نیست غیر از آنی که انتظار داریم. او بعد از موفقیت خیره‌کننده فیلم آخرش، هنوز همان آقای جبلی است. همان رضا عطاران که سال‌ها پیش بود.


از تلخی‌ها دوری می‌کنم
زنـدگـی به سبک خیام


رمز و راز زندگی بازیگر رکوردشکن سال چیست؟


آقای جبلی روبه‌روی ما نشسته بود. بدون آن موهای افشان و آن عینک غلط‌‌انداز. آقای جبلی، همان معلم بی‌دست‌و‌پا و تو‌دل بروی دبیرستان دختران المپیادی. این، بعدازظهر جمعه‌ای بود که گفت‌وگو با رضا عطاران دلپذیرترش کرد. وقتی که کارتان روزنامه‌نگاری در حوزه سینما و تلویزیون باشد، این بعدازظهر را از یاد نخواهید برد. در میان این تعداد سوپراستار و بازیگر و هنرور پرافاده، رضا عطاران، از آن‌جا بی‌همتاست که چیزی نیست غیر از آنی که انتظار داریم. او بعد از موفقیت خیره‌کننده فیلم آخرش، هنوز همان آقای جبلی است. همان رضا عطاران که سال‌ها پیش بود. در این گفت‌وگو از سادگی‌اش، از بی‌خیالی‌اش و حسی که هی به ما می‌گفت او سرکارمان گذاشته، لذت بردیم. از تک‌جمله‌هایش و خنده‌هایی که درست مثل خنده‌های آقای جبلی بود. خنده‌هایی که گرچه در خود فیلم به آن نمی‌خندیدند، اما ایرانی‌ها را روده‌بُر کرده است. اگر می‌خواهید بدانید چرا همه رضا عطاران را دوست دارند، بد نیست که این گفت‌وگو را هم بخوانید. گفت‌وگو درباره مردی که هرگز نمی‌تواند گریه کند.


بازیگران طنز، جدی گرفته نمی‌شوند


این‌که وقتی مردم ما را می‌بینند به فکر خنده و شادی می‌افتند، خیلی بد نیست، اما این مساله به مرور باعث این شده که بازیگران طنز در ایران خیلی حال‌شان خوب نباشد. اصولا یک بازیگر دوست دارد در ژانرهای متنوع نقش‌آفرینی کند، اما در ایران خیلی سریع در یک کلیشه تثبیت می‌شود.همین مساله باعث شده خیلی از بازیگران طنز که هیچ‌وقت جدی گرفته نشدند، سرخورده شده و اتفاق‌های خوبی برایشان نیفتد. در خیلی از جاها که برایشان مهم است، تحویل گرفته نمی‌شوند؛ مثلا در جشنواره‌ها. البته خوشبختانه همه‌جا ما را دعوت می‌کنند، اما وقتی پای جایزه دادن وسط می‌آید، خبری نیست. خود خانم آسایش که امسال به دلیل نقش‌آفرینی در یک نقش طنز جایزه گرفت، در اصل بازیگر جدی است و به عقیده من اگر یک بازیگر کمدی بود، این جایزه را به او نمی‌دادند. این‌طور می‌شود که بازیگران طنز به مرور به ورطه بازی در فیلم‌هایی که خیلی جالب نیست و خودشان هم خیلی دوست ندارند، می‌افتند. خود من هم فیلم‌هایی بازی کرده‌ام که جالب نبوده.


من و مدیری در هملت


در کارهای نمایشی که انجام می‌دادیم، در عین حال که همه‌چیز جدی بود، خودم احساس می‌کردم که تماشاچی با ناخودآگاه من که به طنز می‌زد، بیشتر همراه است. مثلا دو نمایش کار کردم با دکتر قطب‌الدین صادقی. نمایش‌های هملت و سیمرغ. من و آقای حسن خلیلی‌فر نقش دوستان هملت را داشتیم. یادم هست با وجود این‌که نقش جدی بود، تماشاچی می‌خندید. در سیمرغ هم من یکی از 30 مرغ بودم که باز هم همین اتفاق می‌افتاد. در نمایش هملت مهران مدیری هم نقش لاهرتیس برادر اوفیلیا را بازی می‌کرد. با هم همانجا آشنا شدیم. دو، سه سال بعد از این، هسته اولیه گروه ساعت خوش در نوروز 72 شکل گرفت که شامل مرحوم داوود اسدی، ارژنگ امیرفضلی و مهران مدیری بود که بعد قرار شد ساعت خوش را با بازیگران بیشتری کار کنند. در مرحله اول از 70 نفر تست گرفتند که من در آن حاضر نبودم، اما مدیری بعدا یادش آمده بود و با من تماس گرفت و من هم به گروه ملحق شدم. سعید آقاخانی هم از بچه‌هایی بود که در هملت کار کرد. یوسف صیادی هم در سیمرغ حضور داشت و از همین طریق ساعت‌خوشی شد.


تقدیر بی‌تقصیر نیست


مراقبت یکی از مهم‌ترین نکات برای موفقیت است، اما من خیلی‌ها را می‌شناسم که بیشتر مراقبت می‌کنند، کتاب‌های بیشتری می‌خوانند و... ولی اتفاقات خوبی برایشان نمی‌افتد. علت این موضوع را نمی‌دانم. اما برای بعضی‌ها اتفاقات خوبی می‌افتد و برای بعضی‌ها هم نه. مثلا خود من داشتم زندگی‌ام را می‌کردم که یکهو ساعت خوش پیش آمد و ما رفتیم جلو.


مطالعه را دوست ندارم


زشت است بگویم، اما من مطالعه را اصلا دوست ندارم، همان‌طور که دوست ندارم کسی هنر را به من آموزش بدهد. من در این مورد تجربه کردن را ترجیح می‌دهم. البته علت این‌که مطالعه نمی‌کنم، این است که قبلا تاثیر کتاب‌ها را روی خودم دیده‌ام، مثل وقتی که سری کامل کتاب‌های کامو را خواندم. من زود تحت تاثیر قرار می‌گیرم و بنابراین از خواندن اجتناب می‌کنم. راه‌حل من نوشتن درباره چیزی است که باید درباره‌اش بخوانم. البته من دارم از همه یاد می‌گیرم، اما درس گرفتن را دوست ندارم. دانشگاه را هم به همین دلیل رها کردم.

 

من و همسر بازیگرم


دغدغه‌های امروز من شبیه به آدمی است که زن دارد، 16 سال است ازدواج کرده و کارگردان است. مهم‌ترین چیز هم در زندگی‌ام، کار است.


همسر من در اوایل زندگی مشترک تئاتر کار می‌کرد، اما یواش‌یواش بی‌خیال شد. البته الان گهگاه بازی می‌کند.


مثلا در فیلم صندلی خالی بازی کرد و نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر شد. کارش خیلی خوب است اما ظاهرا خیلی علاقه ندارد.


البته نگاه او جدی است و از دست من حرص و جوش می‌خورد.

 

 

رضا عطاران

 

 

 


مدیری ظاهرا با زندگی حال نمی‌کند


بزرگ‌ترین ویژگی مهران مدیری به عقیده من هوش سرشاری است که دارد و توانایی جمع کردن آدم‌هایی که البته آنها جنم خوبی در بازیگری طنز دارند و امتحان‌شان را پس داده‌اند. او سال‌های سال در اوج بوده و مردم دوستش دارند و این چیز کمی نیست. البته او ظاهرا خیلی با زندگی حال نمی‌کند. من چون خیلی رفت و آمدی با مدیری ندارم، در این مورد نمی‌توانم اظهارنظر کنم.


نه مظلومم، نه غمناک


من اصلا بلد نیستم جوک تعریف کنم. یعنی وقتی یک جوک خوب را برای بقیه بازگو می‌کنم، کلا طوری تعریفش می‌کنم که حتی یک نفر هم نمی‌خندد. این یکی از خصوصیات من است. اما فکر می‌کنم چهره‌ام به من کمک کرده تا کمی به عنوان یک بازیگر طنز، جا بیفتم. ضمن این‌که علاقه زیادی هم دارم. البته چهره‌ام یک‌ کمی مظلوم است و این چیزی است که من از آن حسابی سوءاستفاده کرده‌ام. به‌خصوص در دوران دبیرستان که همه فکر می‌کردند بچه درس‌خوانی هستم. مرا می‌گذاشتند مبصر در حالی که من رهبر شلوغی‌ها و شیطنت‌ها بودم. البته وقتی که مدیر و ناظم می‌آمدند، دوباره من همان آدم مظلومه می‌شدم و اگر با کسی هم مشکل داشتم، کارش ساخته بود!


پدرم به هنر علاقه‌ای ندارد


17 سال پیش که ساعت‌خوش را بازی کردم، 27 سالم بود. آن موقع در اکثر مصاحبه‌ها راجع به کودکی، خانواده و... حرف می‌زدم و آخرش کار به جایی رسیده بود که همه می‌دانستند که من قورمه‌سبزی دوست دارم. اما برای این‌که شما هم بدانید، ما یک خانواده 6 نفره بودیم. چهار برادر و خواهر. این خانواده ربطی به هنر نداشت، اما از سال 58 و 59 کار هنر را شروع کردم، در حالی‌که سنی هم نداشتم.


در کوچه بچه‌ها را جمع می‌کردم و نمایش اجرا می‌کردم. همیشه هم اجراها مربوط به زمانی بود که پدرم نبود. او موافق کار من نیست. پدر من کارمند دفتر ترمینال اتوبوسرانی بود و هنوز هم علاقه‌ای به کار من ندارد. یک بار پدرم وسط یک اجرای خانگی سر رسید و همه میهمانان را ریخت بیرون!


روی بچه‌نداری توافق داریم!


من و همسرم بچه‌های مردم را دوست داریم، اما تصمیمی برای پدر و مادر شدن نگرفته‌ایم


مردم با اسم کوچک صدایم می‌کنند


من ماشین ندارم و رانندگی نمی‌کنم و همین باعث می‌شود که خیلی بیشتر با مردم باشم و از حرف‌های آنها استفاده کنم. نمی‌دانم دلیلش چیست، اما مردم به راحتی درباره مشکلات‌شان با من صحبت می‌کنند. حتی مرا با اسم کوچک -رضا- صدا می‌کنند. مردم به من اطمینان می‌کنند، اما اشتباه‌شان همین‌جاست! (خنده)

 

هیچ‌وقت از پا نمی‌افتم


بازیگری تنها راهی است که می‌توانم از آن راحت زندگی کنم و بهترین راهی است که می‌توانم به زندگی زیاد فکر نکنم. بنابراین اگر یکی، دو کار نه‌چندان خوب در بین کارهایم اتفاق افتاد، نباید همه‌چیز را کنار بگذارم و افسرده بشوم. باید به دنبال راه فرار باشم و آن را جبران کنم. در این مورد نمی‌توانم زیاد توضیح بدهم، چون احتیاج به صراحتی دارد که الان همراهم نیست.

 

بازیگری، 15 سال است و بعد...


پول را دوست دارم؟ بله. البته الان دیگر نه. خیلی از کارهایی را که دوست داشتم انجام داده‌ام و حالا در نقطه صفرم. به نظر من درباره ثروت بازیگرها یا کارگردان‌ها قضاوت درستی نمی‌شود. چون کار ما مقطعی است. مثلا خود من امسال فقط در کار خودم بازی کردم، چون اولین فیلمم هم بوده، قرارداد خیلی خوبی نبستم. فرض کنید من تا آخر سال دو کار دیگر هم بکنم. فرض کنید این موفقیت‌ها تا پنج سال دیگر هم ادامه داشته باشد، خب، بعد از این چه می‌شود؟ خیلی از بازیگرانی که سه دهه پیش بیشترین دستمزد را می‌گرفته‌اند، بروید ببینید شرایط زندگی‌شان چطور است. بازیگری یک مقطع 10 تا 15 ساله دارد. هرکسی را ببینید که مسن است و قبلا شرایط خوبی داشته، الان این وضعیت را ندارد.


من باور نمی‌کنم که بازیگری برای حضور در یک سریال، ماهی 50 میلیون تومان دستمزد می‌گیرد. همیشه این ارقام غیرموثق است و بالا و پایین گفته می شود. البته هرچه‌قدر هم که این دستمزد بالا باشد، باز هم قرار است از این پول در طول عمر استفاده شود که با توجه به این‌که بازیگرها عموما دوراندیشی اقتصادی ندارند، بعد از پنج، شش سال این پول تمام می‌شود.

 

 

رضا عطاران

 

 

 


کار دوم


نه‌تنها من که همه بچه‌ها دنبال این هستند که کنار این کار، یک کار دومی انجام بدهند. وقتی دور هم جمع می‌شویم، از هم سوال می‌کنیم چه شد آن کار؟ آن رستورانی که قرار بود بزنی، به کجا رسید؟ ولی هیچ‌وقت این حرف‌ها به جایی نمی‌رسد. خود من تنبلی مفرطی دارم و فکر اقتصادی خوب هم ندارم. خیلی‌ها زدند به یک کاری و آن چیزی را هم که داشتند، از دست دادند. در کل شرایط خیلی جالب نیست. حتی اگر خبر سراسری اعلام کند فلانی 100 میلیون و دیگری 50 میلیون گرفته، اما آن بازیگر 100 میلیونی بنده خدا چهار سال است کار نکرده و از همه ما بدبخت‌تر است!

 

عکس من در عکاسی


آن عکاسی‌ای که عکس مرا به عنوان تابلو استفاده می‌کند، یک دوست است که بده‌بستان مالی خاصی بین‌مان برقرار نیست.

 

بازی من به کارهای مدیری نمی‌خورد


بزرگ‌ترین ویژگی ساعت‌خوش تنوع نقش‌هایش بود. مثلا نادر سلیمانی، نصرالله رادش، ارژنگ امیرفضلی، من، رامین ناصرنصیر، رضا شفیعی‌جم، خود مهران مدیری، حمید لولایی و... هرکدام یک‌جور بودند و یک‌جور بازی می‌کردیم. مثلا ارژنگ نقش‌های فانتزی را دوست داشت و داوود اسدی خدابیامرز، طنزهای جدی را بازی می‌کرد که معنای فلسفی داشت. من و سعید آقاخانی کار رئال دوست داشتیم که همین حالا هم همان سلیقه را داریم. علت این‌که من بعدا با مهران مدیری کاری انجام ندادم، همین است. چون با وجودی که دوست داشتم، اما کاراکتر بازی‌ام به نقش‌های او نمی‌خورد و به من نمی‌چسبد. من واقعا دوست داشته‌ام که با مدیری کار کنم، اما نشده. از خدایم است که مدیری در یکی از کارهای من بازی کند، اما از نقش‌هایی که رد می‌کند، مطمئن می‌شوم که حتما با من کار نخواهد کرد.

 

اولین برخورد با رامبد


اولین تجربه کارگردانی من «سیب خنده» بود که برای گروه کودک شبکه اول انجام دادم. رامبد جوان در همان زمان داشت کار «خانواده سبز» را با همان دفتر با مرحوم شکیبایی و بقیه انجام می‌داد. ما در آن سال‌ها با هم آشنا شدیم و سال بعد هم در «سرزمین سبز» با هم کار کردیم. رامبد آدم خوب، درست و البته رکی است. در این خصوصیت اخیر، من کاملا برخلاف او هستم.


من خودم را بازی می‌کنم


به نظر من بزرگ‌ترین بخش کار هر کارگردان، انتخاب بازیگر است و اگر انتخاب بازیگر درست باشد، 70 درصد کار حل شده است. من خیلی در پیش‌تولید کار به این موضوع دقت می‌کنم. این‌که سوال می‌کنید چرا من نقش آدم‌های آسمان جُل را بازی می‌کنم، به این دلیل است که شما باور نخواهید کرد که من یک آدم پولدار هستم. این را قبلا امتحان کرده‌ام. در فیلم کلاهی برای باران، قرار بود نقش آدم پولداری را بازی کنم که به دزدی علاقه داشت، اما در نهایت باز اتفاق دیگری افتاد و اتفاقا راه درست را رفتیم. حالا هر بازیگری وقتی در نقش فرو می‌رود، بهتر است نقش را از وجودش بگیرد. من فکر می‌کنم این سربه‌هوایی، جدی نگرفتن کارها و شوخی کردن با همه چیزهای اطراف در من هست و از آن استفاده می‌کنم. من به خودم آموزش داده‌ام که این‌طور باشم تا اتفاقات جدی دنیا رویم تاثیر نگذارد.


وقتی متن ورود آقایان ممنوع را خواندم...


اولین بار که فیلمنامه ورود آقایان ممنوع را خواندم، سه سال پیش بود. این فیلم قرار بود در دفتر آقای منوچهر محمدی توسط خانم مرضیه برومند ساخته شود و من هم همین نقش آقای جبلی را داشتم. همان وقت من فکر می‌کردم برای این متن یک اتفاقی می‌افتد. آن زمان نشد ولی سری بعد که رامبد جوان کارگردان شد، دیدم شرایط همان‌طور خوب است و متن هم بهتر شده. پیشنهاد خوبی بود، قبول کردم و واقعا راضی‌ام. برای خود من موفقیت فیلم بیشتر از حد انتظار بود.

 

دستمزد من نصف مبلغ اعلام شده است

مبلغی که در تلویزیون به عنوان دستمزد بازیگران اعلام شد، برای من خیلی خوب بود؛ چون دستمزدم را بالا برد! البته دستمزد من در حد نصف چیزی بود که اعلام شده بود. همان‌طور که می‌دانید دستمزدها مبنای خاصی ندارد و بالا و پایین می‌شود. یک موقع هست که دوست داری با یک کارگردان کار کنی و نصف قیمت می‌گیری و برعکس. یک موقع فقط برای پول کار می‌کنی. بازیگر نقش مقابل و شرایط مختلف در این زمینه موثر است.



منبع: bartarinha.ir

Akbar Balinparast بازدید : 217 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

با «مهوش افشاری» دوبلور کارتون‌های پسر شجاع، جیمبو و بچه‌های مدرسه والت

 

گوینده این صدای محبوب، «مهوش افشاری» است. او هنگامی‌که 13 ساله بود به واسطه یکی از دوستان به «عطاء ا... کاملی» که مدیر دوبلاژ بود معرفی شد و.....


 

دوبله، صدای خوب نمی‌خواهد


یادش بخیر وقتی در دوران کودکی از مدرسه به خانه می‌آمدیم، تلویزیون را به عشق دیدن پسر شجاع روشن می‌کردیم و این شخصیت محبوب کارتونی با صدای ظریف صحبت می‌کرد و هر روز ماجرایی را رقم می‌زد. گوینده این صدای محبوب، «مهوش افشاری» است. او هنگامی‌که 13 ساله بود به واسطه یکی از دوستان به «عطاء ا... کاملی» که مدیر دوبلاژ بود معرفی شد و به شکل حرفه ای فعالیت در عرصه دوبله را آغاز کرد. «افشاری» در گفت وگو با خراسان شمالی از پایین بودن دستمزدها گله مند است و می‌گوید: طی 40 سال فعالیتم، دستمزدهایمان تغییر زیادی نکرده است. با او درباره دوبله و خاطرات فعالیت در این عرصه طی سال‌های گذشته به گفت وگو نشستیم.


دوبله در آثار تلویزیونی و پویانمایی‌ها، از جایگاه ویژه ای برخوردار است و در درک بهتر آن‌ها بسیار مؤثر است. خوشبختانه کشور ما به لحاظ داشتن هنرمندانی چیره دست در این زمینه، در زمره بهترین‌ها قرار دارد. مهوش افشاری یکی از این هنرمندان است که با صدای زیبای او در بسیاری از پویانمایی‌ها آشنا هستیم. وی علاوه بر گویندگی، مدیریت دوبلاژ آثار مختلف تلویزیونی، سینمایی و پویانمایی را برعهده دارد. برای آشنایی بیشتر با این هنرمند برجسته، با او گفت وگو کردیم. خاطر نشان می‌شود برای گرفتن این مصاحبه با «محمدرضا ثابتی» مسئول هماهنگی روابط عمومی ‌واحد دوبلاژ تماس گرفتیم و وی هماهنگی لازم را انجام داد که در اینجا از همکاری وی صمیمانه تشکر می‌کنیم. در ادامه مطلب مصاحبه ما را با این گوینده محبوب می‌خوانید.


 

سرکار خانم افشاری، در ابتدای این گفت و گو بگویید که چگونه وارد عرصه دوبله شدید؟


در زمانی که ما وارد این حرفه شدیم شرایط با الان متفاوت بود. من از 13 سالگی به واسطه یکی از آشنایان که یکی از مدیران تلویزیون بود، وارد گروه اجرایی تلویزیون شدم، سپس از طریق یکی دیگر از دوستان در سال 1350 به مدیر دوبلاژ وقت، عطاء ا... کاملی معرفی شدم و کار دوبله را آغاز کردم.


از کجا دریافتید که صدای شما شاخص‌های ورود به دوبله را دارد؟


من همیشه در تلویزیون سناریو می‌خواندم و دکلمه می‌کردم و در گروه اجرایی کارهای مختلفی انجام می‌دادم.

 

بهترین شیوه، یادگرفتن از پیشکسوتان است


برای رسیدن و پختگی صدایتان چه تمرین‌ها و آموزش‌هایی دیدید؟


هنگام ورود به واحد دوبله، به مدت یک سال کارآموزی کردم، اما معتقدم بهترین شیوه، نشستن در کنار پیشکسوتان و یاد گرفتن از آن‌هاست. دوبله صدای خوب نمی‌خواهد بلکه هوش، سواد و داشتن ذهنی قوی معیارهای ورود به این حرفه است. اکنون راه برای جوانان علاقه مند باز است و سالانه تلویزیون از علاقه مندان به این حرفه تست می‌گیرد.

 


دلیل گرایشتان به دوبله کردن کارتون چه بوده است؟


قبل از انقلاب پویانمایی‌های زیادی نداشتیم و بیشتر مجموعه‌های کودک دوبله و پخش می‌شد و چون من و چند تن از دوبلورها کم سن و سال بودیم به تبع آن، نقش بچه‌ها را می‌گفتیم و اندک اندک صداهایمان جا افتاد. بعد از انقلاب و در دوران جنگ تحمیلی، بیشتر پسربچه‌ها در آثار مطرح بودند و به همین دلیل نقش پسربچه‌ها را می‌گفتم. من قبل از انقلاب در مجموعه ای با نام «دارا و ندار» که هم زمان در سراسر دنیا پخش می‌شد، نقش اصلی را می‌گفتم.

 

داشتم خفه می‌شدم!


وقتی که برای نخستین بار در اتاق ضبط صدای استودیو وارد شدید چه حسی داشتید؟


اتاق‌های ضبط صدا تاریک بود، چون آن موقع آپارات بود. من برای نخستین بار که وارد اتاق ضبط شدم بعد از نشستن فضا تاریک شد و خیلی هیجان زده بودم. به من گفتند نباید هیچ صدایی بیاید و حتی سرفه نکنید. من فکر می‌کردم نباید نفس بکشم بنابراین خیلی سعی می‌کردم آرام نفس بکشم تا صدای نفسم نیاید. داشتم خفه می‌شدم!

 

شما در کارتون‌هایی همچون خانواده دکتر ارنست، جیمبو، بچه‌های مدرسه والت، دختری به نام نل، رابین هود، آدم کوچولوها و پسرشجاع گویندگی کرده‌اید؛ از میان آن‌ها کدام یک را بیشتر دوست دارید؟


کارتون‌های «جیمبو»، «بچه‌های مدرسه والت»، «دختر مهربون» و «پسر شجاع» را خیلی دوست دارم. «جیمبو» شخصیت جالبی داشت؛ یک هواپیمای کوچولو و بامزه بود. «امیر قطعه ای» مدیریت دوبلاژ این کارتون را برعهده داشت.

 

از میان کارتون‌هایی که دوبله کردید «پسرشجاع» محبوب ترین آن‌هاست که همچنان در ذهن به خاطر نوع بیانتان باقی مانده است. از دوبله این کارتون برایمان بگویید و این که چگونه برای دوبله نقش پسر شجاع انتخاب شدید؟


مدیریت دوبلاژ این کارتون را «غلامرضا افشاریه» برعهده داشت. در ابتدا من در این کارتون نقش خرس مهربون را می‌گفتم و نادره سالارپور نقش پسرشجاع را می‌گفت اما وقتی که او از کشور رفت جایگزین او شدم، بنابراین برای این که تماشاچی متوجه نشود همان بیان، صدا و تیپ را گرفتم. «ناهید امیریان» هم نقش «خرس مهربون» را گفت. این کارتون در سال 1360 دوبله شد و آن موقع شرایط کار به دلیل حضور آقای افشاریه مدیر دوبلاژ، خیلی خوب بود و همکاری با او را دوست داشتم.

 

 

گفتگو با ا «مهوش افشاری»


 

 

کیفیت پایین کارتون‌های کنونی


دلیل محبوبیت پویانمایی‌های آن دوران را در چه می‌دانید، زیرا کارتون‌های کنونی محبوبیت زیادی در بین کودکان ندارد؟


معتقدم کیفیت پویانمایی‌ها در حال حاضر پایین آمده است. من مجموعه «گارفیلد» را کار کردم که کیفیت مطرحی داشت و برای بچه‌ها جذاب بود. مجموعه ای را هم به نام «برندگان کوچک» کار کردم که طی مجموعه 30 بچه داد و بیداد می‌کردند، بنابراین نباید توقع داشته باشیم که کودکان ما به این نوع کارها علاقه نشان بدهند. با وجود علاقه پسران به جنب و جوش، اسامی ‌شخصیت‌ها در ذهنشان نمی‌ماند از طرفی موضوع همه آن‌ها جنگ و خشونت است و بدآموزی دارد. وقتی، پویانمایی «بابا لنگ دراز» را کار می‌کردیم قشنگ و جذاب بود اما مجموعه‌های کنونی نمی‌تواند در ذهن کودکان باقی بماند.



همیشه از دوبله پویانمایی‌ها به دلیل این که شخصیت‌ها موجود زنده نیستند به عنوان کاری سخت نام برده می‌شود، نظر شما چیست؟


همین طور است که شما می‌گویید. به نظرم کار کردن روی پویانمایی خیلی سخت است و یک نفر باید گوینده باشد که در پویانمایی صحبت کند. همیشه به کارآموزان می‌گویم که بروند و روی دوبله فیلم‌ها کار کنند تا تبحر لازم را به دست آورند و وقتی گوینده شدند در پویانمایی صحبت کنند. چون در پویانمایی گوینده است که شخصیت را می‌سازد. به کارآموزانم می‌گویم در پویانمایی همیشه سعی کنند صدای اصلی را در گوش خود بسپارند چون شرکت فیلم ساز سختی کشیده و روی آن شخصیت کار و آن صدا را برای شخصیت انتخاب کرده است. در دوبله کارها به عنوان مدیر دوبلاژ سعی می‌کنم در انتخاب صداها، صداهایی را که شبیه و نزدیک به شخصیت باشد، انتخاب کنم، چون انتخاب صدای مناسب برایم اهمیت دارد.

 

اشکال در ترجمه بد کارهاست


شیوه دوبله پویانمایی‌های کنونی که دیجیتالی دوبله می‌شود، با آن سال‌هایی که شما دوبله می‌کردید، چه تفاوت‌هایی دارد؟


ما نمی‌توانیم منکر فناوری شویم زیرا در حال پیشرفت است. در آن مقطع پویانمایی‌ها را با دست نقاشی می‌کردند اما اکنون از طریق رایانه طراحی می‌کنند و سرعت عمل بالا رفته است. به نظرم باید همه، کار خود را به خوبی انجام بدهند و نباید به بهانه پیشرفت فناوری کار خود را توجیه کنند. در مقطع گذشته، روی نقاشی صحبت می‌کردیم اما اکنون روی رایانه کار می‌کنیم. البته اشکال کار، ترجمه بدکارهاست. به نظرمن فردی که مترجم زبان انگلیسی است، باید ادبیات فارسی را هم خوب بداند. به نظرم یک مدیر دوبلاژ هم، باید آشنایی کافی با ادبیات خودمان داشته باشد، چون می‌تواند آن بیان و ترجمه انگلیسی را به زبان فارسی روان و ساده برگرداند.

 

از محبت مردم گریه ام می‌گیرد


شما بین بچه‌ها محبوبیت خاصی دارید. دلیل این محبوبیت را در چه می‌بینید؟


شما لطف دارید. مردم خیلی من را شرمنده محبت‌هایشان می‌کنند. من همه آن‌ها را دوست دارم. سالی یک بار دوبله هم زمان و زنده با حضور مردم داریم و از محبت بیش از اندازه آنان گریه ام می‌گیرد، از ابراز احساسات آن‌ها شرمنده می‌شوم و از همه آن‌ها ممنونم.

 

دوران کودکی برای بیشتر ما یادآور خاطرات شیرین است. بعد از گذشت سال‌ها از آن دوران و حالا که خودتان فرزندانی دارید وقتی صحبت از دوران کودکی تان می‌شود چه قدر برایتان شیرین و جذاب است؟


وقتی که وارد دوبله شدم، به دانشگاه رفتم و استادان و دانشجویان دیگر می‌دانستند که در این حرفه فعالیت می‌کنم؛ برای همین خیلی هوایم را داشتند. در دوران کودکی کتاب‌های بسیاری مطالعه می‌کردم، داستان و شعر هم می‌نوشتم و برای اطلاعات و کیهان بچه‌ها هم کار می‌کردم. آن موقع تلویزیون داشتیم اما برنامه‌های زیادی برای کودکان پخش نمی‌شد و فقط «تام و جری» را به یاد دارم و خیلی هم دوستش داشتم.


نخستین تصویری که با شنیدن دوبله کارتون در ذهنتان تداعی می‌شود، چیست؟


«تام و جری»


قدر پیشکسوتان را نمی‌دانند


وضعیت دستمزدها و بیمه تان چه طور است؟


دستمزدها بسیار پایین است و طی 40 سال فعالیتم دستمزدهایمان تغییر زیادی نکرده است. حقوق بازنشستگی هنرمندان 380 هزارتومان است که خیلی کم است. من امسال بازنشسته خانه سینما می‌شوم. برای همین است که می‌گویم قشر مظلومی ‌هستیم. همکارانم با توجه به این که سنی از آن‌ها گذشته است ولی برای امرارمعاش سرکار می‌آیند. متأسفانه مسئولان قدر پیشکسوتان را نمی‌دانند و فقط مردم هستند که ما را دوست دارند.

 

سپاسگزارم از شما؛ در پایان این گفت و گو اگر سخنی مانده است، بفرمایید؟


من از شما خبرنگاران و مردم خوب کشورم سپاسگزارم. شما هستید که گویندگان را زنده نگه می‌دارید. ما روز به روز سرخورده‌تر می‌شویم چون بعد از فعالیت مستمر در این حرفه، اکنون موقعی است که با حقوق کافی باید در آسایش زندگی کنیم و این در حالی است که این گونه نیست و امنیت شغلی نداریم. اکنون «فهیمه راستکار» ماه‌هاست که به دلیل بیماری اش در منزل بستری است و حمایتی از او نمی‌شود که این کم لطفی مسئولان را نشان می‌دهد.

 

منبع:khorasannews.com

 

 

Akbar Balinparast بازدید : 233 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

کیم کارداشین یکی از افرادی است که حاضر به انجام هرکاری است که مشهور شود و نامش برسر زبان‌ها باشد.

به تازگی تصاویری که گفته می‌شود مخفیانه از او گرفته شده، منتشر شده که نشان می‌دهد کیم کارداشین برای از بین بردن چین و چروک‌های پوستش در حال تزریق بوتاکس است درحالیکه فقط 29سال سن دارد!!

 

 

عکس‌های لو رفته از زن پرحاشیه هالیوود

 

 

کیم بدون تزریق هیچ ماه بی‌حس کننده‌ای این کار را انجام داد و به دوستانش گفت که واقعا دردآور است و مطمئنان این کار تا 40سالگی را دیگر انجام نمی‌دهم!

 

پس از انجام تزریق ، صورت او ورم کرد به گونه‌ای که مجبور به شد قطعات یخ را برروی صورتش قرار دهد!

 

عکس‌های لو رفته از زن پرحاشیه هالیوود

 

 

عکس‌های لو رفته از زن پرحاشیه هالیوود

 

 

عکس‌های لو رفته از زن پرحاشیه هالیوود

 

 

عکس‌های لو رفته از زن پرحاشیه هالیوود

Akbar Balinparast بازدید : 146 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

بازیگر و مدل مشهور هالیوود ( کیم کارداشیان ) چادر به سر کرد !

 

 

کیم کارداشیان بازیگر مشهور هالیوود چادر به سر کرد !

 

 

کیم کارادشیان، مدل، خواننده و سلبرتی مشهور چند روز برای انجام یک سفر تبلیغاتی به همراه مادرش به شهر دوبی آمده است  وی با حضور در یک مرکز خرید به ناگاه به یک مغازه برقع فروشی(چادر روبنده دار) مراجعه کرد و به همراه مادرش ضمن خرید یک جفت برقع با حجاب در شهر به قدم زدن پرداختند.

 

 

کیم کارداشیان بازیگر مشهور هالیوود چادر به سر کرد !

 

 

عده ای از فعالان حقوق زنان به جهت اینکه این کار کیم کارداشیان را تبلیغ باری پوشیدن برقع میدانند از این کار او انتقاد کرده اند ولی خود کیم کارداشیان میگوید تنها محض تنوع و به احترام سنن کشوری که میزبانش بوده این لباس را به تن کرده است.

 

 

کیم کارداشیان بازیگر مشهور هالیوود چادر به سر کرد !

 

 

کیم کارداشیان بعد از پوشیدن چادر گفت: « زیبایی حجاب زنان مسلمان در نوع خود جالب توجه است و من بسیار آنرا می پسندم» کارداشیان که بار اول است از خاورمیانه دیدار می کند با پوشش حجاب اسلامی به قدم زدن در خیابانهای دوبی پرداخت.

 

لازم به ذکر است موج اسلام گرایی سالهاست که در اروپا و آمریکا قوت گرفته و حتی به خواننده ها و بازیگران هالیوودی نیز رسیده است.

 

 

کیم کارداشیان بازیگر مشهور هالیوود چادر به سر کرد !

Akbar Balinparast بازدید : 128 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)


عشق از نگاه فرشته‌های جنگ


وقتی گفت قبل از «وضعیت سفید» در فیلم «كودك و فرشته» نقش فرشته را بازی كرده است، صحنه‌های جنگی این فیلم در ذهنم مرور شد و یاد چهره دختر نوجوانی افتادم كه با مهارت زیاد در این فیلم نقش دختر خرمشهری را بازی می‌كرد كه در وسط جنگ گیر افتاده بود.



او شباهت زیادی به شیرین داشت. دختری معصوم كه در وضعیت سفید، هم اصل است هم نیست. فرشته حالا شیرین شده بود.


مونا احمدی، بازیگر این دو نقش متولد سال 69 است و این روزها در در رشته كارشناسی تئاتر درس می‌خواند.


خودش می‌گوید وقتی در سریال وضعیت سفید بازی می‌كردم، كنكور شركت كرده‌ بودم اما هنوز دانشگاه‌ سراسری قبولی‌ها را اعلام نكرده بود، اما در دانشگاه آزاد رشته تئاتر قبول شده بودم.


با مونا احمدی به گفت‌وگو نشستیم تا این بازیگر تازه نفس از انگیزه‌هایش برای بازیگری و وضعیت سفید بیشتر برایمان بگوید.

 

قبل از وضعیت سفید تجربه سنگین بازی در نقش فرشته را در یك فیلم جنگی كودك و فرشته داشته‌اید. اما در گفت‌وگویی خوانده بودم حمید نعمت‌الله گفته بود جایی شما را دیده و همان‌جا شما را برای بازی در نقش شیرین انتخاب كرده است...


بله! آن زمان آقای نعمت‌الله نمی‌دانستند كه من قبلا در فیلم كودك و فرشته بازی كرده‌ام.

 

پس بهتر است برای آشنایی بیشتر با شما این سوال را بپرسم كه چگونه برای بازی در فیلم كودك و فرشته انتخاب شدید؟


من قبل از بازی در فیلم كودك و فرشته در هنرستان درس تئاتر می‌خواندم. چند نفری بودیم كه از طرف هنرستان برای بازی در این فیلم به خانم مهتاب نصیرپور كه از نوجوانان دختر برای بازی در این فیلم تست بازی می‌گرفتند، معرفی شدیم و از میان آنها من برای نقش فرشته انتخاب شدم. قبل از این هم وقتی خیلی بچه بودم در یك اپیزود از سریال پنجره بازی كرده‌ بودم.

 

بازی در نقش فرشته برایت سخت نبود؟ چون فیلم كودك و فرشته پر بود از انفجار و آتش و جنگ. در سنی كه داشتید از این همه انفجار و صدای گلوله و... نمی‌ترسیدی؟


17 ساله بودم كه در این فیلم بازی كردم. اتفاقا در آن سن، ترس زیاد معنایی ندارد چون در این سن خطر كردن جذاب است. بیشتر هیجان‌زده بودم.

 

آن صحنه‌ها و تجربه جنگ از نزدیك باید برایت جالب باشد، چون نسل شما جنگ را از نزدیك تجربه نكرده‌ است و در آن زمان متولد نشده بودید. تجربه صحنه‌هایی كه بسیار شبیه جنگ واقعی بود برایت چگونه بود؟


درست است كه من و همنسلانم سال‌های جنگ را ندیده‌ایم و خاطره شخصی از آن نداریم اما همه ساله در هفته دفاع مقدس ما را با جنگ و تبعات آن آشنا می‌كنند. به همین دلیل چندان با این موضوع بیگانه نیستیم.


وقتی برای بازی در فیلم كودك و فرشته به خرمشهر وارد شدم واقعا جنگ را در همه جای این شهر لمس كردم، از تركش‌هایی كه هنوز اثرات آنها بر در و دیوار شهر دیده می‌شود. حتی در نگاه مردم خرمشهر می‌توان جنگ و اثرات آن را دید. البته این را هم اضافه كنم ما كه سال‌های جنگ را تجربه نكرده‌ایم با جنگ از طریق كتاب‌ها، مقالات، فیلم‌ها و سریال‌ها آشنا شده‌ایم. اما فیلم كودك و فرشته مرا با ابعاد گسترده‌تری از جنگ آشنا و اتفاقات آن را برایم ملموس‌تر كرد.

 

 

برگردیم به وضعیت سفید. در این سریال مقابل تعداد زیادی بازیگر حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای بازی كرده‌اید. این حضور چگونه تجربه‌ای بود؟ آیا حرفه‌ای‌ها باعث شدند آموخته‌هایت درباره بازیگری بیشتر شود؟


درباره بازیگر حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای دیدگاه خاص خودم را دارم. برخی بازیگران سال‌هاست در نقش‌های مختلف بازی می‌كنند، اما هنوز حرفه‌ای نشده‌اند. برخی هم هستند كه در اولین حضور خود كاملا حرفه‌ای ظاهر می‌شوند. من در فیلم كودك و فرشته با بازیگرانی مانند افشین هاشمی و مریم مقدمی همبازی بودم كه از آنها خیلی یاد گرفتم. در آن كار، اصول بازیگری را از بازیگران مقابلم بیشتر یاد گرفتم. در وضعیت سفید هم سعی كردم از همه بازیگرانی كه بیشتر با آنها همبازی بودم، اصول بازیگری را بیاموزم.

 

ابتدای وضعیت سفید، شیرین شخصیتی بود كه از انفجار و جنگ ترس شدیدی داشت و شما این ترس را خیلی خوب در بازیتان نشان دادید. احتمالا بازی در فیلم كودك و فرشته و تجربه صحنه‌های جنگی در آن فیلم برای نمایش حس ترس در وضعیت سفید به شما كمك كرد؟


بله. اما همه سعی‌ام این بود كه بازی‌ام در نقش شیرین شبیه بازی‌ام در فیلم كودك و فرشته و نقش فرشته نشود. در قسمت دوم سریال گفته شد شیرین و خانواده‌اش در شهری نزدیك منطقه جنگی زندگی می‌كرده‌اند. پدرش خبرنگار بوده و از مناطق جنگی گزارش تهیه ‌می‌كرده، بنابراین شیرین شخصیتی ناآشنا با جنگ نیست. من هم در عین ‌حال كه تلاش می‌كردم بازی‌ام شبیه فرشته نباشد اما گاهی از آن تجربه استفاده كردم، چون فرشته و شیرین كاملا با هم فرق دارند.


 

شیرین خیلی آرام و ساكت بود، اما به مرور بیشتر خودش را نشان می‌دهد. با امیر رودر رو می‌شود و با او صحبت می‌كند. این تحول شخصیتی شیرین را چطور ارزیابی می‌كنید؟


هر چه داستان جلوتر می‌رود، امیر تلاش می‌كند به شیرین نزدیك‌تر شود و این روش امیر، شیرین را به واكنش وامی‌دارد. شیرین دوست ندارد امیر با رفتارهایش نظر دیگران را نسبت به شیرین تغییر دهد یا او را در مركز توجه دیگران قرار دهد.

 

یعنی امیر هر چه عاشق‌تر می‌شود، شیرین از او دورتر می‌شود؟


بله! چون شیرین رفتارهای امیر را نمی‌پسندد و با آنها مقابله می‌كند. او به امیر و واكنش‌هایش حساس شده و تلاش می‌كند از او فاصله بگیرد.

 

نسبت به سنی كه شما و یونس غزالی (امیر) دارید و از دریچه نگاه كسی كه سن و شرایط سنی امیر و شیرین را درك می‌كنید، رابطه عاطفی امیر و شیرین را چگونه می‌بینید؟


این رابطه عاطفی یكطرفه و از جانب امیر است. رابطه عاطفی دو طرفه بین آنها هیچ وقت شكل نمی‌گیرد و چیزی كه این رابطه را قشنگ كرده‌، دست‌نیافتنی بودن شیرین است. امیر همه تلاش خود را می‌كند اما راهی پیدا نمی‌كند. در این عمل‌ها و عكس‌العمل‌ها بیننده با امیر بیشتر همراه می‌شود، چون لطف‌ها و تلاش او را نسبت به شیرین می‌بیند، اما شیرین همه آنها را نادیده می‌گیرد و به امیر هیچ توجهی نمی‌كند.

 

الان كه سریال را می‌بینید، تلخی شیرین را هم احساس می‌كنید؟


بله! شیرین كمی تلخ است، چون شرایط زندگی و خانوادگیش كاملا با امیر فرق دارد. شیرین جنگ را از نزدیك لمس كرده و تحت تاثیر افكار پدرش هم هست. او اخبار جنگ را از طریق روزنامه و رادیو پیگیری می‌كند، اما امیر تنها كارش این است كه هر طور شده به شیرین نزدیك شود و این نوع رفتار برای شیرین قابل قبول نیست چون او در جنگ هم‌سن و سالان امیر را دیده كه كارهای بزرگی انجام می‌داد‌ند.

 

امیر بازی كاملا بیرونی دارد و بازی شما خیلی درونی است. این نوع بازی خواسته كارگردان بود یا درام و فیلمنامه به شما، نوع بازی‌تان را دیكته می‌كرد؟


فیلمنامه كاملا چنین بازی‌ای را از ما می‌خواست و راهنمایی‌های آقای نعمت‌الله هم ما را به نوع بازی و شخصیت‌هایمان بیشتر آشنا می‌كرد. درونگرایی شیرین از این بابت هم جذاب است كه او كمتر احساسات و هیجانات خود را بروز می‌دهد، اما در مقابل بمباران آنقدر ترس دارد كه این ترس را بوضوح به نمایش می‌گذارد.


جالب اینجاست كه آقای نعمت‌الله برای شخصیت شیرین میزانسن خاصی در نظر گرفته بودند. نماهایی كه از شیرین گرفته شده بیشتر از پشت پنجره است. یعنی دوربین زیاد به او نزدیك نمی‌شود. یعنی بیننده هم نباید زیاد به او نزدیك شود. بیشتر اوقات او از دید امیر نشان داده می‌شود.

 

این میزانسن شاید به این دلیل است كه دست‌نیافتنی بودن شیرین را بیشتر نشان دهد. اما این عشق را به نوعی می‌توان نخ تسبیح سریال هم دانست.


این به اصطلاح نخ تسبیح بودن رابطه عاطفی شیرین و امیر، مربوط به شخصیت امیر است كه همه‌جا هست. به خانه شخصیت‌های مختلف داستان می‌رود و باعث می‌شود حرف‌ها و ماجراها بین شخصیت‌های مختلف جریان یابد و آنها را به نوعی به هم نزدیك كند.

 

نقش فرشته در كودك و فرشته اصلی بود، اما در وضعیت سفید در حاشیه هستید و بیشتر در توهمات امیر دیده‌ می‌شوید به همین دلیل شاید بیننده‌ها خیلی شیرین را جدی نگیرند.


در كودك و فرشته بجز در دو سكانس كه بیشتر از دو سه دقیقه نبود در بقیه حضور داشتم، اما در وضعیت سفید كمتر دیده می‌شوم. اما همین حضور كمرنگ باعث شده بود انرژی بیشتری برای بازی در نقش شیرین بگذارم. باید جوری بازی می‌كردم كه بیننده متاثر شود.


همین باعث می‌شد در طول كار اضطراب بیشتری داشته باشم. اما این‌كه چون شیرین در رویا و توهم امیر است مردم او را دست‌كم بگیرند و در نتیجه بازی من اهمیت نداشته باشد، اصلا درست نیست و امیدوارم چنین هم نباشد. چون من برای بازی در وضعیت سفید خیلی انرژی گذاشتم. باید دو جور بازی ارائه می‌دادم. یك بازی بیرونی‌تر و واقعی‌تر برای سكانس‌هایی كه در رویای امیر نیستم و یك بازی درونی‌تر برای سكانس‌هایی كه در توهم امیر با او روبه‌رو می‌شوم. این دو جور بازی واقعا دشوار بود و امیدوارم مردم شیرین را ببینند و او را دوست داشته باشند.

Akbar Balinparast بازدید : 157 شنبه 15 فروردین 1394 نظرات (0)

 

سایت معتبر سینه ریوو 10 بازیگر برتر تمام دوران را انتخاب کرده است. البته ستارگان مرد. انتخاب به گونه ای است که  نمی‌توان اعتراضی به آن کرد. هر 10 نفر از اسطوره های مسلم دنیای سینما هستند.

 

 ترکیبی از 5 ستاره مدرن – براندو، پاچینو، نیکلسون، دونیرو و نیومن – و 5 ستاره کلاسیک شامل کری گرانت، جیمز استوارت، همفری بوگارت و هنری فاندا. انتخاب به گونه ای است که نمی‌توان اعتراضی به آن کرد. هر 10 نفر از اسطوره های مسلم دنیای سینما هستند.

 

این سایت در مقدمه این انتخاب یک فهرست 10 نفره دوم را نیز منتشر کرده و نوشته که این 10 نفر نیز شایستگی حضور در هر فهرستی از بزرگ ترین ستاره های تاریخ سینما را دارند که در انتهای مطلب این فهرست نیز آورده شده است.

 

1 – مارلون براندو

2004-1924

اسطوره بازیگری. اولین نمونه اعلای مکتب آکتورز استودیو. با اعتماد به نفسی خیره کننده که گاه پهلو به پهلوی خودپسندی می‌زد. از دهه 40 و 50 با فیلم هایی مثل اتوبوسی به نام هوس، زنده باد زاپاتا و در بارانداز چهره شد و در دهه 70 با پدرخوانده به یک افسانه زنده بدل شد. برخلاف انتظار تعداد فیلم های بزرگش چندان زیاد نیست اما تاثیر موحشی بر نسل بعدی بازیگران گذاشته است. دلمشغولی های سیاسی و اقتصادی اش و میلش به انزوا کارنامه او را به اندازه کافی پبربار نساخته است. اما در همین معدود شاهکارهایش، نبولغ بی نظیر بازیگری اش با تمام وجود احساس می‌شود.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: اتوبوسی به نام هوس (1951)، در بارانداز (1954)، پدرخوانده

 

فیلم های مطرح دیگر: زنده باد زاپاتا (1952)، وحشی (1953)، شیرهای جوان (1958)، آخرین تانگو در پاریس (1973).

 

2 – آل پاچینو

1940-؟

در دهه 70 بهترین بازیگر دنیا بود. یک نیویورکی متوسط القامت با چهره ای خنثی و حتی می‌شود گفت روشنفکرانه با پدرخوانده چهره شد و با سرپیکو و بعدازظهر سگی و مترسک و پدرخوانده 2 (همگی ساخته شده در نیمه اول دهه 70) شهرتی افسانه ای یافت. از نیمه دوم دهه 80 اسیر مشوربات الکلی شد اما در دهه 90 با فیلم هایی مثل بوی خوش زن و مخمصه، بازگشتی خیره کننده داشت. موفقیت پیاپی فیلم های دوره اخیرش محبوبیت گمشده اش را دوباره احیا کرده است.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: پدرخوانده (1972)، بعدازظهر سگی (1975)، صورت زخمی‌(1984)

 

فیلم های مطرح دیگر: سرپیکو (1972)، پدرخوانده2 (1974)، مخمصه (1995)، نفوذی (1999)

 

3 – جک نیکلسون

1937-؟

قیافه سمپاتیک او راه را برایش هموار ساخته است. او به هیچ وجه زیبا نیست و حتی بارقه ای شیطانی در چهره اش احساس می‌شود اما از آن چهره هایی است که نمی‌توان چشم ازشان برداشت. در دهه 70 در یک دوره شکوفایی حیرت انگیز کاراکترهایی را ایفا کرد که در هیچ سبک و سیاق بازیگری نمی‌گنجند و محصول نبوغ غریزی او به عنوان یک بازیگر فوق مدرن بودند. او به عنوان بازیگر از حس همذات پنداری تماشاگر می‌گریزد و او را به چالش می‌کشد. حضور او در هر فیلم یعنی سهمی‌از جذابیت یک فیلم. او از اواخر دهه 60 تا امروز همیشه یکی از وزنه های هالیوود باقی مانده است.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: محله چینی ها (1974)، دیوانه از قفس پرید (1975)، تلالو (1980)

 

فیلم های مطرح: چند قطعه آسان (1971)، پستچی دوبار زنگ می‌زند (1979)، پتمن (1989)، بهترین شکل ممکن (1996)

 

4 – رابرت دنیرو

1943-؟

این بازیگر محبوب اسکورسیزی (او در 7 فیلم اسکورسیزی بازی کرده است) با بازی در فیلمی‌ از کاپولا شهرت جهانی پیدا کرد. در پدرخوانده 2 و در نقش جوانی های دن کورلئونه. توانایی اش در نمایش خشم کنترل نشده، عصیان های ناگهانی و تلاطم های احساسی او را به بازیگر محبوب اسکورسیزی بدل کرد. چهره ایتالیایی تبار او موجب شد تا به شکل سنتی در نقش گانگسترها ظاهر و مشهور شود. از دهه 90 این پدیده مسلم بازیگری، استعداد کمیک خود را جدی تر گرفت و در مجموعه ای از فیلم های مردم پسند کمدی ظاهر شد (مثل این را تحلیل کن). او یکی از استوانه های بازیگری معاصر است که همچنان توانایی جذب مغناطیسی تماشاگر را داراست اما مدت هاست که نقش مهمی‌ایفا نکرده است.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: پدرخوانده 2 (1974)، راننده تاکسی (1975)، گاو خشمگین (1980)

 

فیلم های مطرح: سلطان کمدی (1982)، روزی روزگاری آمریکا (1984)، مخمصه (1995)، کازینو (1996)

 

5 – پل نیومن

2008-1925

در دهه 50 به عنوان جانشین جیمز دین جوانمرگ ظاهر شد. در نقش جوان عترض احساساتی منزوی اما به سرعت نشان داد که توانایی های فراتری از آن بازیگر فقید را در چنته دارد. بدون آن حس خوددلسوزی آزارنده جیمز دین. او به سادگی در نقش هایش می‌لغزید و به راحتی توانست در قالب کلاسیک بازیگران هالیوود جای بگیرد. او از آن دسته بازیگرانی است که در یادآوری فیلم ها و شخصیت هایی که بازی کرده ناخودآگاه لبخندی بر صورتتان می‌نشیند. او در دهه 60 ستاره بی رقیب سینمای جهان بود. شهرت او در دهه 70 رو به زوال رفت و در دهه 80 (به رغم بردن یک اسکار) خاموش شد.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: گربه روی شیروانی داغ (1958)، بیلیاردباز (1961)، لوک خوش دست (1967)

 

فیلم های مطرح: هاد (1963)، مرد (1966)، بوچ کسیدی و ساندنس کید (1969)، نیش (1973)

 

6 – کری گرانت

1986-1904

او را می‌توان عصاره تمام فضائل بازیگری هالیوود دانست. نمایشی از طنز، چهره جذاب، زمان سنجی و توانایی های استاندارد بازیگری. او از ابتدای دهه 30 تا نیمه دهه 60 به مدت 35 سال ستاره مسلم سینما باقی ماند و با مجموعه ای از مشهورترین کارگردانان هالیوود همکاری کرد. شیوه سهل و ممتنع او در بازیگری هرگز در سینما تکرار نشده است. او متخصص بازی در فیلم های کمدی بود اما در نقش های درام نیز جلوه فراموش ناشدنی دارد. تاثیر او بر بازی ستارگانی مثل تام هنکس و جورج کلونی محسوس است. او از آن دسته ستارگانی است که هرگز به اسکار نزدیک هم نشد.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: نگهداری از بیبی (1938)، بدنام (1946)، شمال از شمالغربی (1959)، معما (1964)

 

فیلم های مطرح: حقیقت تاسفبار (1938)، فقط فرشته ها بال دارند (1939)، ارسنیک و توری کهنه (1944)، ماجرای به یادماندنی (1957)

 

7 – جیمز استوارت

1997-1908

مرد نجیب سینما کمی‌ پس از کری گرانت جلوه کرد و یک دهه پس از او از سینما کناره گرفت. این یعنی 40 سال بازی در سینما در بالاترین سطح ممکن. قامت بلند و احساسی را عدم تعادل روحی را به تماشاگر منتقل می‌ساخت که باعث جلب همدلی تماشاگر می‌شد چهره او به رغم خوشایند بودن هیچ ارتباطی با قهرمان استاندارد آمریکایی نداشت. او ایفاگر نقش مردانی اخلاق گرا، کمی ‌رمانتیک با حسی از طنز و درگیر مشکلات روزمره زندگی بود. ردپای او بر بی شمار شاهکار سینمایی از بزرگترین کارگردانان سینماب ه چشم می‌خورد و در همه این فیلم ها او کار خودش را به بهترین شکل ممکن انجام داده است.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: مغازه سرنبش (1940)، چه زندگی شگفتی (1946)، پنجره عقبی (1954)، سرگیجه (1958)

 

فیلم های مطرح: آقای اسمیت به واشنگتن می‌رود (1939)، داستان فیلادلفیا (1940)، مهمیز برهنه (1953)، مردی که لیبرتی والانس را کشت (1961)

 

8 – همفری بوگارت

1957-1899

بوگارت جدا از ظرفیت های بازیگری اش بیشتر به عنوان یک شمایل در سینما حضور دارد. نمایشی عینی از کلبی مسلکی، تلخ اندیشی، وارستگی اخلاقی و در ترکیب با یک زبان گزنده و نیشخندهای ملایم. او در دهه 30 با سینمای گانگلستری شروع کرد اما در دهه 40 در زمان اوج گیری سینمای سیاه به عنوان چهره اصلی این نوع سینما مشهور شد. نمی‌توان ارزیابی دقیقی از توانایی های او به عنوان یک بازیگر انجام داد. افسانه پیرامون او چنان با واقعیت ترکیب شده که سخت است بوگارت حقیقی را تشخیص داد. مرگ او در سن 58 سالگی این افسانه را تشدید کرد.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: شاهین مالت (1941)، کازابلانکا (1942)، خوب ابدی (1946)، در مکانی خلوت (1950)

 

فیلم های مطرح: سی یرای مرتفع (1940)، داشتن و نداشتن (1944)، گنج های سی یرا مادره (1948)، قایق آفریکن کویین (1951)

 

9 – گری کوپر

1961-1901

گری کوپر از سینمای صامت در مقام یک ستاره شروع کرد و در دهه های 30 و 40 و 50 این مقام را حفظ کرد. در پشت چهره و کاراکتر موقر او نوعی بازیگوشی کودکانه احساس می‌شد. در صدا و حرکاتش خامی ‌موج می‌زد اما همه اینها مانع نشد که او در مقام قهرمان نمونه آمریکایی محبوبیت خارق العاده ای نیابد. تا آنجا که طعنه ادبی رومن گاری به افسانه از رنگ و رو رفته آمریکا، نام خداحافظ گری کوپر را بر خود گرفت. از چهره کوپر نوعی سلامت روان نیرومندی و حس نیت تراوش می‌کرد اما در دهه 50 به شکل متناقضی در بهترین فیلم هایش نوعی نااستواری و اضطراب را به نمایش گذاشت که نشانه ای از کمال دیررس بازیگری او بود.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: گروهبان یورک (1940)، ماجرای نیمروز (1952)، عشق در بعدازظهر (1957)، مردی از غرب (1958)

 

فیلم های مطرح: آقای دیدز به شهر می‌رود (1936)، زنگ ها برای که به صدا درمی‌آیند (1943)، سرچشمه (1949)

 

10- هنری فاندا

1982-1905

یکی دیگر از بلندقامتانی که در دهه 30 در سینمای آمریکا درخشیدند (گرانت، استوارت، کوپر و جان وین نیز همگی از قدی بالای 185 برخوردار بودند) در چره او نوعی رمانتیسیم ویکتوریایی موج می‌زد اما به سرعت نشان داد که در عرصه کمدی نیزی بازیگر مطرحی است. فاندا از 1935 بازیگری را آغاز کرد و در سال 1981 در آخرین فیلمش یعنی برکه طلایی ظاهر شد. 46 سال بازی و جالب آنکه برای آخرین فیلمش بالاخره برنده اسکار شد. در این میان از اواخر دهه 40 تا نیمه دهه 50 به شوق بازی در تئاتر سینما را به طور موقت ترک کرد. او یکی از شمایل های وقار عمیق مردانه در سینماست.

 

 

بهترین بازیگران مرد تاریخ سینما

 

 

بهترین فیلم ها: خوشه های خشم (1940)، لیدی ایو (1941)، کلمنتاین عزیزم (1946)، 12 مرد خشمگین (1958)

 

فیلم های مطرح: تنها یک بار زندگی می‌کنی (1937)، آقای لینکلن جوان (1939)، مرد عوضی (1957)، روزی روزگاری در غرب (1969)

 

فهرست دوم 10 بازیگر بزرگ دیگر

11 – مارچلو ماسترویانی 12 – جان وین 13 – گریگوری پک 14 – اسپنسر تریسی 15 – ژان گابن 16 – برت لنکستر 17 – الک گینس 18 – جیمز دین 19 – تام هنکس 20 – دانیل دی لوییس

 

منبع: 7sobh.com

 

تعداد صفحات : 50

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب سایت را چگونه ارزیابی میکنید
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1983
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 44
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 178
  • آی پی دیروز : 96
  • بازدید امروز : 520
  • باردید دیروز : 357
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 2,283
  • بازدید ماه : 6,280
  • بازدید سال : 46,336
  • بازدید کلی : 677,714